ماجرای خداحافظی عجیب شهید معصومی لحظاتی قبل از شهادت
قاری و حافظ کل قرآن و نخبه مکانیک بود، اربعین برای خودش کفن خرید و به همسرش گفته بود: این آخرین کربلای من است و دیگر در این دنیا کاری ندارم، نهایتاً در حرم شاهچراغ (ع) لحظاتی پس از خداحافظی ویژه با حضرت، به شهادت رسید.
به گزارش
سرویس وبگردی سازمان صدا وسیما، ۴ آبانماه جنایت تلخ آستان شاهچراغ کام ملت مؤمن ایران را تلخ کرد و در این حمله تروریستی ۱۵ نفر از هموطنانمان شهد شهادت نوشیدند.
شهید سید فریدالدین معصومی قاری و حافظ کل قرآن کریم از جمله شهدایی است که در این روز در حرم نورانی حضرت احمدبن موسیالکاظم (ع) به شهادت رسید. او به جز حفظ و قرائت قرآن در علم و دانش هم نخبه بود و فارقالتحصیل مقطع دکتری در رشته مکانیک از کشور نیوزلند بود.
با جمعی از اهالی قرآن کریم علیاکبر حنیفی، ولی یاراحمدی، محمدتقی میرزاجانی، رحیم قربانی، مهدی عادلی، منصور قصریزاده و حمیدرضا احمدیوفا به دیدار خانواده معظم این شهید عزیز رفتیم تا ضمن عرض تسلیت و همدردی با این خانواده با خصوصیات این شهید نخبه آشنا شویم.
پدر و مادری که مانند کوه استوار بودند
پدر و مادر شهید در حالی از فعالان قرآنی استقبال گرمی به عمل آوردند که هنوز چند روزی از شهادت فرزندشان نگذشته، اما آنها، چون کوه استوار هستند و بابت توفیق شهادتی که نصیب فرزندشان شده شاکر خدا.
با توجه به حضور قاریان بینالمللی قرآن در برنامه حمیدرضا احمدیوفا آیاتی از کلامالله مجید را تلاوت کرد، همچنین پس از وی با درخواست حاضران برادر شهید دقایقی کوتاه تلاوت کرد. تلاوت زیبای مهدی عادلی هم بخش دیگری از این محفل نورانی بود و حاضران ثواب تلاوتها را به روح شهید معصومی تقدیم کردند.
مادر شهید پیش از دیگر اعضای خانواده لب به سخن گشود و درباره این شهید عزیز گفت: فریدالدین متولد ۲۶ آبان ۱۳۶۲ بود و درست شب جمعه موقع اذان مغرب به دنیا آمد و درست موقع اذان مغرب هم از دنیا رفت، آن هم با شهادت.
پیش از شهادت فرزندم خانمی به من گفت: کسانی که شب جمعه به دنیا بیایند عذاب قبر ندارند، البته نمیدانم این صحبت چقدر صحت دارد، اما وقتی با شهادت از دنیا رفت این سخن را به خوبی درک کردم.
انس با قرآن و اهل بیت (ع)
فرزندم با قرآن و اهل بیت (ع) انس داشت و ایام محرم در دسته عزاداری شرکت میکرد و ظهر عاشورا اذان میگفت، به نماز اول وقت بسیار معتقد بود و به گفته دوستانش در جلسات مهم هم موقع اذان جلسه را ترک میکرد و به نماز میایستاد.
هرگاه مشکلی داشت زنگ میزد و میگفت مادر دعایم کن
خیلی خالص و خانواده دوست بود، همچنین به دعای پدر و مادر بسیار اهمیت میداد. گاهی زنگ میزد که مشکلی دارم مادر دعایم کن. من واقعاً از او راضی هستم و ان شاالله خدا این شهادت را از او قبول کند و از ما هم قبول کند همین که در زندگیاش کاری نکرد که ما خجالتزده جدش باشیم از او راضی هستیم.
ولی یاراحمدی از خادمان و فعالان قرآنی کشور که برای عرض ادب خدمت خانواده شهید رسیده بود در سخنانی کوتاه خاطرهای از شهدا را اینگونه برایمان نقل کرد: یک سال به همراه جمعی از دانشآموزان برای اردوی راهیان نور به مناطق عملیاتی جنوب رفته بودیم. هنگام مغرب به یکی از مقرهای تفحص رفتیم تا نماز بخوانیم و خستگی در کنیم. آنجا متوجه شدیم شهیدی تازه تفحص شده و بعد از ۱۳ سال پیکر بیسرش پیدا شده، اما بدن کاملاً سالم بود.
