بدون تعارف با خانواده حاج حسن ایرلو سفیر فقید ایران در یمن که تلاشهای زیادی برای ملت مظلوم یمن انجام داد و چهل روز از شهادت او میگذرد.
خانواده شهید ایرلو در بدون تعارف درخصوص بیماری ایشان در یمن و ماجرای شهادت وی صحبت کرده اند که متن آن به این شرح است:
مجری: چندسال با حاج آقا زندگی مشترک داشتید؟
همسر شهید ایرلو: 36 سال
مجری: موقعی که ازدواج کردید ایشان چه شغلی داشتند؟
همسر شهید ایرلو: سپاهی بود پاسدار.
مجری: موقعی که ازدواج با ایشان ازدواج کردید سختی های کارشون را می دانستید؟
همسر شهید ایرلو: بله همه را گفته بودند. می گفتند این ازدواجی است در آن احتمال شهادت، معلولیت، جانبازی و اسارت وجود دارد و منم پذیرفتم.
مجری: عکسی از شما در مراسم عقدتان در کنار حاج آقا دیدم که ایشان لباس پاسداری بر سفره عقدتان نشسته ماجرا چه بود؟
همسر شهید ایرلو: گفتند که با لباس پاسداری باشم منم دیگر چیزی نگفتم خودش دوست داشتند.
مجری: ایشان جانباز دوران دفاع مقدس هم بودند؟
همسر شهید ایرلو: بله پرده دیافراگمش پاره شده بود و نزدیک قلبش یک تیر در بدنش مانده بود.
مجری: دو تا از برادرهای ایشان هم در دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند؟
همسر شهید ایرلو: بله
مجری: حاج خانم چند فرزند دارید؟
همسر شهید ایرلو: سه فرزند، که خیلی کم پیش می آمد که با هم باشیم با بچه ها وقت بگذررانیم. مسافرتها را هم یا با پسرم می رفتم یا با دخترم اصلا نشد یک بار با ایشان به مسافرت بروم چون همیشه درگیر کار بودند.
مجری: حاج آقا بعد از دفاع مقدس چه کرد؟
پسر شهید ایرلو: جزو 52 نفری بودند که با شهید متوسلیان به لبنان رفتند و از موسسان سپاه لبنان بودند، نیروی مخصوص بودند.
بعد از آن وقتی که برگشتند مسئولیت های جدیدی در جاهای مختلف از جمله آموزش نیروی مخصوص بر عهده داشتند تا زمانی که وارد عرصه دیپلماسی شدند یعنی مسئول کشورهای حاشیه خلیج فارس شدند و به خصوص مسئول میز یمن شدند و به صورت تخصصی روی مساله یمن کار را شروع کردند و خدماتی به مردم یمن دادند.
در این هشت سال خاطرم هست که از تلاش های شبانه روزی برای کمک به مردم یمن دریغ نمی کردند. کمک های ایشان به مردم یمن کمک های دولتی و نظامی نبود بلکه از تجاری کمک می گرفتند. کمک های انسان دوستانه را نه فقط از مردم ایران و تجار ایرانی، بلکه از تجار یمنی و مردم در کشورهای مختلف را با کشتی یا هواپیما و کریدورهای مختلف برای مردم یمن می فرستاند.
مجری: یعنی قبل از اینکه ایشان سفیر ایران در یمن شوند، یک تجربه و تسلط کاملی در عرصه سیاسی و دیپلماسی داشتند؟
پسر شهید ایرلو: به خاطر تجربه و تسلط ایشان بر روی موضوع یمن انتخاب شدند. چون خاطرم هست که ایشان جلسه ای با یکی از مقامات داشتند به ایشان گفته شده بود باتجربه تر و باسوادتر از شما را در مسله یمن نداریم.
مجری: حاج خانم، آخرین بار حاج آقا را تا زمان شهادت کی دیده بودید؟
همسر شهید ایرلو: یک سال و نیم قبل از اینکه به یمن بروند.
مجری: یک سال و نیم ایشان را ندید؟
همسر شهید ایرلو: خیر ندیدم یک سال و نیم ایشان یمن بودند و تا زمانی بستری و بی هوش آمدند، ما را هم ندیدند.
مجری: علی آقا ماجرا را تعریف می کنید؟ این اتفاق چطور افتاد؟ حاج آقا یمن بودند حالشان بد شد؟
پسر شهید ایرلو: تقریبا یک ماه قبل از شهادتشان درگیر ویروسی شدند. به حساب این که یک سرماخوردگی ساده و کروناست که امروزه در دنیا دارد و درمان می شود؛ تصور کردیم حال حاج آقا خوب می شود.
مجری: چرا همان اول ایشان را نیاوردند؟
پسر شهید ایرلو: آقایان در وزارت خارجه پیگیری هایی را برای برگرداندن ایشان شروع کردند ولی یمن هم از طریق دریایی و زمینی و هوایی تحریم است و هیچ کشتی، یا ماشین و یا هیچ هواپیمایی حق ورود به مرزهای یمن را ندارد
زمانی که شروع به مذاکره کردند مسیر هوایی یمن به ایران باید از روی عربستان رد می شد و عربستان مخالفت کرد.
از زمانی که ایشان استوارنامه شان را که دریافت کردند و به یمن رفتند، عربستانی ها می دانستند که این کسی که می آید قطعا معادلات را بهم خواهد زد و این اتفاق هم افتاد.
