نغمه مستشار نظامی در آستانه رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب "مهاجر سرزمین آفتاب" ترکیببند خودرا با موضوع خانم سبا بابایی « تنها مادر شهیدی که اصالت ژاپنی دارد » قرائت کرد .
نغمه مستشار نظامی شاعر کشورمان در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری صدا وسیما همزمان با رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» (روایت زندگی مادر شهید بابایی) ترکیب بند خود را که ابیاتی جدید بر آن اضافه کرده است خواند .
در زیر این ترکیببند را میخوانید:
شنیدم داستان دختر خورشید تابان را
که صدها بار بر چشمِ دلم آورد باران را
سبا، بانوی صبر و صلح و آرامش، سبا، مادر
که، چون جان دوست دارد خاک و نام پاک ایران را
سبا با چادری از نور آمد با دلی روشن
که روشن کرد جان عاشق صدها مسلمان را
مسلمانان مسلمانان، مسلمانی چنین شاید
فدای دین و ایمان خواست مادر، پارهی جان را
نه تنها پارهی جانش شهید راه ایمان شد
که پرورده ست در راه خدا بلقیس و سلمان را
بخوان قرآن که دلتنگم برای لحن شیرینت
بنوشان بر لبان خشک دنیا طعم ایمان را
شکوه مادری از مشرق چشم تو میتابد
فلک آرام را در آبی قلب تو مییابد
================
کونیکو، دختر میهن، نخستین نام دختر شد
میان کوه و دریا روزگار کودکی سر شد
اگر چه جنگ، زخمی بود بر رویای کوهستان
ولیکن جوهر صبری که در دل داشت گوهر شد
نسیمی آمد و عطری بهشتی ارمغان آورد
مشامش از گلاب ناب ایرانی معطر شد
رسید از راه مردی از دیاری دور و جانش را
به سوی دین حق با جلوههای عشق، رهبر شد
نمیدانست نامش را، مرامش را، پیامش را.
ولی با دیدن راز و نیازش، چشم اوتر شد
چه میگوید؟ چه میخواند؟ عجب آرامشی دارد
نگاهش کرد، گویا چشم او هم پرسشی دارد
=========
میان شاخهی گیلاس و یاس افتاد پیوندی
خدا میخواست با عشقت به دین حق بپیوندی
سبا شد نام تو تا داستانت خواندنی باشد
"خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
صبور و مهربان، آموختی رسم محبت را
مزین کرد احوال تو را با مهر فرزندی
گلت را پرورش دادی به لطف مهر همراهت
دلت لبریز شد از عشق وشوق آرزومندی
هوای دیدن ایران زمین در قلب و جانت بود
حبیبت گفت وقتش شد، مهاجر! رخت میبندی؟
لباسی دوختی هم رنگ شب هم رنگ آرامش
نشاندی بر لب همراه و هم گامت چه لبخندی
گلی از شرق دور آمد گل ایران زمین باشد
سبا شد تا دل بلقیس و سلمان محو دین باشد
==========
به قلبت داشتی داغ شهیدان خدایی را
شنیدی درد جانبازان پاک شیمیایی را
سفیر سرفههای بی امان عاشقان بودی
که دنیا بشنود آوای مرغان هوایی را
اگر چه همدمت تا آسمانها پرکشید، اما به جا آوردهای نیکو تو حق آشنایی را
سفیر صلح و ایمانی و میدانم که میدانی
خدا بر عاشقان بخشیده فیض روشنایی را
تو از آغاز اهل این دیارمهربان بودی
که دارد در دلش نیلوفران آسیایی را
به ما از راز و رمز ناب لبخندت بگو مادر
بیا از آخرین دیدار فرزندت بگو مادر
=========
تو از اغاز اهل این دیار مهربان بودی
که دارد در دلش نیلوفران آسیایی را
ره، آرام چون برگ گلی، چون بال پروانه
به سمت هجرتی دیگر، دلت پر زد از این خانه
دلت دریای ایمان بود و با دریا دلی همدم
به جاماندست یاد وخاطراتت همچو دردانه
خداحافظ گل نیلوفر شرقی، خداحافظ
مهاجر هستی، اما نیستی تو هر گز بیگانه
تو اهل سرزمین عشق وایمانی گل ایران
تو ثابت کردهای آرامش و نوراست کاشانه
به پای این وطن فرزند دادی، عشق بخشیدی
به پای دین حق ماندی تمام عمر مردانه
رها از خاک تا افلاک پر زد روح پاک تو
صفا یافت جانت باز با دیدار جانانه
عروج عاشقان پایان مهجوری وعشاقی ست
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است