وقتی داستان نبردهای نظامی به فصلهای حساس کشیده میشود، پای تاکتیکهای هوشمندانه به میان میآید. برخی از این تاکتیکها و استراتژیها چنان مشهور هستند که هنوز هم در آکادمیهای نظامی، آموزش داده میشوند.
به گزارش گروه وب گردی خبرگزاری صدا و سیما؛ از زمانی که چیزی برای منازعه وجود داشته و هر یک از طرفین به داشتن و تملیک آن علاقه داشتهاند، انسانها در حال نبرد با یکدیگر بودهاند. اگر چه دنیای جنگ نسبت به روزهای اولیه آن تغییرات بسیاری داشته است، قوانین کلی همچنان بدون تغییر ماندهاند. معمولاً طرفی که برتری عددی و تکنولوژیکی دارد، بدون در نظر گرفتن دیگر فاکتورها، برنده نبرد خواهد بود.
اما همانطور که گفتیم معمولاً چنین است نه همیشه! در اندک مواردی دیده شده که ارتشهایی بدون برتری فاحش نسبت به طرف مقابل در میدان نبرد و حتی با داشتن مشکلات و کاستیهای بسیار، توانستهاند بر دشمنی پیروز شوند که هم تعداد نیروهایش بیشتر بوده و هم از لحاظ تکنولوژی نظامی پیشرفتهتر بوده است.
اینجاست که پای تاکتیکهای نظامی هوشمندانه به میان میآید. برخی از این تاکتیکها و استراتژیهای ویژه چنان مشهور هستند که هنوز هم در آکادمیهای نظامی آموزش داده میشوند و برخی دیگر نیز به خاطر عواقب بزرگتری که این جنگها داشتهاند، به کلی فراموش شدهاند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با چند استراتژی و تاکتیک نظامی هوشمندانهای آشنا کنیم که در تاریخ نبرد و جنگها مورد استفاده قرار گرفتهاند.
فتح دهلی توسط تیمور لنگ
تیمور لنگ که یک جنگاور تمام عیار بود، در دوران خود، فرمانروای آسیای مرکزی بوده و قصد تسخیر هند را داشت. در جریان نبرد دهلی در دسامبر ۱۳۹۸ میلادی، تیمور لنگ با یک تاکتیک جنگی هوشمندانه، به سادگی توانست دهلی را تسخیر کند.
پیش از حمله، تیمور در مورد فیلهای مشهور جنگی هندیها شنیده بود، فیلهایی که بدن هایشان با زره پوشانده شده و عاج هایشان به شمشیر و نیزه مجهز شده بود. برای شکست این فیلهای جنگی، تیمور از یک تاکتیک جنگی هوشمندانه استفاده کرد که باعث شد فیلهای هندی به لشکر خودی حمله کنند. او از سربازان خود خواست تا سر راه فیلهای دشمن یک سری میخهای ترکیبی خاص بگذارند. این ابزارهای فلزی از ۴ میخ ساخته شده بودند که نوک یکی از آنها همواره به سمت بالا بود.
او میخواست به سواران ارتش خود آموزش دهد که در مواجهه با فیل ها، این میخهای فلزی را سر راهشان بیندازند، اما مدتی بعد نظرش عوض شده و یک تاکتیک هوشمندانهتر را به کار گرفت. او به نیروهایش دستور داد تا مقدار زیادی هیزم بر پشت بوفالوها و شترهای ارتشی قرار داده و سپس آنها را آتش بزنند.
حیوانات زبان بسته که از آتش روی پشتشان وحشت کرده بودند، بی محابا به سمت فیلهای هندی هجوم بردند، اقدامی که باعث وحشت فیلها شده و آنها را وادار به فرار به سمت عقب کرد. در این حین سربازان هندی زیر دست و پای فیلهای خودی له میشدند. به همین سادگی بود که تیمور توانست دهلی را تصرف کرده و تنها یک روز بعد وارد قلعه جهان پناه دهلی شود. او چنان از هندیها کشت که برجهایی از جمجمه کشته شدگان ساخت.
