«باغستان بسیار داشت، بیدیوار و خار و هیچ مانعی از دخول در باغات؛ قزوین را شهری نیکو دیدم، باروی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارهای خوب، مگر آن که آب در آن اندک بود و منحصر به کاریزها در زیر زمین، رئیس آن شهر مردی علوی بود.»
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز قزوین، این توصیف «ناصر خسرو قبادیانی بلخی» از قزوین در سفرنامهاش است. توصیفی
اما تاریخ قزوین، فراتر از قرنهایی است که ناصرخسرو نگاشته است.
وجود دهها تپه باستانی در جایجای قزوین (آنچه امروزه در حوزه استان تعریف میشود) که تنها یک نمونه از آن در سگزآباد، بیانگر یکجانشینی ۹ هزار ساله است، نشان میدهد قزوین به عنوان مهد تمدن، قدمتی باستانی دارد.
شاهد این گفته، نوشتههای باستانی مورخان اروپایی است که در آنها، از «ارساس» یا «ارساسیا» نام برده شده؛ نظیر آنچه در نسخ تاریخی یونان به نام شهر قدیمی «راژیا»، تقریبا همزمان با عهد اشکانیان یاد شده و همهی اینها به معنای قزوین است.
گذشته از آن، نامهای دیگری بر این کهندیار گفته و نوشتهاند؛ از «کشوین» عهدِ ساسانیان، تا «قسوین» یا همان «کاسپینِ» معرب شده که شناسنامهی مردمان پرصلابت و استوار بوده است.
اما اینجا سخن از قزوین است؛ کهنشهری که زمانی نه چندان دور، نگین درخشان ایران شد.
درست همین روز بود، نهم شهریور سال ۹۲۵ هجری شمسی؛ شاه تهماسب صفوی -خسته و دلنگران از تهدیدات گاهوبیگاه عثمانیها به تبریز و دوری تختگاه از مرزهای خاوران و خراسان، و تهدیدات ازبکان و دیلمان- پایتخت را به مرکز فلات ایران یعنی قزوین انتقال داد.
تمهیدی که قریب ۶۰ سال ادامه داشت، اما آثار آن، بخش مهمی از تاریخ و هویت قزوین را ساخته است.
از ان پس قزوین، صدرنشین شهرهای ایرانِ عهد صفوی و الهامبخش هنر و معماری و ادبیات این مرز و بوم شد.
بناهای تاریخی زیبایی همچون عمارت چهلستون، عالیقاپو، دروازههای تاریخی مثل درب کوشک و تهرانِ قدیم، بقعه چهار انبیاء، امامزاده حسین (ع)، دولتخانهی صفوی، کاروانسراها، بازار، آبانبارها و مسجد-مدرسهها، سربرآورند تا نگین زیبای قزوین را در حصار باغستان منحصربفردش چشمگیرتر کنند.
هنر قزوین هم در همین دوره، شکوفا شد و در خوشنویسی به اوج رسید. بهرهی هنر خوشنویسی از وجود بیبدیلانی همچون «میرعماد حسنی سیفی قزوینی»، بود که نستعلیق را به عنوان عروس خطوط اسلامی به عرش رساند و قزوین را پایتخت خوشنویسی جهان اسلام کرد.
علم و فقاهت هم از آن زمان رونق گرفت؛ آنگونه که قزوین به سبب علمای بیشماری همچون علامه سید ابوالحسن رفیعی، علامه قزوینی، آیتالله سیدموسی زرآبادی و ملامحمد تقی برغانی (شهید ثالث)، «بابالجنه» خوانده شد و به نام مینودر هویتی دیگر یافت.
راهی که در اجتهاد آغاز شد، سالها بعد، در ادبیات و مطبوعات هم ادامه یافت و علیاکبر دهخدا، عارف قزوینی، نسیم شمال و بعدتر، سیدمحمد دبیرسیاقی مفاخر تراز اول و قلههای رفیع قزوین هستند.
هنر قزوین در عرصههای دیگر هم از سایر شهرها پیشی گرفت از جمله در قالیبافی، نگارگری و انواع دوختهای فاخر و زیبا؛ هر چند این هنرها، در گذر تاریخ با ناملایمات متعددی دستبهگریبان شد و گاهی مورد بیمهری قرار گرفت، اما هنر دست زنان این دیار در پخت غذا و انواع شیرینیهای سنتی روزبهروز، شکوفاتر شد.
حالا این قزوین است؛ گوشهای از تاریخ و هویت ایرانی با هزار و ۴۰۰ اثر تاریخی، طبیعی و مذهبی که در دل خود جای داده است.
بخشی از هویت یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر جمعیتی که در جغرافیایِ این تاریخ شکوهمند زندگی میکنند و هویت خود را برآمده از آن میبینند.
نویسنده: معصومه هاشمی