چرا با اینکه شهدا را نمیشناسیم برایمان عزیز هستند
همه ما و بچهها کنار پیکر شهید جمع شدیم، بچهها منقلب شدند و میگریستند، شخصی که مسئول بود سؤالی مطرح کرد و آن سؤال این بود که چرا با وجود اینکه شهید را نمیشناسید، اما برای شما شهید اینقدر عزیز است. این سؤال ذهن من را هم درگیر کرد. تا اینکه در ادامه راه بر روی تابلویی دیدم که جملهای از امام نوشته بود: «شهادت عزت ابدی» است.
به واقع دامن پاک مادر و روزی حلال و طیب پدر است که سبب میشود یک جوان شهادت نصیبش شود و و به عزت ابدی برسد.
تقید به نماز اول وقت حتی هنگام جلسه و در سفر خارج
در ادامه پدر شهید با خواست حاضران اوصاف فرزند شهیدش را این چنین بازگو کرد: فرزندم خیلی مؤمن بود و برایش فرق نمیکرد کجا است، وقت اذان به نماز میایستاد، در نیوزلند هم کار قرآنی میکرد، حسینیهای راهاندازی کرده بود و شیعیان را جمع کرده بود و گروه خوبی تشکیل داده بود و با همه آنها به خوبی ارتباط داشت و به قشر ضعیف اهمیت میداد.
از سفر که آمد به شدت دغدغه مردم را داشت و کمک میکرد برای پروژهای به لامرد فارس رفت و همانجا هم به شهادت رسید.
نخبه دانشگاهی که در حوزه علمیه هم درس میخواند
در حوزه مروی درس خواند، خادمیار حرم امام رضا (ع) بود با برادرش با هم کشیک بودند و با هم میرفتند ما اصلاً نمیدانستیم که حافظ قرآن است، برادرش این را فهمیده بود و بعدها برای ما بازگو کرد.
از این شهید عزیز دو فرزند به یادگار مانده است، یک دختر چهار ساله دارد که هنوز متوجه شهادت پدر نشده و خیلی سراغ بابایش را میگیرد. یک پسر ۱۰ هم ساله دارد که میگوید جای پدرم را میگیرم.
در ادامه برادر شهید فریدالدین که سعید نام دارد به بیان خصوصیات این شهید عزیز پرداخت و گفت: از برادرم دو جا سلام سخت دیدم که یکی از این سلامها امروز بود، یکی از دوستانش فیلم عجیبی نشانم داد که در حرم شاه چراغ قبل از شهادت خداحافظی عجیبی کرد، او با حضرت رو به ضریح خداحافظی کرد، اما دوباره برگشت و به آستان تعظیم کرد و خداحافظی ویژهای کرد، این کار را چند با انجام داد و لحظاتی بعد هم شهید شد.
یک بار هم در مشهد گفت: آقا این بار هم قبولم نکردی به جوادت قسمت میدهم که آخرین خداحافظی باشد و جایی که قول دادی بیا.
این آخرین کربلای من است، دیگر در این دنیا کاری ندارم
در سفر آخر کربلا کفن برای خودش خریده بود و به خانمش گفته بود امانت نزدت بماند که لازم میشود، به همسرش گفته بود: آخرین زیارت امام حسین (ع) را هم انجام دادم و کاری دیگر در دنیا ندارم. به من هم گفت: بزودی صدا و سیما شما را نشان میدهد و چهره میشوید فقط مواظب باشید که مغرور نشوید.
در بحث نیروگاه حرف برای گفتن داشت و ادعا کرده بود که من در مدت یکسال نیروگاه را تحویل حوزه برق میدهم، ادعا میکنم نیروگاهی خورشیدی میدهم که پنلهایش همراه با نور آفتاب بچرخد.
با رتبه فوق ممتاز از دانشگاه مدرکش را گرفت و از آمریکا، آلمان کره و... پیشنهاد کار داشت، اما هیچکدام را نپذیرفت و به وطن بازگشت و مشغول خدمت شد. هنگامی که در نیوزلند بود، میگفت: زرق و برق اینها ظاهر است. تمایل شدید داشت که برگردد، میگفت: آنجا ناموست در اختیار خودت نیست.
فرزندش نیوزلند دنیا آمد آنجا به بچه شناسنامه میدادند و میتوانست فرزندش را شهروند نیوزلند کند، اما این کار را نکرد و به ایران بازگشت و اینجا برایش شناسنامه گرفت.
ساعت ۱۰ شب جایی جلسه داشتم گفت: اگه ممکن است بحث را جمعبندی کنید من باید بروم شیراز گفت: تا سر پروژه نروی کار پیش نمیرود، گفتم استخاره کن خواست استخاره کند، اما گفت: نه این سفر را بدون استخاره میروم.
در این دیدار مهدی عادلی، حمیدرضا احمدی وفا و برادر شهید آیاتی را تلاوت و این تلاوتها را به روح شهید فریدالدین معصومی هدیه کردند.