استراتژی قلعه خالی در چین
تاکتیک جنگی «استراتژی قلعه خالی» توسط سلسلههای پادشاهی چینی استفاده میشد که سی و دومین استراتژی در میان ۳۶ دکترین جنگی چینیها بود. این تاکتیک در واقع از روانشناسی معکوس برای گیج کردن دشمن استفاده میکرد.
درهای قلعهها برای نیروهای دشمن باز شده تا وارد شوند، اما به جای ورود، نیروهای دشمن دست به عقب نشینی میزدند، زیرا فکر میکردند که یک مکان خالی ممکن است تلهای برای آنها باشد و در معرض شبیخون قرار گیرند. این تاکتیک جنگی چینی به شدت به شانس وابسته است و به طور موفقیت آمیزی توسط بسیاری از فرماندهان چینی به کار گرفته شده است.
سائو سائو از این استراتژی در نبرد علیه لو بو استفاده کرد. وقتی لو بو همراه با ۱۰۰۰۰ سربازش به محل استقرار سائو سائو رسید، سائو سائو علیرغم اینکه تنها چند صد سرباز داشت، با استفاده از استراتژی قلعه خالی توانست او را شکست دهد. این تاکتیک همچنین توسط ژنرال ژائو یون از فرماندهای لیو بی در نبرد رودخانه هان در سال ۲۱۹ نیز مورد استفاده قرار گرفت که باعث شکست سائو سائو شد!
دار و دسته جادویی در جنگ جهانی دوم
در جریان جنگ جهانی دوم، یک شعبده باز انگلستانی به نام جاسپر ماسکلین با تشکیل گروهی موسوم به «دار و دسته جادویی» در سال ۱۹۴۱ که شامل یک نجار، یک برقکار، یک نقاش، یک خلافکار، یک شیمیدان، یک طراح دکور و یک مرمت کننده عکس بود، تاکتیکی موثر را علیه نیروهای نازی به کار گرفت. او با کمک دار و دسته جادویی اش توانست از بندر اسکندریه در برابر نیروی هوایی آلمان محافظت کند.
این بندر بسیار بزرگ بوده و پنهان کردن کشتیهای بریتانیایی غیرممکن بود. به جای پنهان کردن بندر اسکندریه، او یک بندر مجاور را به آتش کشید. ماسکلین با استفاده از گل و لای و مقوا، کشتیها و خانههایی ساخت که از بالا کاملاً واقعی به نظر میرسیدند و سپس آنها را چراغانی کرد.
خلبانان آلمانی فکر میکردند که بندر اشتباهی را بمباران کرده اند و به همین خاطر بیشتر بمب هایشان را روی بندر ساختگی ریختند و بدین ترتیب بود که بندر اسکندریه در امان ماند.
به جاسپر دستور داده شد کانال سوئز را مخفی کند تا توپچیهای بریتانیایی بتوانند هواپیماهای آلمانی را در تاریکی تشخیص دهند. او با استفاده از آینههای متعدد، چراغ و منعکس کنندهها توانست کانال سوئز را مخفی کند که باعث گیج شدن خلبانهای آلمانی و برخوردشان میشد.
در سال ۱۹۴۲ در جریان نبرد العلمین در مصر، جاسپر ارتشی از ارواح ساخت که متشکل از ۱۰۰۰ تانک، خطوط لوله و همچنین هزاران سرباز، گلوله، هواپیما و توپ غیرواقعی بود. این مانکنها به وضوح توسط خلبانان آلمانی دیده شده و بمباران شدند. جاسپر و مردانش با اینکار توجه آلمانیها را به سمت جنوب معطوف کردند در حالی که نیروهای واقعی بریتانیایی از سمت شمال حمله کرده بودند.
