بدون تعارف این هقته میزبان کارخانه داری است که اعتیاد او را به روزهای بسیار سیاه و تلخ و حتی کارتن خوابی رسانده بود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ محمد ثقفی اهل محله کیانشهر تهران است و از سن جوانی درگیر مصرف انواع مختلف مواد مخدر میشود تا جایی که به دلیل مصرف بیش از حد شیشه کارش به کارتن خوابی هم میرسد.
مسیر زندگی او به قول خودش به پایان خط رسیده بوده، اما نا امید نمیشود و اتفاق به گونهای رقم میخورد که امروز مالک چهار کارخانه است و دست خیلی از بیماران درگیر اعتیاد را هم گرفته است.
متن گفتگوی بدون تعارف با محمد ثقفی به شرح زیر است:
مجری: آقای ثقفی چند سال دارید؟
مهمان: ۴۱ سال
مجری: در چه خانوادهای بزرگ شدی؟
مهمان: پدر من یک بازنشسته بود از لحاظ مالی هم از سطح متوسط پایینتر بودیم، پدرم دو جا مشغول به کار بود که بتواند خرج ۶ بچه را بدهد، طوری بود که من همیشه دوست داشتم کار کنم.
مجری: قصه زندگی شما از همان نوجوانی ۱۳، ۱۴ سالگی اتفاق افتاد؟
مهمان: در سن ۹، ۱۰ سالگی بود که برای اولین بار با سیگار آشنا شدم و مصرف کردم و بعد مواد مخدر (تریاک، حشیش و شیشه) مصرف کردم، اوضاع جوری شد که من کارتن خواب خانه و بیرون شده بودم و مصرف شدید شده بود.
مجری: روزی چند نوبت مواد مصرف میکردی؟
مهمان: از صبح تا شب در حال مصرف کردن مواد بودیم به این شکل نبود که یک تایمی را مصرف کنیم و رها کنیم، یکسره در حال مصرف بودیم، بیماری من هم شدید بود اینجور نبود که با یکبار و دوبار در روز قانع شوم و برای پیدا کردن پول مواد شاید دست به هر کاری هم میزدم، اما به هر طریقی که بود پیدا میکردیم.
مجری: از لحاظ ظاهری و جسمی بهم ریخته بودی؟
مهمان: بله از نظر ظاهری و جسمی زمانی که من ترک کردم ۵۲ کیلو شده بودم.
مجری: میشد شب تا صبح یه گوشه از خیابان بمانی؟
مهمان: بله ما یکسره بیرون میماندیم آن زمان یه اتفاقی افتاد درگیر شدیم من به زندان هم افتادم و در زندان خیلی از کارهایی که قبلا انجام میدادم به غیر از مصرف، توبه کردم و بعد از آزادی در سن ۲۰ سالگی ازدواج کردم.
مجری: چه کارهایی را توبه کردی؟
مهمان: دعوا، درگیری و کارهای نادرست...
مجری: در آن زمان که شیشه مصرف میکردی رسیدی به جایی که خانومت دخترتو برداشت رفت خانه پدرش و تو تنها زندگی میکردی و مشغول مصرف مواد؟
مهمان: بله پدرم، برادرم و مادرم آمدند و به خانمم گفتند بیا بریم و من تنها شدم در خانه و کارتن خواب شدم، یک تلویزیون و یک تشک مسافرتی داشتم و فقط مصرف میکردم.
مجری: این روند تا چه سالی ادامه داشت؟
مهمان: تا سال ۸۸.
مجری: چه شد؟
مهمان: مادرم که در سال ۸۸ فوت کرد در هیچ کدام از مراسم هایش نبودم، داغون و اشفته بودم نمیتوانستم خود را به همه نشان بدهم پیش خودم گفتم که بیام کاری کنم که خانواده ام رو یک مقدار شاد کنم که به این فکر رسیدم که ترک کنم، رفتم مشهد پابوس امام رضا (ع) اونجا کمک خواستم از امام رضا (ع) و قول دادم که دیگه مصرف نکنم، آنجا همان جایی بود که انگار آب رو آتش ریختند امام رضا (ع) دستم رو گرفت، دیگه مصرف نکردم.
مجری: در مشهد به امام رضا (ع) قول دادی که دیگه مصرف نکنی و نکردی؟
مهمان: نه مصرف نکردم.