نه تنها عربستانی ها بلکه امریکایی ها هم کینه ای از ایشان به دل گرفته بودند. دو ماه بعد از اینکه ایشان سفیر شدند. آقای ترامپ و پمپئو که رئیس جمهور و وزیر امورخارجه وقت امریکا در توئیترشان حاج آقا را تحریم کردند. یعنی دنیا و کسانی که ایشان را می شناختند می دانستند که معادلات را به هم خواهد زد.
مجری: برای همین کارشکنی شد که ایشان به ایران منتقل نشوند؟
پسر شهید ایرلو: نگذاشتن به ایران بیایند. این زمان را فرصتی می دانستند که بیماری تشدید شود یا بدتر شود. چون خودشان هم بهتر میدانستند یمن به لحاظ امکانات دارویی و غذایی خیلی ضعیف است.
بحث مبادله مطرح شد که عربستان پیشنهاد داد، یکسری از اسرا و فرماندهان ما را آزاد کنید تا اجازه پرواز بدهیم.
مجری: حاج خانم آن زمان چه گفتید ؟ عربستانی ها گفتند آزاد کنید تا ما اجازه بدهیم سفیر ایران برود. چی گفتید؟
گریه های همسر شهید ایرلو...
مجری : حاج خانم یاد اون روزها می افتند. شما بگید علی آقا حاج خانم چه گفتند؟
پسر شهید ایرلو: حاج خانم گفتند به آقایان که مذاکره می کنند بگویید من به عنوان همسرش راضی نیستم که کوچکترین هزینه ای جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت یمن برای برگرداندن حاج آقا متحمل شود. اگر بدون مبادله می توانند حاج آقا را بیاورند،
مجری: حاج خانم چرا این را گفتید؟
همسر شهید ایرلو: به خاطر خود حاج آقا چون می دونستم راضی نیستند و ناراحت می شوند.
مجری: حاج آقا زمانی که به ایران منتقل شدند، بیهوش بودند، چند روز بعد از انتقال هم حالشان بدتر شد؟
پسر شهید ایرلو: یک هفته بعد حاج آقا را به کشور منتقل کردندو تماس گرفتند ما رفتیم زیر پرواز بعد از یک سال و نیم و وقتی من و برادر بزرگترم ایشان را در فرودگاه دیدیم خیلی برامون سخت بود. بیهوش و با دستگاه های اکسیژنی که بهش وصل بود. حاج آقا جمعه به بیمارستان منتقل و سه روز بعد شهید شدند.
مجری: چقدر با حاج قاسم دوست بودند؟
همسر شهید ایرلو: خیلی
پسر شهید ایرلو: خیلی رفیق بودند یادم هست حاج قاسم، اربعین مادر شهیدان که مادر حاج آقا فوت شده بودند آمده بودند، وقتی صحبت کردند حاج آقا را شهید زنده و برادر دو شهید خطاب کردند.
به حاج خانم گفتند: حاج حسن به یمن می روند، حاج خانم سرش را پایین انداخت و حاج قاسم ادامه داد اگر به یمن بروند می دانم که شهید می شوند.
مجری: از سبک زندگی حاج آقای بگید. چه می کردید؟
همسر شهیدایرلو: خیلی ساده زیست بود یه چیزی را می خواستیم برای خانه بخریم می گفت: "می خوایی چیکار لازم که نداری چیزی را که آدم لازم داره می خرد."
مجری: چند سال در این خانه زندگی کردید حاج خانم؟
همسر شهیدایرلو: 28 سال
مجری: 28 سال اینجا ساکن هستید ما چهار طبقه اومدین بالا بدون آسانسور نفسمان گرفت. با توجه به اینکه حاج آقا جانباز بود و یا خود شما اذیت نمی شدید در این 28 سال این پله ها بالا و پایین می روید؟
همسر شهید ایرلو: چرا زانو درد گرفتیم خیلی اذیت می شویم.
پسر شهید ایرلو: همیشه نگاهشان به پایین بود می گفتند "ممکن بود همین را هم نداشته باشیم. همین هم که داریم از سرمان زیاداست. هر چی بیشتر داشته باشی اون دنیا باید بیشتر جواب بدی."
مجری: فرزندان حاج آقا مشغول چه کاری هستند اگر دوست دارید بگید؟
پسر شهید ایرلو: در مدرسه ای کارمند هستم، معاون مدرسه ای که خودم رفتم صحبت کردم . بدون اینکه اهالی و یا مدیر مدرسه بدانند که شغل پدرم چیست، خواهرم خانه دار هستند و برادرم کارمند یکی از ادارات هستند. خیلی ساده چون حاج آقا اهل این نبودن که ما را جایی سفارش کنند.
مجری: کار خاصی، در آمدی بیرون از اینجا ندارید؟
پسر شهید ایرلو: نه. من به عنوان فرزندش ایشان را می دیدم و الگو می گرفتم و اینطوری ما را بزرگ و تربیت کردند.
مجری: روحشان شاد باشه جالب بود می گفتی خیلی ویژه بیننده 2030 بودند؟
پسر شهید ایرلو: بله زمان هایی که برنامه بدون تعارف پخش می شد اگر مادر شهیدی بودند به پهنای صورت اشک می ریختند و حسرت می خوردند و به حال شهید و خانواده اش غبطه می خوردند.
مجری: روحشان شاد باشد انشالله