عملیات اورانوس
مطالب زیادی در مورد علت شکست نیروهای آلمانی در جنگ جهانی دوم نوشته شده است، اما بیشتر این مطالب به نبردهای غرب این جنگ بزرگ مربوط بوده اند. اکثر ما در مورد اینکه عملیاتهای نظامی روسها علیه آلمانیها بسیار سرسختانه و بدون ترس بود شنیده ایم و اینکه هرگز نباید در فصل زمستان به فکر حمله به روسیه بیافتید.
با تمام این ها، باید بدانیم که آلمانیها تقریباً به پیروزی کامل رسیده و روسیه را تسخیر کرده بودند و اگر تاکتیکهای جنگی استالین و رهبران شوروی نبود، جنگ جهانی دوم پایان متفاوتی میداشت.
نقطه عطف جبهه شرقی جنگ جهانی دوم، نبرد استالینگراد بود که بزرگترین رویارویی جنگی در تاریخ بشر بود و بیشترین تعداد سرباز در دو ارتش به کار گرفته شد. شرایط در ابتدا برای روسها دشوار بود و آلمانها تقریباً به سادگی در حال پیروزی بودند البته تا زمانی که خطوط تامین تسلیحات و مایحتاج نیروهایشان بدون مشکل به کارش ادامه میداد.
استالین نیز به این موضوع آگاه بود و از ژنرالهایش خواست تا یک تاکتیک ریسکی، اما هوشمندانه را برای به محاصره درآوردن نیروهای آلمانی استفاده کنند.
در عملیات موسوم به اورانوس، تسلیحات و کمکهای نظامی که قرار بود در اختیار نیروهای مقاوم در داخل شهر استالینگراد قرار گیرد، به دو ارتشی اختصاص داده شد که در شمال و جنوب شهر مستقر بودند. هدف این دو گروه، رسیدن به پشت نیروهای آلمانی و قطع کردن خطوط تدارکاتیشان و سپس محاصره آنها و بکارگیری تاکتیک کلاسیک حمله گازانبری بود.
شاید علاقه به وطن یا ترسشان از خشم استالین در صورت شکست بود که باعث شد نیروهای روسی در این عملیات پیروز شدند. آنها خطوط تدارکاتی آلمانها را قطع کرده و آنها را محاصره خود درآوردند که نقطه عطفی در مسیر جنگ استالینگراد بود.
این عملیات نه تنها استالینگراد و بقیه شهرهای روسیه را از تسخیر شدن توسط نازیها نجات داد بلکه سرنوشت جنگ جهانی دوم را نیز تغییر داد، زیرا با تسخیر استالینگراد و دیگر سرزمینهای روسیه، سرنوشت جنگ در جبهه غربی نیز سرنوشت دیگری مییافت.
سونامی ساختگی
به دنبال تسخیر انگلیس در سال ۱۰۱۶ میلادی و تاجگذاری به عنوان پادشاه دانمارک در سال ۱۰۱۸، شاه کنوت برای اینکه کنترل خود بر انگلیس را تحکیم بخشد، بارها به این منطقه سفر کرد. عدم حضور ثابت او در دانمارک باعث شد که مقام پادشاهیاش در کشورش به خطر بیافتد.
از طرف دیگر، دو پادشاه کشورهای اسکاندیناوی یعنی شاه اولاف دوم، فرمانروای نروژ و شاه جیکوب سوئد از سراسر جهان ارتشی تشکیل داده و علیه کنوت اعلان جنگ دادند، زیرا میخواستند دانمارک را تحت تسلط خود داشته باشند.
وقتی شاه کنوت از حمله ارتش این دو به کشورش باخبر شد، نیروهای دریاییاش را برای نبرد با این دو مهیا ساخت. او ناوگانی بزرگ متشکل از ۶۰۰ کشتی و سربازان بسیار فراهم ساخته و خود بر کشتی اژدهایش سوار شد که به اندازه دو کشتی نروژیها حجم داشت. در مقابل، اولاف تقریباً ۴۵۰ کشتی در اختیار داشت.
