شهید حمید باکری از شهدای شاخص لشکر ۳۱ عاشورا است که در ششم اسفندماه سال ۶۲ در جریان عملیات خیبر به شهادت رسید.
«شهید حمید باکری» در عمر ۲۸ ساله خود در مقاطع مختلف زندگی موقعیتهای مختلفی را تجربه کرد، همین ویژگی او باعث شد تا با دید بازی راه خود را انتخاب کند در ادامه زندگینامه این شهید را در ۱۰ روایت میخوانید.
با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان ماند
۱- در اول آذرماه سال ۱۳۳۴ در میاندوآب به دنیا آمد او ششمین فرزند خانواده باکریها بود که در ۲ سالگی مادرش را در یک حادثه تصادف از دست داد.
۲- تحصیلاتش را تا دیپلم در رشته ریاضی ادامه داد و بعد از اتمام دوره متوسطه به خدمت سربازی رفت. او به پیشنهاد برادرش مهدی به جای دانشگاه به سربازی رفت و در این دوران با راههای ارتباطی و مخفی موجود در مناطق مرزی عراق بیشتر آشنا شد.
۳- در دوران مدرسه، ساواک برادر بزرگترش علی را به جرم حمل اسلحه در بازگشت از سفر فرانسه دستگیر کرد و مدتی بعد به شهادت رساند. علی مهندس شیمی و استادیار دانشگاه صنعتی شریف بود و به نوعی اولین راهنمای حمید و مهدی در راه مبارزاتی محسوب میشد.
۴- بعد از اتمام سربازی در سال ۱۳۵۵ برای ادامه تحصیلات ابتدا به ترکیه رفت، اما با دیدن وضع نامناسب آنجا برای ثبت نام دانشگاه به آلمان اعزام شد. او ابتدا به ترکیه رفت و سپس در شهر آخن آلمان در منزل پسردایی خود ساکن شد و به کمک او از دانشگاه پذیرش گرفت.
۵- با عزیمت امام به پاریس حمید تنها یک هفته در کلاس هاس درس دانشگاه حاضر شد، او اکثر وقت خود را در مسجد هامبورگ میگذراند از این رو به پاریس رفت تا از نزدیک صحبتهای امام (ره) را بشنود.
۶- با رفتن به پاریس گویی حمید مراد خویش را یافته بود. در پاریس ماموریتی جدید یافت، او عازم سوریه و لبنان شد تا دورههای نظامی جنگهای چریکی، روشهای سازماندهی، شیوه ساختن بمب و ... را آموزش ببیند. در همین دوران شروع به حمل اسلحه کرد و سلاحها را تا مرز ایران و ترکیه آورد. او با استفاده از طرحهای چریکی کمر ضد انقلاب وابسته به استکبار را در منطقه شکست و در آزادسازی مهاباد، پیرانشهر، بانه و سنندج نقش به سزایی داشت.
۷- بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضوت سپاه پاسداران ارومیه درآمد او از اعضای شورای مرکزی سپاه و از نیروهای واحد عملیات بود. بعد از مدتی به فرمان امام (ره) مبنی بر تشکیل بسیج، مسوولیت این کار را برعهده گرفت.
۸- با شروع جنگ تحمیلی در دی ماه سال ۵۹ به جبهه آبادان رفت، مدتی در آنجا بود و در اواخر همان سال به ارومیه بازگشت. او از مهرههای کلیدی در عملیاتهای مسلم بن عقیل، والفجر ۱، ۲ و ۴ بود.
۹- سرانجام حمید باکری در تاریخ ششم اسفندماه سال ۶۲ در عملیات خیبر پس از ۲ روز جنگ شجاعانه به عنوان جانشین لشکر ۳۱ عاشورا شجاعانه و با تمام قوا برای حفظ پل مجنون جنگید و بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
۱۰- حمید باکری در وصیتنامه خود به موضوعی اشاره دارد که نگاه دقیق و آینده نگری این شهید را نشان میدهد، او نوشته است: دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند که در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان سه دسته میشوند، دستهای به مخالفت با گذشته خود بر میخیزند و از گذشته خود پشیماناند، دستهای راه بی تفاوتی را برمی گزینند و در زندگی مادی غرق میشوند و همه چیز را فراموش میکنند، دسته سوم به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت غصهها و مصائب دق خواهند کرد، پس از خدا بخواهید با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جز دسته سوم ماندن سخت و دشوار خواهد بود.