در کلانشهر اراک در حالی روز ملی سینما را پشت سرگذاشتیم که چراغ های هیچ سینمایی روشن نبود.
اما آواز دوهل شنیدن از دور خوش است؛ آن کجا کلانشهر باشی و چراغ مکان های فرهنگی شهر بیش از پیش روشن باشد، آن کجا هر روز تیتر خبرهایت به کلانشهر و آلودگی هوا مزین باشد.
هر چه فکر می کنی احساس می کنی به فرهنگ و شعور این شهر توهین شده ، مگر می شود کلانشهر باشی، یک سوم فرهیختگان کشور متعلق به این استان باشند، یک میلیون و پانصد هزار نفر جمعیت داشته باشی، از سه شهر صنعتی برخوردار باشی اما چراغ سینماهای شهرت به عنوان اولین مرکز فرهنگی خاموش باشد.
سالیان گذشته وقتی سینما استقلال از چنگ مردم درآمد و به دست دیگری افتاد کمتر قلقلکمان آمد، با خود گفتیم هنوز دو سینمای دیگر هست که دست نامزدمان را بگیریم و برویم لحظات خوشی را رقم بزنیم.
غافل از اینکه بعدها نام سینما فرهنگ را هم از صفحه سینمایی و لوح فرهنگی اراک پاک کردند.
حالا نوبت به آخرین روزنه امید سینمایی ما رسیده . مگر می شود روز ملی سینما باشد و کرکره های سینما عصر جدید پایین باشد آن هم در بهترین و مرکزی ترین نقطه شهر اراک.
با خود فکر می کنم شاید کسی ناراحت است و دلش گرفته، چراکه قیمت یک بلیط سینما با یک کیلو موز برابری می کند اما این کجا و آن کجا؟ برای همین از ناراحتی در روز سینما چراغ ها را خاموش کرده، کرکره را پایین کشیده، گیشه را بسته و غمگین پشت درهای بسته با صدای تماشاچیان و اعتراضشان گریه می کند.
تاریخچه سینمایی اراک را که مطالعه می کنم از تاریخ صنعتی آن غنی تر و تاریخی تر است اما ظاهرا پول جایش را با همه علایق درونی من ، بخصوص فیلم در سینما دیدن عوض کرده است.
من هم دلم می خواهد آلودگی هوا را با چند سینمای لوکس و لاکچری با کلی فیلم های به روز عوض کنم . این حق یک شهروند اراکی نیست؟
نویسنده: میرزاخانی