وقتی کنوت دریافت که اولاف دوم و جیکوب در دهانه رودخانهای در ساحل سوئد مخفی شده اند، با ناوگان بزرگش از رودخانه هلگا گذشت تا جاسوسان جیکوب به خوبی او را ببینند. نیروهای دو پادشاه برای نبرد آماده شده و شاه اولاف دوم یک دام غیرقابل پیش بینی برای کنوت گستراند.
او دستور داد که روی رودخانه هلگا سدی از زغال کک و الوار بسازند. وقتی ناوگان کنوت وارد شد، اولاف دستور خراب کردن سد را دارد و آب در حجمی وسیع به سمت ناوگان کنوت هجوم برد. ناوگان آنگلو-دانمارکی از دیدن موجی از آب که به سمت آنها آمده و همه چیز را در مسیر خود نابود میکرد، وحشت کردند. بخش زیادی از ناوگان شاه کنوت غرق شد و شاه اولاف دوم و جیکوب توانستند بدون آسیب چندانی به نیروی دریاییشان، فرار کنند!
نبرد هند و پاکستان
نبرد اسال اوتار در سال ۱۹۶۵ بین هند و پاکستان رخ داده و یکی از بزرگترین نبردهای تاریخ مدرن با استفاده از تانک به شمار میآید. این نبرد که بین ۸ تا ۱۰ دسامبر ادامه داشت با تسخیر منطقه خم کاران توسط ارتش پاکستان آغاز شد، منطقهای که در فاصله ۵ کیلومتری مرز بین المللی قرار داشته و بر شهر امریستار تسلط داشت.
نیروهای هندی سعی کردند با تمام توان مدافعان را تقویت کنند، اما هم در زمینه تعداد تانکها و هم سربازان در جایگاه پایینتری نسبت به پاکستانیها قرار گرفتند.
در آن طرف، پاکستانیها از تانکهای مدرن و آمریکایی سود میبردند که در مقایسه با تانکهای هندیها هم بزرگتر و هم پیشرفتهتر بودند. وقتی نیروهای پاکستانی حمله را آغاز کردند، یک ژنرال هندی به نام گورباکش سینگ به نیروهای خود دستور عقب نشینی داده و از آنها خواست که به شکل نعل اسبی حالت دفاعی بگیرند و از شهر اوتار پرادش به عنوان مرکز استقرار استفاده کنند.
به کمک تاریکی شب، او به نیروهایش دستور داد که زمینهای نیشکر منطقه را آبگیری کرده و نیروهای پاکستانی را وادار به حمله کنند. در ۱۰ سپتامبر ۱۹۶۵، پاکستانیها طعمهای که برایشان فراهم شده بود را گاز گرفته و به سربازانی که در زمین آبگیری شده پنهان شده بودند، حمله کردند. با نزدیک شدن تانکهای پاکستانی، رفته رفته سرعتشان کاهش یافته و به خاطر زمین گل آلود و باتلاقی شکلی که ایجاد شده بود متوقف شدند.
آنها در ادامه در تله نعل اسبی هندیها افتاده و به اهدافی بسیار ساده تبدیل شدند. ارتش هند از این موقعیت استفاده کرده و تانکهای پاکستانی را یک به یک نابود کرد. در نتیجه این نبرد، پاکستانیها بیش از ۱۰۰ تانک خود را از دست دادند در حالی که آسیب هندیها، انهدام تنها ۱۰ تانک بود.
استفاده از ادرار به عنوان ماده ضد گاز کلرین
در جریان جنگ جهانی اول، دومین نبرد ایپرس از ۲۲ آوریل تا ۲۵ می ۱۹۱۵ ادامه یافت. این نبرد در وسترن فورت بلژیک در جریان بوده و در حالی که نزدیک به یکسال ادامه داشت، هیچ یک از نیروهای بریتانیایی، فرانسوی و آلمانی نتوانستند خطوط دفاعی دیگری را بشکنند.