مجری: حالا یه مسیر دیگه از زندگی برات آغاز میشه، کار، چه کار کردی؟
مهمان: کار اصلیمو رفتم پیش برادرم که یک کارگاه پدرم براش اجاره کرده بود، رفتم پشت همان کارگاه را اجاره کردم و به خودم ایمان داشتم.
مجری: کار برادرت چه بود؟
مهمان: کار تشک خواب، همان کار خودم که کارگری کرده بود.
مجری: سرمایهای هم نداشتی؟
مهمان: هیچ سرمایهای نداشتم، سرمایه من یه هزار تومانی دشتی بود که پدرم بهم داد، رفتم دنبال پارچه و دو سه نفری بهم اعتماد کردند که مبلغ کوچکی بار دادند و بعد به سرعت رفتم تولید کردم و فروختم، از اولین سودم رفتم یک طاقه پارچه و یک بلوک ابر خریدم.
مجری: چسبیدی به کار؟
مهمان: بله رفتم یه کارگاه کوچک ۹۷ متری در صالح آباد بهشت زهرا (س) اجاره کردم و با خواهرزاده هایم کار کردیم و از یک نفر، دو نفر شروع به کار کردیم و دیگر روال را همینطوری پیش بردم تا امروز.
مجری: حرم امام رضا و آن دلی که دادی کار خودش را کرد
میهمان: بله دستم را گرفتند من خودم خواستم که دستم را بگیرند و دست من را گرفتند
مجری: امروز به کجا رسیدی؟
میهمان: امروز حالا فکر میکنم تصویربرداری کنید ببینید
مجری: بله امروز یکی از تولید کنندهها و کارآفرینهای نمونه کشور را میبینیم
میهمان: ۴ سال من پشت سر هم کارآفرین نمونه کشور شدم
مجری: ماشالله الان دم و دستگاهی و کارخانهای دارید
میهمان: همه لطف خداست
مجری: چند تا کارگر دارید؟
میهمان: حول و حوش ۲۰۰ تا
مجری: کارخانه تولید چه چیزی دارید؟
میهمان: تشک و مبلمان و کالای خواب و حتی مواد اولیه را هم خودمان از زمان شروع تحریمها به سختی تلاش کردیم و تولید میکنیم و سال ۸۸ هم پاک شده بودم و کارم را بزرگ کردم و یک کارخانه را تبدیل به ۴ کارخانه کردم.
مجری: الان ۴ کارخانه دارید؟
میهمان: بله
مجری: الان حدودا چقدر سرمایه دارید؟
میهمان: میگویم برو بالا
مجری: یکی از کارهای ارزشمند شما که ما ترغیب شدیم پیش شما بیاییم و گپ بزنیم و کار زیبایی که انجام دادید استخدام کارگرهایتان بود.
میهمان: کسانی که در کارخانه کار میکنند دوستهای هم دردم هستند یعنی یک روزی مثل خود من بوده اند شاید هم خودشان بدتر از من بودند سابقههای سنگینتر داشتند و ...، ولی الان همه آنها پاکند و سر زندگی شان هستند و کار میکنند.
مجری: یعنی دست سابقه دارها را گرفتید؟
میهمان: بله در بخش تولیدمان همه افراد بهبود یافته و سابقه دار و مانند گذشته خودم و دورانی که من داشتم، داشتند و من آنها را درک میکنم، چون خودم این دوران را گذرانده ام، ولی ۹۰ درصدشان در زمان مصرف میآیند و ما آنها را در کمپ میخوابانیم و دوره سم زدایی و اقامتش را میگذراند و بهبود پیدا میکند و ...
مجری: آقای ثقفی کارگرهای عزیزی که گفتید یک بخش شان اینجا هستند، سلام مجدد و خداقوت به همگی
مجری: اوضاع شما چطور بود؟
کارگر: من اوضاع خوبی نداشتم و با یک وضع خرابی به اینجا آمدم من را به آقای ثقفی معرفی کردند و ایشان به من بها دادند و زیر پر و بال من را گرفتند، زنم طلاق گرفته بود بعد با کمک ایشان توانستم خانمم را برگردانم مصرف مواد هم داشتم.
