بدون تعارف این هفته پای صحبتهای جواد فروغی اولین قهرمان تیراندازی ایران در المپیک نشسته است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ جواد فروغی که سالهاست به عنوان پرستار در بیمارستان خدمت میکند وقتی متوجه استعدادش در ورزش تیراندازی شد تمرین در این رشته را آغاز کرد و پله پله عناوین مختلفی را به دست آورد تا اینکه کمتر از دو هفته قبل تاریخ ساز شد و برای اولین بار مدال طلای این رشته در المپیک را به نام ایران زد که موجی از خوشحالی را به همراه داست.
فروغی علاوه بر مهارت در رشته تیراندازی در سبک زندگی اخلاق، رفتار هم ویژگیهای برجستهای دارد که در برنامه بدون تعارف بیشتر به آن اشاره شده است.
متن گفتگوی جواد فروغی بابرنامه بدون تعارف به شرح زیر است:
مجری: چند سالگی قهرمان المپیک شدید؟
میهمان: من نزدیک ۴۲ سالم، ۲۰ شهریور ۴۲ ساله میشوم.
مجری: تو رشته ورزشی شما سن بالا برود زیاد مهم نیست؟
میهمان: رشته تیراندازی شرایط سنی ندارد شما ۸۰ یا ۹۰ سالتان هم باشد میتوانید تیراندازی کنید.
مجری: پس شما تا هشتاد سالگی مدال المپیک میگیرد
میهمان: من خودم را روی ریل خدا میدانم انداختنم روی ریل را لطف خدا میدانم، بنده نیتی به استارت این کار به صورت جدی نداشتم اینکه به صورت جدی بنشینم خانه و بروم تیرانداز بشوم و عضو تیم ملی شوم را نداشتم.
مجری: شما چند سال است که تیرانداز هستید؟
میهمان: استارت و شروع به کارم در تیراندازی سال ۸۹ یا ۹۰ بوده است.
مجری: یعنی با چند سال تمرین قهرمان المپیک شدید؟
میهمان: دیگه عرض کردم خدا بخواهد
مجری: بچه کجا هستید؟
میهمان: لر هستم اصالتا دهلران، استان ایلام، که جنوب آن به مناطق عرب نشین وصل میشود که بسیار مردمان باصفایی هستند و خوزستان.
مجری: تا چند سالگی آنجا زندگی کردید؟
میهمان: من زاده دهلران هستم، ولی چندماهگی من جنگ شروع شد و ما سمت آبدانان رفتیم و حدود چهارسال آنجا بودیم.
مجری: شما سختی کشیده اید دوران جنگ تحمیلی هستید؟
میهمان: بله هم از نظر مالی جزو خانوادههای فقیر و متوسط به پایین بودیم.
مجری: چندسال تان بود که پدر به رحمت خدا رفتند؟
میهمان: تازه فوت کردند
مجری: گفتید که در زندگی سختی کشیدید و طعم فقر را به خوبی حس کردید
میهمان: وضع مالی بود از نظر خورد و خوراک و پوشش، خانه را ستاد بازسازی به ما تحویل داده بودند همان خانههای مهاجرین
مجری: یعنی رفاهی وجود نداشته؟
میهمان: نه اصلا رفاهی نداشتیم.
مجری: چه رشته دانشگاهی قبول شدید؟
میهمان: سال ۷۶ رشته پرستاری قبول شدم، چون رشته پرستاری و کلا پزشکی و کار درمان را حتی قبل از دبیرستان علاقه داشتم.
مجری: مثل سایر پرستارها هر روز سرکار و درمان در بیمارستان بودید؟
میهمان: تا چند ماه پیش بله سر خیلی از اردوها و خیلی مسابقات لیگ خیلی از مسابقات ریز و درشت را بنده بارها بلافاصله بعداز شیفت مستقیما وارد مسابقه شدم
مجری: دوران کرونا هم پرستاری کردید؟
میهمان: بله، ابتلای بنده به کرونا هم از بخش بود، یک سال پیش من کرونا داشتم به خاطر این که بالین بیمار کرونایی بودم.
مجری: پس شما پرستاری هستید که قهرمان المپیک شدید.
میهمان: بله با افتخار
مجری: همکارهایتان چه کیفی کردند؟ فرودگاه هم آمده بودند
میهمان: بله جامعه درمان بسیار تحت فشار هست خدا را شکر این باعث شد که خستگیها به فراموشی سپرده شود و احساس کردم که واقعا شاد شدند و بازخوردش را احساس کردم.
