ایالات متحده بویژه با روی کار آمدن جو بایدن که برنامه مشخصی برای تداوم حضور نظامی، امنیتی و سیاسی در منطقه غرب آسیا ندارد، در حال افول و از دست دادن سیطره و هژمونی خود در این منطقه مهم دنیاست.
سردرگمی آمریکا در غرب آسیا
هنگامی که در اکتبر سال ۲۰۰۱، حدود ۲۰ سال پیش، جرج بوش پسر رئیس جمهور وقت جمهوریخواه آمریکا، با بهانه قرار دادن حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر به برجهای دو قلوی آمریکا و متهم کردن القاعده و سرکرده آن بنلادن، به افغانستان و علیه طالبان که از تحویل اسامه بن لادن خودداری میکردند، لشکرکشی کرد و با شکست این جنبش و کشتن سرکرده آن، زمینه حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا را در این سرزمین پرتلاطم فراهم کرد، شاید کمتر کسی باور میکرد که امروز آمریکا بدون هیچگونه دستاوردی و بدون اینکه بتواند دولتی که دست نشانده و تحت فرامین خود در افغانستان باشد را پایه گذاری کرده و با خروج بیحساب و کتاب نیروهای خود از این کشور، ز مینه را برای قدرت یابی مجدد طالبان بر این سرزمین فراهم کند.
به همین دلیل است که اکثر صاحب منصبان و کارشناسان خود ایالات متحده، امروز جو بایدن رئیس جمهور دموکرات آمریکا را به باد انتقادات شدید خود گرفتهاند که با این اقدام نسنجیده و خروج فضاحتبار، فلسفه حضور نزدیک به دو دهه ایالات متحده در افغانستان را که با صرف هزینههای مادی فراوان و کشته شدن چندین هزار نظامی آمریکایی در این کشور به همراه بوده است، به زیر سوال برده است.
درست است که با تغییر روسای جمهور آمریکا و با توجه به به اصول و دیدگاههای متفاوت بین جمهوریخواهان و دموکراتها، سیاست خارجی ایالات متحده نیز تحت تاثیر این تفاوت نظرات و اختلافات سلائق، دست خوش تغییرات میشود، اما همواره یکی از اصولی که جزء مبانی ساختاری دکترین ایالات متحده است، نفوذ در مراکز و مناطق مهمی از دنیاست که خلا قدرت در آن احساس شده و در مورد منطقه مهم غرب آسیا که همواره محل تلاقی قدرتهای بزرگ در طول تاریخ به شمار رفته است، جزء منافع حیاتی آنها به شمار میرود.
امروز سوالی که در ذهن تمام کنجکاوان به تحولات بین الملل و البته خود جامعه آمریکا شکل گرفته است، این است که دستاورد مثبت این حضور طولانی مدت ایالات متحده در افغانستان چه بود؟ چرا مسئولان آمریکایی نتوانستند حداقل زمینه حفظ و ادامه حیات دولت نیمه جان اشرف غنی را در افغانستان فراهم سازند و اساسا چگونه نتوانستند در طول این سالها با وجود این همه نیروی نظامی، پایههای یک دولت انتقالی در حال عبور از دوران بحران را که به اتکای آموزشهای نظامی آنان بتواند در برابر چالشهای امنیتی و مقابله با شبه نظامیانی همچون طالبان ایستادگی کند، فراهم سازند.
نداشتن برنامه برای مهار بحران طالبان و خروج سریع نیروهای آمریکایی بعد از چندین سال حضور مستمر، در برابر پیشرویهای خزنده و برقآسای طالبان که در ظرف چند هفته منجر به سقوط کابل و فرار اشرف غنی شد، اوج درماندگی و شکست برنامههای نظامی و سیاسی ایالات متحده را در افغانستان نشان میدهد که یاد آور شکست شوروی کمونیست در دهه هشتاد میلادی در حمله به افغانستان میباشد.