مجری: گفتید یکی از دوستان قدیمی؟
میهمان: بله با ایشان ۴۰ سال بود رفیق بودیم
مجری: اوضاع چطور بود؟
میهمان: روزهای سختی بود
مجری: کارتن خوابی تان هم با هم بود؟
میهمان: بله، ولی از زمانی که آقای ثقفی پاک شد ما را هم رها نکرد
مجری: چه روزهایی را گذراندید! الهی شکر که دست این عزیزان را گرفتید.
مجری: دیگر چطور هوای این کارگرها را داشتید؟
میهمان: من کسی را داشتم بالای ۵ بار لغزش کرده بود و رهایش نکردم، طوری میشود که رویش را کم میکنم رهایش نمیکنم و بگویم برو دنبال بازی خودت، بچههای دور و برم میدانند و اینطور نیستم که بگویند که خودش را گرفته من هم بچه معتادم که به اینجا رسیده ام نمیتوانم روزی گذشته ام را فراموش کنم، چون مواجهه با مرگم است.
مجری: این تابلوها چیست؟
میهمان: من چند سال کارآفرین برتر شدم، مدیر جهادی نمونه کشور شدم، اینها استانداردهایمان و ایزوهایمان و لوحهایی هستند که به من دادند.
مجری: مدام فکر میکنم از کجا به کجا رسیده اید!
میهمان: اینها همه کار خداست، الحمدلله
مجری: آقای ثقفی بدون تعارفترین جمله تان را بگویید.
میهمان: مردم باید نگاهشان را عوض کنند معتادها را به عنوان مجرم نبینند، مانند یک بیمار ببینند و کمک و حمایت کنند و ببینند با چه چیزی امیدوار میشوند یک زمانی است که آن شخص همسرش رهایش کرده و اگر برگردد زندگی شان درست میشود و خدا هم کمک میکند و اینکه چرا خانواده من در وضع خوبی هستند به این دلیل بود که صبر جهادشان را دیده اند.
مجری: ان شاءالله که در این مسیر موفقتر با پیشرفتهای بیشتر و کار خوب و با نیت خیری که دارید باشید و بمانید.
دیگه بریدیم بخدا
مادرم فوت شد وهرگز پاکی اینهارو ندید وحسرت بدل رفت
یاعلی بگو دستمو بگیر 09228509221
جناب من 15 ساله ک اعتیادشدیدی دارم وهمه ولم کردن الانم تو باغی افتادم ومرگ رونزدیک ترازنفس کشیدنم میبینم اگه میتونین کمکم کنین
09015839267
من هم ۴۰ سالم هستش ۳ساله اعتیاد پیدا کرده ام واقعا دلم میخواد پاک بشم خسته شده ام اما کسی نیست که محرکم باشد دارم همه چیزمو از دست میدم اما نمیدونم چیکار کنم اقای ثقفی اسمم رضا هستش تو مشهد بدنیا اومدم لیسانسه هستم واقعا کمکم کن من پول نمیخوام فقط میخوام دوباره متولد بشم حاضرم بدون مزد کار کنم تا اوضاع جسم و روحم درست بشه منتظرم شاید خوندیدو واسم کاری کردید یا ضامن اهو ......
بیشترتوضیح بدین ممنون میشم
من ی مادر هستم و دوتا بچه دارم .بخاطر مشکلات مالی مجبور شدیم از شهر ب روستا بیایم.و الان زندگی ما در مزیقس
پسرم ۲۳ ساله و کارگره و ۲ سال نانزد کرد ولی بخاطر مشکلات مالی شرایط مهیا نشد ک سر خونه زندگیش بره
خواهشمندم اگ کمکی از دستشون بر میاد برامون انجام بدین
۰۹۱۸۷۲۷۵۰۸۶
۰۹۹۰۷۱۲۳۲۱۴
استدعا دارم، ، کاش می شد راه ارتباطی باشه تا پسرم که هیچکس رو تو این دنیا نداره؛ با ایشون ارتباط گرفته و امید به ترک و انگیزه کار و تلاش ، در وجودش ایجاد بشه.
09198514256 شماره تماس بنده است،
اگر تک تکِ ما برای حاجت روا شدنِ بقیه، حتی یک قدمِ کوچک هم برداریم...خدا جبران میکنه.
این طور افرادِ بلند همت، با اراده، امیدوار و دغدغه مند که به دنبال تحول های سازنده هستند، قطعا به موفقیت های بسیاری می رسند.