هر چند در مصاحبه اش در فرودگاه با این ادعا که «مدتی است احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم...» سعی کرد فرارش را پنهان کند و آن را سفری عادی جلوه دهد تا زمینه بازگشتش به قدرت فراهم شود، اما چهره مضطرب و چشمهای گریانش؛ واقعیت دیگری را روایت میکرد، زیرا روند تحولات سیاسی و اجتماعی به کامش نبود.
او یکبار در سال ۱۳۳۲ با همین ترفند، زمام کشور را به قَیِمهای آمریکایی و انگلیسی اش سپرد و توانست با کودتای اراذل، دولت مردمی مصدق را ساقط کند و به تاج و تخت بازگردد.
محمدرضا شرطی شده بود و گمان میکرد بار دیگر میتواند آتشفشان خشم ملت را خاموش کند، اما این بار، کار از دست اربابانش هم در رفته بود و خروجش از کشور؛ روند پیروزی بزرگترین انقلاب دینی جهان را چنان سرعت داد که ۲۶ روز بعد؛ نامش به عنوان آخرین شاه از سلسله شاهنشاهی ایران به تاریخ پیوست.
امروز مصادف با سالروز مرگ آخرین شاه از خاندان منحوس پهلوی در پنجم مرداد ۵۹ در مصر است، محمدرضا پهلوی به علت آن چه ابتلا به سرطان خون گفته شد در سن ۶۱ سالگی درگذشت و پیکرش در مسجد الرفاعی قاهره دفن شد.
محمدرضا پهلوی وصیت کرده بود که جنازهاش را در ایران دفن کنند غافل از این که ملت در پی انتشار خبر درگذشتش، جشن و شادی برپا کردند.
برای بررسی این فصل از تاریخ معاصر کشورمان با آقای جواد منصوری از مبارزان انقلاب و عضو مرکز اسناد انقلاب اسلامی گفتگو کردیم که مشروح آن را به این شرح تقدیم میکنیم:
برای آگاهی نسل جوان؛ جزئیاتی از رویدادهای سیاسی - اجتماعی سال ۵۷ که به فرار شاه از کشور منجر شد بیان فرمایید.
فرار شاه در روزی اتفاق افتاد که ملت، جشنی گرفتند که تا آن زمان در تاریخ ایران بی سابقه بود و به شهادت اسناد، عکسها و گزارش ها، مردم از این اتفاق بسیار راضی و خوشحال بودند و نابودی سلطنت را پیروزی بزرگ میدانستند.
تمام خارجی ها، داخلی ها، ضدانقلاب و محافظان انقلاب بدون تردید میدانند که ملت ایران از سقوط، فرار، مرگ و جمع شدن بساط سلطنت در ایران کاملا راضی و خشنود بودند.
شاه، هنگام خروج از کشور تصور میکرد که آمریکاییها مطلقا اجازه نمیدهند که انقلاب به پیروزی برسد بنابراین فکر میکرد که ۲۸ مرداد دیگری تکرار میشود به نحوی که لشکرکشی و کودتا میکنند، میگیرند، میزنند، میکشند و او دوباره به قدرت باز میگردد.
به همین علت، آمریکاییها ژنرال هایزر را با همین ماموریت فرستادند و قرار بود در نهایت با انجام کودتای نظامی؛ یک میلیون نفر را بکشند که البته نتوانستند.
در فاصله ۲۶ دی تا ۲۲ بهمن ۵۷ حوادثی روی داد که هر آن چه برنامه ریزی کردند با شکست مواجه شدند و سرانجام کل نظام پادشاهی در ۲۲ بهمن فروریخت و انقلاب به پیروزی رسید.
رئیس سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی گفت: «آن چه در ایران میگذرد واقعهای مهم و فوق العاده نیست بلکه واقعهای عجیب در تاریخ معاصر است، زیرا ما کاری کرده بودیم که قرار بود برای همیشه در ایران بمانیم، اما نمیدانیم چگونه ما را از ایران بیرون کردند».