اعتراف کاخ سفید به شکست آمریکا در افغانستان
در همین حال؛ «جن ساکی» سخنگوی کاخ سفید با اعتراف به شکست آمریکا در افغانستان گفت که پس از بازگرداندن نظامیان آمریکایی به خانه «لحظهای را بهعنوان اینکه مأموریت ما در افغانستان موفقیتآمیز انجام شد نخواهیم داشت». وی با اعتراف به شکست آمریکا در افغانستان بدون استفاده از این واژه افزود: این جنگی ۲۰ ساله است که از طریق نظامی پیروزی صورت نگرفته است. سخنگوی کاخ سفید همچنین تصریح کرد که ادامه این جنگ از طریق نظامی هیچ سودی برای آمریکا ندارد.
به نظر میرسد دستیاران بلند پایه دولت آمریکا هم پس از موعد ۳۱ اوت (۹ شهریور) بایدن که وعده خروج نظامی را از افغانستان داده بود، دیگر حتی حضور دیپلماتیک آمریکا را هم در افغانستان تحمل نمیکنند. اما این وضعیت خلاف تمامی انتظارات از دولت بایدن است. در واقع ابتدا فرض بر این بود که پس از خروج نظامی آمریکا، کابل برای مدتی دوام میآورد و آمریکا میتواند از طریق دیپلماتیک به زنان افغان کمک کند حقوق خود را پس از خروج ایالات متحده حفظ کنند.
بر اساس یادداشتی که به دست رادیو عمومی ملی (NPR) رسیده است، به دیپلماتهای آمریکایی در سفارت دستور داده شده بود که اوراق مهم و رایانههای رومیزی را قبل از خروج از بین ببرند؛ لذا رئیس جمهوری آمریکا اکنون باید به جای تلاش برای تامین اطلاعات و حفاظت از پرسنل آمریکایی و حامیان افغان آنها، شکست در برابر تسلط طالبان بر سفارت ایالات متحده را بپذیرد.
در این اوضاع پیچیده آمریکا در افغانستان؛ پنجشنبه شب در نزدیکی فرودگاه کابل مرگبارترین روز برای ارتش آمریکا در افغانستان از سال ۲۰۱۱ تاکنون رغم خورد که پنج روز قبل از فرارسیدن مهلت خروج کامل نظامیان از افغانستان (۹ شهریور ماه) صورت گرفت. وزارت بهداشت افغانستان اعلام کرد که تلفات انفجار پنجشنبه شب در نزدیکی فرودگاه ۱۷۰ نفر کشته شدند که از این تعداد سیزده کشته، نظامیان آمریکایی هستند. مهاجمان ناشناس پنجشنبه شب در کنار ورودی آبی که طی روزهای اخیر نیروهای آمریکایی و انگلیسی در آن مستقر بودند و در ورودی بارون در نزدیکی هتلی به همین نام در نزدیک فرودگاه کابل دست به عملیات مسلحانه زدند که یکی از این انفجارها انتحاری بوده است.
موازنه آشوب در غرب آسیا
اگرچه در دوره باراک اوباما خروج نیروهای آمریکایی از عراق آغاز شد، اما آنها مجدد به بهانه مبارزه با داعش که به گفته دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ ساخته خود آمریکا بود، مجدد وارد عراق شدند. مبارزه با داعش توجیهی برای حضور مجدد آمریکا در عراق و منطقه و همچنین مشروعیتبخشی به آن بود.
هدف اصلی آمریکا در واقع تضعیف و از هم پاشیدن جبهه مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران بود. در این شرایط بود که سیاست آمریکا در قبال منطقه، به سمت موازنه آشوب سوق پیدا کرد. آمریکاییها که نتوانسته بودند نظم منطقهای مطلوب و تأمینکننده منافع خود را ایجاد کنند، منطقه غرب آسیا را درگیر یک آشوب مدیریتشده کردند. واقعیت راهبردی حائز اهمیت آن است که تمام طرح و برنامهها و راهبردهای منطقهای آمریکا در غرب آسیا در طول سه دهه گذشته در دستیابی به اهداف خود ناموفق و ناکام مانده، بهگونهای که قدرت و هژمونی آمریکا در منطقه رو به افول بوده است.
