کتاب «دیدهبان صبح؛ نگران عصر» نوشته محمد محمودی نورآبادی از انتشارات خط مقدم چاپ و راهی بازار نشر شد.
«دیدهبان صبح؛ نگران عصر» در ۹ فصل نوشته شده و در انتها نیز دربرگیرنده تصاویر و عکسهایی از شهید حیدری است.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
نزدیک به دو ساعت بعد و زمانی که داشتند از نگرانی آب میشدند، دیدند وانت تویوتایی ترمز زد و یکی پایین پرید. باورشان نمیشد خودش باشد. رفتند سراغش. صفدر سرش داد زد: پسر، تو کجا رفته بودی اینهمه نگرانمان کردی؟
با خونسردی گفت: مگه ندیدی بچههای اطلاعات اومدن من رو بردن؟
- بچههای اطلاعات؟
بله دیگه... همون وقتی که شماها دور قبضهها بودید، حسن حسنی اومد گفت که گردان امام رضا (ع) درخواست دیدهبان داده. من هم همراش رفتم.
- خوب، پس چی شد برگشتی؟
- هیچچی... رفتم دیدم «سید روحالله حسینی»، فرمانده گردانشون، وایستاده منتظر ما. گفتیم چی کار باید بکنیم. گفتش باید دویست متر سینهخیز بری تا برسی به اون ساختمونه و از اونجا دیدهبانی کنی. بنا شد چندتا نیرو همراه من بشن و بریم برسیم به اون ساختمونه؛ که نشد، و من هم برگشتم دیگه.
اینها را که گفت، کمی عصبانیتشان فروکش کرد.
بعدش هم باز همان گردان، درخواست دیدهبان داد، و خداداد عباسپور را فرستادند رفت و تا صبح آنجا بود. خوبیاش این بود که حالا دیگر صدای عباسپور را با بیسیم دریافت میکردند و از زنده و سالم بودنش خبر داشتند. او هر چند دقیقه یک بار درخواست آتش میداد، و قبضهها هم امان نمیدادند. عوامل قبضهها، از قبل، حجم زیادی از گلولههای زیتونیرنگ خمپاره و موشکهای فسفری ۱۰۷ را از جعبهها بیرون کشیده بودند تا هنگام شلیک، دست و بالشان بازتر باشد.
تا نزدیک صبح، حد فاصل بین حردتین تا معرسهالخان را مرتب میکوبیدند. خبر تازه هم این بود که روز سختی در پیش خواهد بود.
کتاب «دیدهبان صبح؛ نگران عصر» سیزدهمین «زندگینامه» و بیست و هفتمین عنوان مجموعه «مدافعان حرم» است که از انتشارات خط مقدم با ۲۷۲ صفحه، منتشر شده است.