بدون تعارف این هفته میزبان پزشک فوق تخصصی است که از پول و اسم و رسم گذشته و در کنار کودکان مبتلا به سرطان ایستاده است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما، دکتر کاوه جاسب رتبه یک فوق تخصص خون و سرطان کودکان برای گذراندن طرح به خوزستان رفت و چند سالی را آنجا بود اما در ادامه قید برگشتن به تهران و حتی راه اندازی مطب را زد و حالا 14 سال است که در خوزستان مرهم درد کودکان سرطانی شده و فقط دو روز در هفته را کنار خانواده اش در تهران است.
در این قسمت از بدون تعارف پای صحبت های دکتر جاسب نشسته ایم که متن آن به شرح زیر است
مجری: چند سال دارید آقای دکتر
میهمان: من 48 سال دارم
مجری: بچه کجا هستید
میهمان: بچه جنوب شهر تهران هستم سمت مولوی و میدان قیام اونجا به دنیا آمدم
مجری: بچه درس خوان بودید از اول
میهمان: نه اصلا هیچ وقت درس خوان نبودم قبل از کنکور خیلی درس خوان شدم آنقدر که مدت غذا خوردنم را هم حساب می کردم که غذایی را بخورم که زمان کمتری طول بکشد
مجری: قبلش چی، شر بودید؟؟
میهمان: آره خیلی بازی گوش بودم
مجری: یعنی از او کسایی بودی که بهتون نمی آومد دکتر بشید
میهمان: اصلا آخرین نفری بودم که احتمال دکتر شدنش بود
مجری: در خانواده ای مرفه زندگی می کردید
میهمان: نه خانواده ام متوسط بودند در خانه ای که درس می خواندم یک خانه ای داشتیم که یک اتاق خواب بود که جای مطالعه هم نداشتم توی انباری درس می خواندم و یا می رفتم کتابخانه
مجری: پدر چیکاره بودند
میهمان: پدرم جرثقیل داشت یعنی راننده جرثقیل بود
مجری: با این شرایط پزشکی قبول می شوید که هیچ در ادامه فوق تخصص قبول می شوید با یک اتفاق عجیب چی شد فوق تخصصی تان
میهمان: واقعیتش به این فکر می کردم اون موقع که چه رشته ای بخونم که الان کلمه اش کلمه خوبی نیست فکر می کردم بدبخت ترین آدم ها کیا هستند الان هم فکر می کنم دیگه بخت بد بیشتر از این نیست که کسی بچه اش سرطان بگیرد
مجری: شما فوق تخصصتان چیه
میهمان: فوق تخصص خون و سرطان
مجری: رتبه؟؟؟
میهمان: من رتبه ام ورودی تخصصی ام یک شده از 100 نفر دو یا یک شدم دقیق یادم نیست
مجری: و رفتید کجا
میهمان: من رفتم خوزستان البته یک انتخاب دیگه ای هم داشتم ارومیه هم می توانستم بروم به یکی از دوستام که مدیر هستند در خوزستان زنگ زدم و گفتم که من الان این دو تا انتخاب را دارم چیکار کنم گفت معلوم هست دیگه اینجا محروم تر هستند دیگه همونجا سریع خوزستان را انتخاب کردم و رفتم اونجا
مجری: چه سالی رفتید خوزستان دکتر
میهمان: من 87 رفتم
مجری: رفتید اونجا طرح و فوق تخصص را بگذرانید برگردید
میهمان: نتونستم برگردم
مجری: چرا نتونستید برگردید
میهمان: گیر کردم میگن خاکش دامن گیر هست نمی دونم اینقدر محبت شان زیاده هست که آدم گیر می کنه اونجا
مجری: 87 یعنی چند سال هست شما اونجا هستید
میهمان: 14 سال شد
مجری: شما می توانستید 4 - 5 ساله برگردید بیایید الان شده 14 سال
میهمان: بله
مجری: اونجا کجا کار می کنید مطب دارید چی دارید
میهمان: مطب ندارم تو کلینیک های بیمارستان کار می کنم کلینیک های فوق تخصصی بیمارستان های تابع دانشگاه
مجری: بیمارستان های دولتی
میهمان: بله دولتی
مجری: چرا مطب نزدید
میهمان: آخه اگه بگم ممکن است یه سری از پزشک های که مطب دارند ناراحت بشن
مجری: نه شما خودتون را بگید ماکاری به بقیه نداریم
میهمان: آخه میدونید چیه من برای حس خودم اینجوری که مطب بازار مانند نباید مطب بزنم و یه جوری کسب درآمد بشه من هرچی سیستم دولتی به من بدهد کافی است اصلا هم نه فقیرهستم و نه اجاره نشین هستم نه چیز دیگه خیلی هم الحمدالله از سیستم دولتی بیش از نیازم هم به من دادند
مجری: پس مطب نزدید که فکر می کردید یه جوری هست مثل مغازi و کاسبی می شد.