مجری: میدانید به چه فکر میکردم حالا پاداش شما را که همه را جمع کنیم بشه سه میلیارد یعنی قهرمان المپیک خیلی خیلی بگیرد میشود قرارداد یک بازیکن معمولی توی یک تیم فوتبال برای فصل
میهمان: فوتباله دیگر چکار میشود کرد.
مجری: نقشه کشیدی برای پاداشتان؟ یا اینقدر وضع جواد فروغی خوب است که
میهمان: خیلی خوبه. کسانی که دور و بر ما هستند وضعیت ما را میدانند تا همین چند ماه پیش یه خودروی تیبا داشتم و الان تندر مدل ۹۵ زیرپای من هست حتی خانهای که ما توش هستیم خانه خودمان نیست
مجری: خانه چند متر است؟
میهمان: حدود ۸۰ یا ۸۱ متر باید باشد
مجری:اینجا صاحب خانه اید؟
میهمان: نه
مجری:شما وقتی که این مدال را گرفتید، روی سکوی قهرمانی جواد فروغی نمادی از ارزشها شد چرا؟
میهمان: من در این جا ادعایی ندارم، من فقط، چون خودم را سفیر یک ملت و فرهنگ میدانستم و میخواستم سمبلی از این فرهنگ و ملت را همراه خودم داشته باشم و چیزی به ذهنم نرسید جز این که نماد مقاومت این ملت را بخواهم نشان بدهم و بعد از پرچم عزیز ما شاید پرچم دوم ماست و خاکی بودن ملت ما چیزی هست که در لباس رهبر هم دیده میشود و خواستم تبعیت کنم به عنوان یک نماد نه به عنوان یک ادعا.
مجری: همین اتفاقهایی که افتاد به نظرم حال بعضیها را بد کرد و این هجمهای شد علیه جواد فروغی و یک عدهای آمدند و کمپین تشکیل دادند که مدال ایشان را باید پس بدید و یک سری صحبتهایی را به شما نسبت دادند
میهمان: من اتفاقا دیشب به خانمم صحبت میکردم گفتم من نفهمیدم این تیری که من زدم به سیبل نخورد و به جاهایی دیگه خورد و صدای کسای دیگه بلند شد و گفته و باز میگویم کسایی که حداقل خود را دوستدار علی الظاهر ملت نشان میدهند توصیه من به اینها این بود که حداقل صبر میکردید و شادی ملت تمام میشد بعد این اراجیف را علم میکردید و منطقیتر با مدرک و سند ارائه میدادید و اگر بحثی بود یک مقدار منطقیتر و علمیتر با سند و مدرک ارائه میدادید نه اینکه این عکسها را نشان دادند و معلوم نیست این ایران هست یا نیست. فروغی هست یا نیست.
مجری: موافقید پایان برنامه از خانواده هم دعوت کنیم.
میهمان: اجازه بدهید من پدرم خدای بیامرز که چند سال مرتب دعا میکرد و میگفتند جواد اگر دست به خاکستر میزنی جواهر شه
مجری: مبارک باشه چشم تان روشن
همسر: ممنونم، مبارک ملت ایران و مبارک آقای مان باشه و بعد از پیروزی آقای فروغی فقط سجده شکر میکردم و خوشحالیم قابل وصف نیست
مجری: باید از حاج خانم تشکر کنید که از سه تا فرزند شما مواظبت میکنند
همسر: من خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود آقا جواد و بعد هم به خاطر وجود بچه هام و بعد هم به خاطر این همه لطفی که خدا به ما داشته است.
مجری: حاج خانم ایشان که صاحب خانه نیست و زندگی هم اینقدر ساده قدری به ایشان غر بزنید.
میهمان: من و آقا جواد زندگی را خیلی ساده و با وسایل اولیه و حتی گاز نداشتیم شروع کردیم و با چند وسیله آشپزخانه شروع کردیم و یک گاز تک شعله و دو فرش کوچک چند وسیله ساده شروع کردیم و پول جهیزیه را برای پول پیش خانه گذاشتیم و زندگی مان را بدون کوچکترین مراسمی شروع کردیم و اعتقاد داشتیم که باید از حضرت زهرا الگو بگیریم.
مجری: آخر برنامه ما یک جمله داریم و میگوییم بدون تعارفترین جمله
میهمان: من یک جمله دارم و آن هم اینکه من خاک پای همه هستم و این که توانستم مردم را شاد کنم خوشحالم.
مجری: خیلی مخلصیم و انشاء الله مدالهای تان بیشتر و بیشتر شود.