بایدن و ادامه سیاستهای ترامپیسم در عراق و سوریه
با روی کار آمدن "جو بایدن" در آمریکا از اول بهمن ماه سال جاری، مشخص شد که سیاستهای جنگ طلبانه و تجاوزکارانه کاخ سفید در عراق و سوریه هیچگونه تغییری نخواهد کرد و بایدن نیز ادامه دهنده سیاستهای "دونالد ترامپ" در این دو کشور است.
بایدن رییس جمهوری آمریکا در سخنرانیهای انتخاباتی خود همواره بر خاموش کردن جنگها در غرب آسیا تاکید میکرد، ولی با نشستن بر روی صندلی کاخ سفید نشان داد که سیاست هایش تفاوت چندانی با ترامپ جنگ طلب ندارد.
در غرب آسیا که منطقهای راهبردی در ارکان سیاستهای جهانی امریکاست، بهرغم چالشها و ناتوانیها و ناکامیهای امریکا و متحدان آن و اضطرار و نیاز حیاتی و فوری امریکا برای خروج یا کاهش حضور و صحنهگردانی در دو حوزه چین و روسیه، جوهر سیاستهای ترامپ شاید هم وحشیانهتر و موذیانهتر در دستور کار است.
در قبال ایران وجودی که ابزار چندانی که فراتر از فشار حداکثری عمل نماید، در اختیار ندارد، بر مطالبات استکباری و یکسویه اصرار ورزیده و یک فرصت چهار ماهه را در مذاکرات وین از دست داده است. اگرچه برخی از مقامات و نخبگان یا ارکان فکری در آمریکا، بر یک توافق فوری تأکید دارند، ولی دولت بایدن با تکیه بر فشارهای روانی و بازیهای دیپلماتیک، از بازگشت متعهدانه به مفاد برجام، طفره میرود و به خوبی میداند که ماههای آینده شرایط چانهزنی آمریکا را دشوارتر خواهد کرد؛ لذا برای نوعی موازنهسازی در عرصه منطقهای که هم منطق مرتبط با ایران دارد هم به مؤلفههای منطقهای و اوضاع متحدان آن و بهویژه رژیم صهیونیستی مرتبط است، یک پروژه آشوب و تروریسم را به موازات نوعی کاهش کمی و کیفی حضور پایگاهی و اشغالگرانه دنبال میکند و ابزارهای بینالمللی مانند سازمان ملل را در برخی پروندهها مانند یمن با رسوایی هزینه میکند.
در عراق برخلاف یکسال قبل کارتهای دولتسازی خود را از دست داده و به نوعی کودتای آرام و شبهقانونی برای حفظ مصطفی کاظمی و تعطیل شدن تمامی مؤسسات قانونی مانند مجلس این کشور فکر میکند و در کنار آن، به جز افزایش زمینههای واگراییهای پر تنش در بین اقوام و طوایف و احزاب، به بازگشت یک داعش جدید در عراق و به ویژه مناطق غربی و متصل به مناطق شرقی سوریه و نزدیک به مرزهای اردن و سعودی امید بسته و کاهش نیرو و خروج برخی امکانات موشکی و هوایی، پاتریوت و تاد را با آرامی به اجرا میگذارد.
در سوریه با نگاه میانمدت برای باقی ماندن در شرق سوریه، لایههای بازیگران نیابتی مانند تروریستهای النصره در ادلب یا قسد در شمال شرقی سوریه یا ناامنی در جنوب این کشور را در دستور گذاشته و به همکاری ترکیه امیدوار است.
