۲۸ مهرماه سالروز تولد سردار مقاومت ملی در جنبش مشروطیت است.
او از اهالی ارسباران تبریز بود که در مقابل قشون محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت را گذاشت.
وی مدتی جزء تفنگچیان سواران حاکم خراسان بود، از آنجا به عتبات عالیات عراق سفر کرد، پس از چندی به تبریز بازگشت و به مباشری املاک محمدتقی صراف مشغول شد.
سپس به توصیه رضاقلی خان سرتیپ وارد خدمت ژاندارمری شد و حفاظت راه مرند و خوی به عهده او گذاشته شد و چندی بعد مورد توجه مظفرالدین میرزا ولیعهد قرار گرفت و ضمن دریافت لقب خان، از تفنگداران ولیعهد در تبریز محسوب شد.
ستارخان که طرفداری تعدادی از مراجع تقلید شیعه طرفدار مشروطه را پشت سر خود میدید از جمله ثقةالاسلام و به ویژه حمایتهای آیات ثلاث را مشاهده میکرد از حیث مبارزه تقویت روحی میشد و همواره میگفت من در پی اجرای احکام علمای نجف بخصوص آخوند خراسانی هستم.
علمای مشروطه خواه نجف نیز در عصر استبداد صغیر تعدادی از علما و طلاب را برای تقویت جبهه تبریز به این ناحیه گسیل داشتند که مشهورترین آنها آیتالله سید علی تبریزی مشهور به سید علی داماد بود که به همراه خود میرزا احمدخان عمارلویی و تعدادی دیگر را به همراه داشت.
ستارخان بنا بر عادت لوطیگری در دفاع از مظلومان در برابر حکومت در یکی از درگیریهای خود با مأمورین محمدعلی میرزا ولیعهد در تبریز، مورد تعقیب قرار گرفت، از شهر گریخت و سپس با وساطت بزرگان و معتمدین محل به شهر بازگشت و دلالی اسب را پیشه خود کرد.
او به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان، حفاظت از اموال خود را به او میسپردند و هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستیاش، او را به سردار ملی تبدیل کرد.
با شروع انقلاب مشروطه علیه محمدعلی شاه در تهران و گسترش آن در سراسر کشور، شاه قاجار به مبارزه و سرکوب مشروطهخواهان پرداخت. مجاهدین و آزادیخواهان آذربایجانی و قفقازی، به فرماندهی ستارخان و باقرخان به حمایت از مشروطیت تهران قیام کردند و در مقابل قوای ۳۵ تا ۴۰ هزار نفری اعزامی محمدعلی شاه و خوانین محلی به فرماندهی عینالدوله که برای سرکوبی قیام تبریز اعزام شده بودند به شدت مقاومت کردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت کردند.
وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد.
او در مدت یازده ماه از ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶ق تا هشتم ربیع الثانی ۱۳۲۷ق رهبری ِ مجاهدان تبریز و ارامنه و قفقازیها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و امریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر میشد و درباره مقاومتهای سرسختانه وی مطالبی انتشار مییافت.
در اواخر کارِ محاصره تبریز قوای روس با موافقت دولت انگلیس به سوی تبریز آمد و راه جلفا را باز کرد. قوای دولتی با دیدن قوای روس به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد.
در منابع ذکر شده است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که میخواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: "ژنرال کنسول، من میخواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران و حضرت ابوالفضل بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمیروم. "
پس از عقب نشینی قوای روس مردم شهر به رهبری ستارخان در برابر حاکم مستبد تبریز رحیم خان قد علم کردند و او را از شهر بیرون راندند، اما اندکی بعد ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافی ِ آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود.
روز شنبه ۷ ربیع الاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند.
در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال با شکوهی از این دو مجاهد راستین آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرتهای زیبا و قالیهای گران قیمت و چلچراغهای رنگارنگ بر پا کردند.
در سر تا سر خیابانهای ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده میشد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانیهای مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رفت.
در روزهای پایانی اسفند ۱۲۸۸ شمسی، ستارخان و باقرخان در رأس فداییان مسلح خود عازم تهران شدند و در روز ۴ فروردین مورد استقبال دولت مشروطهخواه و مردم تهران قرار گرفتند.
چندی بعد که مجلس شورای ملی دستور خلع سلاح در سراسر کشور را صادر کرد، ستارخان و باقرخان مصوبه مجلس را پذیرا شدند ولی چند روز بعد به تحریک عدهای از بدخواهان از پذیرش مصوبه مجلس سرباز زدند و وزارت کشور (به کمک بختیاریان) ناچار شد اسلحهها را به زور از دست آنها بگیرد.
در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصلهٔ ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند.
بعد از این وقایع، ستارخان خانهنشین تهران شد؛ پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، بر اثر اصابت گلوله هر دو استخوان ساق پا شکستهبود و زخم دچار عفونت بود، دو بار پزشکان معالج لقمان الدوله، حسین خان نظام الحکما، و دو پزشک خارجی اقدام به عمل جراحی و تمیز کردن زخم کردند و پس از مدتی شکستگی و زخم بهبودی نسبی پیدا کرد و با وجود کوتاهی پا میتوانست با عصا راه برود.
ستارخان که از دولت مشروطه کنار گذاشته مطرود و منزوی بود، پس از این واقعه نزدیک به چهار سال زندگی کرد؛ حتی مکاتباتی برای دفع اجنبی و اعلام آمادگی برای رفع اشغال و فجایع روسها در آذربایجان، با دولت مرکز حتی عین الدوله محاصرهکننده تبریز داشت که وقعی گذارده نشد. عاقبت ستارخان در تاریخ ۲۵ آبان ۱۲۹۳ (۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲) در سن ۵۳ در تهران درگذشت.
آرامگاه ستارخان در باغ طوطی در کنار حرم شاه عبدالعظیم شهر ری واقع است.
خانه وی همینک به عنوان موزه در محلهٔ امیرخیز خیابان شمس تبریزی نرسیده به میدان پنجم مرداد کوچهٔ ستارخان میباشد که بازدید برای عموم آزاد است.
گردآوری و تنظیم: مهدی جلیلی _ خبرگزاری صداوسیما _ تبریز