در مرحله پس از پیروزی انقلاب، شاه و عواملش اعم از بختیار و مجموعه جریان سلطنت طلب به همراهی آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی و متحدانشان در منطقه، اقداماتی مانند جنگ داخلی، تجزیه طلبی، تحریم و جنگ تبلیغاتی را در دستور کار قرار دادند مجموعهای از اقدامات براندازانه که در تاریخ بی نظیر است.
شاه امیدوار بود با این اقدامات ۶ تا ۸ ماه پس از خروج از ایران به کشور برگردد که اوضاع طبق خواست و اهدافش پیش نرفت.
آخرین تلاشی که کردند کودتای نقاب معروف به کودتای نوژه بود که آن هم شکست خورد و چند روز پس از شکست کودتا شاه مرد.
فکر میکردند انقلاب اسلامی مثل دیگر نهضتهای استقلال طلبانه است در حالی که با دیگر نهضتها کاملا متفاوت بود.
شاه پس از خروج از کشور خیلی ضربه خورد، چون فکر میکرد انگلیسیها و حتی آمریکاییها تحویلش میگیرند، اما غربیها این طور محاسبه کردند که اگر قرار باشد روزی به ایران برگردند باید روی منهای شاه کار کنند.
به همین علت، شاه مدعی شد که آمریکاییها زیر پایش را خالی کردند که البته بی ربط میگفت.
شاه این جمله را در مصاحبه با خبرنگار فرانسوی گفت که بعدها در کتاب «پاسخ به تاریخ» چاپ شد در حالی که این طور نبود، زیرا آمریکاییها تا روز آخر هم مقاومت کردند که بتوانند سلطنت پهلوی را حفظ کنند همانطور که ژنرال هایزر فرستاده آمریکا اعتراف کرد که آمده است تا شاه را نجات دهد.
کسینجر وزیر امور خارجه وقت امریکا در کتاب شکست شاهانه نوشته آقای ماروین زونیس گفته است: «شاه نادرترین متحد آمریکا در جهان بود و با سقوط شاه، آمریکا زیانی دید که دیگر نمیتواند آن را جبران کند».
شاه، روز به روز و قدم به قدم هم مایوس و هم خستهتر میشد و بیماری بر او غلبه کرد تا این که سرانجام ناامیدی، سرخوردگی، بلاتکلیفی و در به دری در پنجم مرداد ۵۹ در غربت از بین رفت.
* محمدرضا پهلوی پس از خروج از کشور در سال ۵۷ به کدام کشورها رفت؟
شاه ابتدا به مصر رفت، چون سادات هم با او و هم با آمریکاییها، روابط خاصی داشت. به آن جا رفت تا با وساطت سادات، زمینه بازگشتش را فراهم کند، اما پس از مدتی فهمیدند که زمینهای برای بازگشت او وجود ندارد ضمن این که تحولات داخلی ایران هم به گونهای شد که دیگر امکان ماندن شاه در مصر هم وجود نداشت.
از آن جا به مراکش، نزد متحد دیگرش سلطان حسن دوم رفت که او هم از سرسپردههای معروف به غرب بود و با شاه، روابط ویژه داشت و فکر میکرد که او با مشارکت سران انگلیس، آمریکا و صهیونیستها برای بازگشتش، اقدام ویژه میکنند، اما او هم نتوانست کاری کند و عذر شاه را خواست و گفت «تشریف ببرید؛ دیگر توجیهی برای ماندن در مراکش نیست، زیرا در ایران، حکومت جمهوری اسلامی برپا شد»
شاه که در به در شده بود به ناچار به پاناما رفت. مقامات وقت آن کشور، برای جا دادن و پوشش کارهای شاه و همراهانش، مقدار زیادی پول از او گرفتند.