در یمن، در یک بازی سیاسی و مذاکراتی، اهداف جنگ تحمیلی، تجاوزکارانه و مملو از جنایت جنگی و ضدبشری را به محورهای طرح سیاسی خود تبدیل کرده و همزمان، نقش فعالی به داعش و القاعده در برخی استانها داده و با حضور پایگاهی نیروهای امریکایی و انگلیسی و حضور اطلاعاتی و پوششی صهیونیستها، که توسط امارات در جزایر استراتژیک یمن دنبال میشود، زمینه و فضای عمومی را برای یک مرحله جدید از جنگافروزی و استمرار جنایت فراهم کرده تا انصارالله و مردم یمن را وادار به تسلیم نماید.
پاشنه آشیل دولت بایدن، دولت شکننده و ائتلافی جدید در رژیم صهیونیستی است که بحرانهای زیادی آن را فرا گرفته و آمریکا نیز قادر به حمایت فوق العاده از آن نیست و به ایادی خود در مصر و عربستان و قطر و حکومت خودگردان فلسطین امید بسته، همانگونه که ادامه بحرانسازی در لبنان با ابزار فشار اقتصادی و قحطی سازی را دنبال میکند. این راهبرد دولت بایدن با هدف نوعی فرسایش و مجبورسازی بازیگران منطقهای، محور مقاومت و ایران دنبال میشود که از بنیه کافی نیز برخوردار نیست.
فرا رسیدن عصر افول آمریکا
چند سالی است بحث افول قدرت آمریکا و تغییر آرایش قدرت جهان از نظام تک قطبی به چند قطبی در میان محافل علمی و رسانههای جهان بیشتر شده است. اما تا چه میزان این افول رخ داده؟ دلایل و نشانههای آن چیست و چه احتمالاتی در پس آن نهفته است؟
هژمونی آمریکا
زمانی که جرج بوش پدر به ریاست جمهوری آمریکا رسید او در سال ۱۹۹۱ شاهد فروپاشی شوروی بود این شرایط بیرونی او و برخی از نخبگان سیاسی و متفکران آمریکا را برآن داشت تانظم دو قطبی پس از جنگ دوم جهانی را پایان یافته بدانند.
بوش پدر پس از فروپاشی شوروی هژمونی آمریکا و یک قرن آمریکایی را اعلام کردکه جهان با فرهنگ، نظم وارزشهای آمریکا زندگی میکند.بوش پسر نیز راه او را به شکلی دیگر ادامه داد و با استفاده از نظریه پایان تاریخ فوکویاما و برخورد تمدنهای هانتیگتون با اعلام تولد تروریسم سازمان یافته به عنوان دشمن جدیدی بعد از شوروی، به عراق و افغانستان حمله کرد. اما دیری نپایید که نشانههای دیگری ظهور کرد که خلاف نظریه هژمونی آمریکا بود. نوام چامسکی معتقد بود افول آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم شروع شده و لفاظیهای رهبران آمریکا از سال ۱۹۹۰ نوعی «خود توهمی» (self-delusion) بوده است.
افول موریانهای
بین افول و فروپاشی تفاوت وجود دارد. افول مقدمه فروپاشی است، اما نشانههای آن نامحسوستر است. قدرت مورد نظر به لحاظ ظاهری تمام نشانههای یک قدرت قوی و تقریبا شکست ناپذیر را حتی بیشتر از قبل دارد، اما از درون، ساختارهای اقتصادی و سیاسی آن ضعیف و سست میشود.
مفهوم افول موریانهای (termite decline) توسط تد گالن از موسسه CATO پیشنهاد شد و اولین بار در سال ۲۰۱۸ کریستوفر لین در مقاله خود با عنوان «تغییر قدرت ایالات متحده و چین و پایان پاکس امریکانا» برای اشاره به افول قدرت آمریکا استفاده کرد. او در این مقاله بیان میکند رکودی که در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ رخ داده در حقیقت به پایان نرسیده است.