در ۲۲ آوریل بود که برای تغییر شرایط، نیروهای آلمانی از یک سلاح جدید استفاده کرده که گاز کلرین بود. آنها از گاز کلرین بر علیه نیروهای فرانسوی استفاده کردند. در همان ۱۰ دقیقه ابتدایی حمله، بیش از ۶،۰۰۰ سرباز فرانسوی در اثر خفگی کشته شدند که باعث ایجاد یک فضای خالی به طول ۶ کیلومتر شد. سربازان آلمانی با استفاده از پدهای کتانی آغشته به محلول سدیم تیوسولفات در این هوای سمی نفس کشیده و به سمت جلو حرکت کردند.
اما باقیمانده نیروهای الجزایری و فرانسوی موفق شدند جلوی پیشروی آلمانیها به سمت شهر ایپرس را بگیرند. در ۲۴ آوریل، دومین حمله با گاز کلرین علیه نیروهای کانادایی انجام شد و این بار وقتی سربازان کانادایی متوجه نزدیک شدن ابری سبز رنگ به سمت خود شدند، به دستور افسر پزشکی، روی یک تکه پارچه ادرار کرده و دهان و بینی شان را با آن پوشاندند.
این تاکتیک بسیار موثر افتاد، زیرا اوره موجود در ادرار با کلرین واکنش نشان داده و آن را خنثی میکند. قدرت ادرار از نیروهای کانادایی در مقابل گاز کلرین محافظت کرد و آنها توانستند از شهر ایپرس دفاع کنند!
رنگ کردن کشتیهای جنگی
تاکتیک استتار با گیج کردن بصری، تاکتیکی بود که به طور گسترده در جنگ جهانی اول و با وسعتی کمتر در جنگ جهانی دوم مورد استفاده قرار گرفت.
این ایده اولین بار توسط یک متخصص نقاشیهای دریایی انگلیسی به نام نورمن ویلکینسون مطرح شد. در این تاکتیک نظامی از الگوهای پیچیده و اشکال هندسی برای رنگ آمیزی کشتیهای جنگی استفاده میشد. این سبک استتار با هدف گمراه کردن دشمن در تشخیص سرعت، مسیر حرکت و طول کشتی هدف به کار گرفته میشد و باعث میشد که دشمن نتواند هدفگیری دقیقی داشته باشد. الگوی هر کشتی کاملاً منحصر بفرد بود تا دشمن نتواند آن را شناسایی کند.
فریب در جنگ کوزوو
در جریان جنگ کوزوو در سال ۱۹۹۹، یوگسلاوی تاکتیکهای فریب و اختفای بسیاری برای مقابله با حملات ناتو به کار گرفت. وقتی یوگسلاوی در مارس ۱۹۹۹ با حمله نیروهای ناتو مواجه شد، استراتژیستهای نظامی این کشور شروع به طرح ریزی تاکتیکهای فریب و استتار گستردهای کردند.
آنها استحکامات، پلها، پایگاههای هوایی، تانکها و توپخانههای غیرواقعی از تایرها و پلاستیکهای کهنه ساختند. خودروهای قدیمی به عنوان تانک و برای تولید گرمای موتور به کار گرفته شدند و از تانکهای از کار افتاده و هواپیماهای قدیمی نیز برای جذب آتشبار نیروهای ناتو استفاده میکردند. تمام این تاکتیکها در دوران نبرد با شبه نظامیان آلبانیایی روی زمین نیز به کار گرفته شده بودند.
هواپیماهای نظامی ناتو معمولاً در ارتفاعات بالای ۳۵۰۰ فوتی پرواز میکردند و به همین خاطر، تاکتیک صربها بسیار موفق واقع شد. نزدیک به ۹۰ درصد از این سازههای تقلبی مورد هدف قرار گرفتند در حالی که تعداد کمی از توپخانهها و خودروهای زرهی واقعی صربها نابود شدند. از ۱۳۰۰ تانک واقعی، تنها ۱۴ تانک و ۲۲ خودرو زرهی نابود شدند. این تاکتیک نظامی برای یوگسلاوی موثر واقع شد، اما نیروهای نظامی این کشور به دلیل فشارهای بین المللی ناچار به عقب نشینی از کوزوو شدند.