وضع جسمانی شاه در این مدت به وخامت گرایید؛ کسانی مانند راک فلرها، کسنجرها و نیکسونها که ثروت هنگفتی از شاه بالا کشیده بودند، کارتر را تحت فشار قرار دادند که «این یارو متحد ما بوده است بگذار به آمریکا بیاید، لااقل معالجه شود، زیرا اگر آن جا بمیرد تمام متحدان ما در دنیا به این نتیجه میرسند که ما حتی به نادرترین متحدمان هم رحم نکردیم»
کارتر در یادداشتی در این باره نوشت «من واقعا با آمدن شاه به آمریکا موافق نبودم، ولی تحت فشار و برای معالجه موافقت کردم»
* چرا آمریکاییها با اقامت شاه در کشورشان موافقت نکردند و چرا او را به نظام و ملت ایران تحویل ندادند؟
آمریکایی ها، حتی شاه را به عنوان پناهنده هم نپذیرفتند، زیرا فکر میکردند شاید بتوانند با جمهوری اسلامی کنار بیایند و روابط شان را با کشورمان عادی کنند، اما اگر او را میپذیرفتند زمینه تحقق این هدف از بین میرفت، اما این که چرا او را تحویل ندادند، چون دیگر کسی در دنیا با آمریکا ارتباط برقرار نمیکرد و آنان را قابل اعتماد نمیدانست.
البته برغم این که آمریکاییها شاه را به نظام جمهوری اسلامی تحویل ندادند، همان موقع زمزمههایی در دنیا راه افتاد که آمریکا قابل اطمینان نیست در عین حال خواستند که این ژست شان را حفظ کنند.
آمریکاییها معتقد بودند که با حرکات ضد انقلاب، تجزیه طلبی، کودتای نقاب و جنگ تحمیلی میتوانند به ایران برگردند، اما دیدند که نمیتوانند و نتوانستند این گونه بود که کلا از شاه صرف نظر کردند و او در غربت مُرد.
* برخی علت مرگ محمدرضا شاه را سرطان خون اعلام کردند درحالی که بنا به اذعان برخی اعضای دربار پهلوی؛ او به علت مصرف مواد تقویت کننده جنسی درگذشت. علت مرگ او چه بود؟
در یادداشتهای اسدالله علم؛ نخست وزیر پهلوی آمده است که شاه در سالهای ۵۲ و ۵۳ به بعد، دچار نوعی سرطان شد منتهی به طور خیلی جدی تصمیم میگیرند مساله را آن چنان سری نگه دارند که خود شاه هم نفهمد و فقط چند پزشک فرانسوی و علم این موضوع را میدانستند تا سال ۵۷ که خودش و فرح متوجه شدند، اما این که به چه نوع سرطانی مبتلا شد اطلاعات، مختلف است.
برخی میگویند مبتلا به سرطان خون بود و بعضی گفتند به سرطان غدد لنفاوی مبتلا شد، اما یکی از پزشکان ویژه شاه، چند سال پس از مرگ او در روزنامهای آلمانی نوشت که علت مرگش سرطان نبود و به علت ابتلا به بیماری ایدز مُرد.
البته علم خودش هم به علت مشکلات و بیماری قوای تناسلی مرد در یادداشت هایش تلویحا به این موضوع اشاره کرده است که شاه نیز به بیماری شبیه به این مبتلا شده بود.
در نوشتههای علم چند بار آمده که به شاه گفته است «همان مشکلی که شما دارید من هم دارم».
بیماری ایدز، نوعی انحراف جنسی است ولو این که در آن سالها با این تعبیر شناخته نمیشد و سالها بعد با این عنوان نامیده شد، اما این که شاه به بیماری انحراف جنسی مبتلا بوده؛ در گفتههای علم هست.