افول آمریکا از اقتصاد شروع شده و مانند موریانهای آرام در حال پیشروی است. «Pax Americana» اشاره به رهبری ایالات متحده در نظام جهانی شامل حوزههای وسیعی از شمال و غرب اروپا تا ترکیه، کره جنوبی و بیشتر مناطق آسیای شرقی و جنوبی تا فیلپین و اندونزی و گسترهی امریکای لاتین و بخشهای از آسیای غربی دارد. همزمان با ظهور قدرتهای دیگر مثل چین قدرت آمریکا نیز از درون در حال فروپاشی است. این فروپاشی بر چهارپایه اتفاق روی میدهد که پاکس امریکانا بر اساس آن شکل گرفته است: قدرت اقتصادی، قدرت نظامی، قدرت نرم و قدرت نهادی (رژیمی). آمریکا در سه منطقه مهم نیاز به حفظ هژمونی استراتژیک خود دارد، اروپا، خاورمیانه و شرق آسیا. با ظهور چین هژمونی آمریکا در شرق آسیا به چالش کشیده شده است. اندیشکده RAND جزو اتاق فکرهایی است که تولیدات علمی آن برای جمهوریخواهان و سیاست گذاری آنها بسیار مهم است راجر کلیف یکی از پژوهشگران امنیتی شرق آسیا در اندیشکده رند در کتاب خود میگوید تا سال ۲۰۲۰ نیروی نظامی چین تا حد زیادی با آمریکا برابر خواهد شد و پیش بینی میکند سلطه نظامی آمریکا درسال ۲۰۲۰ در شرق آسیا به طور قابل ملاحظهای به نفع چین تخریب خواهد شد.
نشانههای افول
آمریکا در پایان جنگ افغانستان و عراق ۷ تریلیون دلار بدهی داشت، اما این بدهی در پایان سال ۲۰۱۸ به ۵/۲۱ تریلیون دلار رسید. بر اساس پیش بینی فدرال رزرو بدهی آمریکا در سال ۲۰۲۰ به نزدیک ۲۴ تریلیون دلار خواهد رسید.
در کنار آن اگر چه در سال ۲۰۱۸ با ۵/۲۰ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی ۲۴ درصد اقتصاد جهان در اختیار دارد، اما صندوق بین المللی پول در ارزیابی شش ماه پیش خود پیش بینی کرد در سال ۲۰۲۱ سهم چین از اقتصاد جهانی با بیش از ۲۳ تریلیون دلار از آمریکا پیشی بگیرد و سهم آمریکا از اقتصاد جهانی به زیر ۲۰ درصد برسد.
درحال حاضر نیز بر اساس شاخص برابری قدرت خرید که یک شاخص معتبر در اندازه گیری قدرت اقتصادی است چین با ۲۷ تریلیون دلار رتبه اول در جهان وآمریکا با ۲۰ تریلیون دلار فاصله معنی داری با اقتصاد چین دارد. آمریکا در شاخص قدرت نرم که یکی از چهار ستون رهبری جهانی آمریکاست از سال ۲۰۱۶ تا کنون در حال سقوط است و از رتبه اول آمریکا به رتبه چهارم تنزل یافته است.
نتیجه گیری
واقعیت این است که امروز ایالات متحده بویژه با روی کار آمدن جو بایدن که برنامه مشخصی برای تداوم حضور نظامی، امنیتی و سیاسی در منطقه غرب آسیا ندارد، در حال افول و از دست دادن سیطره و هژمونی خود در این منطقه مهم دنیاست. کما اینکه مشاهده میشود در عراق نیز وضعیت حضور آمریکا در بغرنجترین شرایط خود قرار دارد و روزی نیست که کاروانهای لجستیکی آمریکا مورد هدف قرار نگیرند و شرایط حضور نظامی آمریکا در این کشور نیز در وضعیت منفعلانه و بی تاثیری قرار گرفته و با مهار اقدامات محدود داعش در این کشور توسط حشدالشعبی؛ فلسفه حضور نیروهای آمریکایی نیز پوچ شده است و از هم اکنون زنگ خروج قریب الوقوع نیروهای نظامی آمریکا از عراق نیز به صدا در آمده است.