برنامه بدون تعارف امشب میزبان دانشجوی مبارزه و شکنجه دیده رژیم طاغوت، خانم منظر خیر حبیب الهی است.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما، علی رضوانی در برنامه بدون تعارف با خانم منظر خیر حبیب الهی بانوی گرامی ایی گفتگو می کند که در دوران پیش از انقلاب اسلامی دانشجو و معلم ریاضی بودند. ساواک وی را به خاطر مبارزات سیاسی دستگیر کرد و در زندان رژیم پهلوی با انواع شکنجه ها آزار دید. ممنوع الخروج و ممنوع التحصیل بودند.
مجری: حاج خانم خیلی ممنون که فرصت گذاشتید که ما در خدمتتان باشیم.
مهمان: بزرگوارید
مجری: اومدید اینجا یاد چی افتادید
مهمان: یاد اون زمانی که ما رو آوردن اینجا و چون تقریباً حجابمان را از ما گرفته بودند خیلی لحظه سختی بود واقعا احساس می کردم تمام بند بند وجود من را به برق وصل کرده اند.
مجری: چطور مبارزه می کردید
مهمان: من زمانی که در دانشکده بودم بدلیل اینکه تنها کسی بودم که حجاب داشتم خبر ما رفته بود رسیده بود به آقای شهید رجایی در دبیرستان رفاق من رو به عنوان معلم ریاضیات دعوت کردند آنجا هندسه و جبر درس میدادم و آنجا در واقع من با فضایی آشنا شدم که اکثر بچه ها، بچه های خانواده های زندانی سیاسی بودند یعنی او فضا من رو محکم تر کرد در عقیده خودم.
مجری: خوب شما یک معلم بودید چه کردید که ساواک عصبانی شد اومد سراغ شما
مهمان: ساواک اون مدرسه را بدلیل جریان رد پای زندان سیاسی زیر نظر داشت
مجری: اعلامیه های امام(ره) و اینها
مهمان: اعلامیه های امام (ره) جریان خیلی عجیبی دارد ما خودمان دست نویسی می کردیم، هم نوار داشتیم ساواک پدر من را با اسلحه تهدید کرده بود شبانه اومدند و من هم توی اتاق داشتم نماز می خواندم در تاریکی
مجری: چند سالتون بود؟
مهمان: من 21 سال داشتم
مجری: و بردن شما را
مهمان: بله
مجری: به قولی میگن اینجا در و دیوارش حرف می زند با آدم
مهمان: اونها اکثراً شب ها مست می کردند و با آن حالت مستی می زدند واقعیت این است که طرف ممکن بود مجروح بشه با اون شوک هایی که به سیستم عصبی می دادند برق وصل می کردند و مسئله ناخن کشیدن سوزن فرو کنند زیر ناخونها و این مسائل براشون عادی بود.
مجری: شما بازجویی می شدید، شکنجه می شدید و به شما می گفتند چی می خواستند از شما
مهمان: می گفتند در مدرسه چیکار می کردید ما هم خوب می گفتیم مدرسه جای درس هستش ما درس می دادیم و اینها در واقع دنبال این بودند که اسلحه کجاست آدم های مسلح چه کسانی هستند.
مجری:چند وقت در زندان بودید؟
مهمان: من 30- 40 روز اینجا در کمیته شهربانی بودم و یک سال هم یعنی بقیه اون یک سالی که محکوم شده بودم در قصر بودم.
مجری: شما را ممنوع التحصیل کردند؟
مهمان: ممنوع التحصیل و ممنوع التدریس و ممنوع الخروج بعد سزای عمل من چی بود، بهم گفتند که اینها کتاب خواندند اینها گمراه بودند، بعضی ها میگن زمان شاه همه چیز بود و فلان بود ما مشکلی نداشتیم ولی اصلا هم این طوری نبود و اختلاس و اینجور مسائل را الان مردم می فهمند اصلاً اون موقع نمی فهمیدند اختلاس می شود. نمی فهمیدند این مملکت داره تاراج میشه.
مجری: بله خوب ولی خیلی ها هم توقع دارند انقلاب ما این مشکل را هم نداشته باشند مردم توی زندگی شان
مهمان: بله قطعاً ما تمام این مشکلاتمان از همان اشرافیت و اینها در واقع همان هایی هستند که 4 درصد جامعه را تشکیل می دهند و بقیه ملت محروم هستند از همه چیز این اون وسط راهه ما هنوز به آخر نرسیده ایم ما به سمت قله حرکت کردیم فلش به سمت بالای قله داره میره خانواده ها بالاخره الان نگران بچه هاشون هستند حق دارند اما ما باید فرهنگمان را اصلاح کنیم دانشگاه هایمان انقلاب فرهنگی نشد مدارسمانم نشد.
مجری: انقلاب فرهنگی باید اتفاق بیافتد
الان هم ما دارین با سیب زمینی کیلو 220.000 ریال و تخم مرغ 20.000 ریالی و بال مرغ کیلویی 900.000 ریالی بیشتر از این خانم شکنجه می شویم
پاسخ⬆⬅
ما، هم مشکلات اقتصادی رو قبول می کنیم...هم تمامِ زحمت هایی که برای این انقلاب اسلامی کشیده شده...اون کسانی که برای انقلاب خالصانه کار کردن که مشکلات اقتصادی رو بوجود نیاوردن...شما چرا مسئله رو اشتباه میگیری؟!
شما اگه انصاف داشته باشی، این قدر راحت و به بد ترین شکل، مقایسه نمی کنی... شما واقعا داری بیش تر شکنجه میشی؟! انصاف داشتن هم خوب چیزیه...ضمن این که این طور اغراق کردن هم دروغ هست...
حقایق رو باید گفت...اما سیاهنمایی کردن که اسمش گفتنِ حقیقت نیست...
دشمنان اسلام هم کارشون سیاهنمایی و ناامید کردنه...
واقعا اون طور که باید، قدرِ انقلابمون رو نمی دونیم...