* شاه و خاندان سلطنت هنگام فرار از کشور چه مقدار از داراییهای ملت را به تاراج بردند؟
چون حسابهای شاه و اعضای خاندان پهلوی در بانکهای سوئیس محرمانه بود به هیچ عنوان درباره این حسابها توضیح ندادند، اما مبالغی که گفته شده از ۸ تا ۱۲ میلیارد دلار به اضافه اشیای عتیقه و املاکی بود که در سوئیس، فرانسه و آمریکا خریده بودند.
اشرف پهلوی، خواهر شاه تا آخرین روز حیاتش در یکی از ویلاهایش در جنوب فرانسه زندگی میکرد که البته متعلق به ملت ایران بود.
کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا در کتاب خاطراتش نوشته است: «اموال شاه و داراییهای ایران ۴۸ میلیارد دلار بود. قرار بود طبق بیانیه الجزایر، تمام این اموال را به ایران برگردانیم، اما پس از امضای بیانیه فقط ۸ میلیارد دلارش را به این کشور برگردانیم.»
طبق بیانیه الجزایر، آمریکاییها تعهد کردند که دیگر در امور ایران دیگر دخالت نخواهند کرد، علیه ایران هیچ گونه تبلیغات و اعلام جرم و محکومیت اعمال نمیکنند و از ضد انقلاب در خارج از کشور حمایت نخواهند کرد، اما حتی به یکی از این تعهدات عمل نکردند.
* ضرورت تبیین تاریخ پهلوی:
متاسفانه در مدارس و دانشگاههای کشور، آن چنان که شایسته است عملکرد رژیم پهلوی تبیین نمیشود و به همین علت، نسل جوان دقیقا نمیداند که چرا انقلاب شد توصیه میکنم فقط بیانیهای را که محمدرضاشاه در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ شخصا از رادیو تلویزیون خواند و پخش شد بپردازید.
شاه در آن بیانیه صریحا گفت: «من صدای انقلاب شما مردم ایران را شنیدم، من کنار انقلاب شما هستم، من قبول دارم که ما فساد و ظلم کردیم، ما بی دین و وابسته بودیم، قول میدهم که از این پس، سیاست مستقل ملی داشته باشیم، قول میدهم از این پس، قانون را اجرا کنیم، قول میدهم در امور مملکت دخالت نکنم و فقط شاه باشم، قول میدهم از این پس، پیرو مذهب شیعه ۱۲ امامی خواهم بود.»
علاوه بر این اذعان شاه، بهاییها رسما گفته اند که او بهایی بود.
عین صحبتهای شاه را که در قالب بیانیه ۱۴ آبان ۵۷ از تلویزیون پخش شد برای مردم تفسیر کنید.
شاه گفت: «من از مراجع تقاضا میکنم که مردم را آرام کنند، قول میدهم خطاهای گذشته را جبران کنم، قبول دارم که خانواده من هم در این مفاسد و این جنایات دست داشتند».
او گفته است: «من به شما حق میدهم که انقلاب کنید» این خیلی مهم است او افزوده است: «من در کنار انقلاب شما هستم من صدای انقلاب شما را شنیدم»
* سخن پایانی:
فرجام شاهان دیکتاتور پهلوی اعم از رضاخان و محمدرضا پهلوی که با اتکا به قدرت ها؛ منافع ملی را قربانی امیال و مطامع خود کردند برای همه سران مستبد دنیا، حاوی این درس عبرت است که اگر استقلال شان را از نظام سلطه حفظ نکنند و به بیگانگان وابسته باشند؛ عاقبتی بهتر از شاهان پهلوی در انتظارشان نخواهد بود؛ واقعیتی که سی سال پس از محمدرضا شاه برای دیگر دیکتاتورهای متحد غرب در جهان عرب اعم از قذافی، مبارک و بنی علی تکرار شد و با توجه به نگاه و سیاستهای ابزاری و استعماری قدرتها؛ دیگر حکام مستبد و وابسته در منطقه از چنین سرنوشت شومی مستثنی نیستند.