مهیمان: بله واقعیتش اینجوری می شود
مجری: خوب دکتر می شن مطب بزنند
میهمان: میشه مطب هم نزد حالا حداقل رشته من می تواند مطب نزند ببینید من که بچه ام مریضی خون و سرطان هستند سخت است یه چیزهایی واقعا برای ما سخت است من نمی توانم با یک ماشین شاسی بلند بیام تو بیمارستانی که بچه ها تو آفتاب وایستادن اونجا الان به همه شاسی بلندها برخورد که من این رو گفتم
مجری: نه ایراد ندارد
میهمان: چرا دیگه من حسم اینجوری هست شاید هم غلط باشه ولی واقعیت این است من نمی تونم از بچه ای که مبتلا به سرطان است تو مطب پول بگیرم خوب این حس خوبی نیست دیگه من نیومدم که اینجا این کار را انجام بدم برای همین کلا عطایش رو به لقایش بخشیدم شاید به خاطر ضعف خودم
مجری : همان بیمارستان دولتی کار می کنید
مهیمان: بله
مجری: با همان درآمدی که تعرفه دولتی هست مریضی که وضعش خوب باشه بگیری
مهیمان: نه بسه به خدا اصلا زیادم هم هست یعنی واقعا هم زیادمون هست یعنی چیزی اضافه ای که الان دارم تا آخر عمرم هم نمی خواهم
مجری : اگر مطب می زدید درآمدتان چند برابر می شد دکتر
میهمان: دقیق نمی دانم ولی بعضی موقع ها هفت یا هشت برابر بشه شما تفاوت ویزیت آزاد رو با دولتی حساب کنید
مجری: ویزیت دولتی چقدر است الان
میهمان: ویزیت دولتی الان 8 هزار و 900 تومان
مجری: هر ویزیت شما 8 هزار و 900 تومان است
میهمان: بله
مجری: خوب ویزیت فوق تخصص های خون و سرطان چقدر است
میهمان: مثلا در حد شاید 10 برابر ویزیت دولت باشد
مجری: یعنی 100 هزار تومان می شد هر ویزیت
میهمان: فکر می کنم باشه من حالا افزایش هاشون را نمی دونم
مجری: کسی نمیگه آقای این چه کاری هست که می کنی
میهمان: پزشکی در آمد نباید داشته باشد من نیومدم که اینجا در آمد داشته باشم اگر بتوانم این دو تا را جدا کنم می توانم کار کنم می توانم به مریضم فکر کنم می توانم به دردش چه از نظر علمی و از نظر روحی فکر کنم ولی اگر دغدغه ام این باشد من این مریض را پول ببینم این مریض صبح 9 هزار تومان هست بعد از ظهر 90 هزار تومان همون هست همون آدم من نمی بینم روی پله درمانگاه میگم باید بری مطب اینجا نمی بینم شما رو
مجری: یک بخشش هم این است که شنیدم دست خیر هم دارید شما و همکاران تان و خیرینی که اونجا هستند برای بیمارانی که می آیند و وسع شان نمی رسد شاید همون اندک هزینه ها را بدهند
میهمان: بله ما اونجا بعضی از مریض هامون حتی کرایه رفت و آمد هم ندارند من مریض داشتم که کرایه ندارند امروز بیایند برای شیمی درمانی ما اونجا یه چیزی صندوق مانند درست کردیم که حالا منشی درمانگاه مان هست و هر کس نداره حالا به حسب وضعیتش 100 هزار تومان 200 تومان 300 تومان میرن به درمانگاه و بهشون میدن البته این را باز تاکید می کنم .
مجری: پول نقد می دید به اونی که نداره
مهیمان: بله نمیدونم شاید غیر قانونی باشد هیچ مریضی الان میتوانم به جرات بگم هیچ مریض اطفال نیست که به خاطر نداشتن هزینه درمانش را انجام ندهد یا ناقص انجام بدهد
مجری: یعنی پول را تامین می کنید
میهمان: پول تامین می شود به راحتی مریض بیاید نه از خودم به راحتی اینو می توانم بهش بگم تو اصلا نگران هزینه اش نباش میگه من کارگرم من مریض داشتم به خدا گفته از صبح تا الان من 11 هزار تومان دکتر کار کردم با اسنپ یا تو اهواز اون موقع خطی 4 تومان 5 تومان کار می کردند بعد خوب الان نمی توانم برم این دارو رو بخرم ما به اینها اطمینان خاطر می دهیم که شما نگران هزینه اش نباشید برای خریدن دارو یا درمان.
مجری: از جیب تان چقدر می گذارید
میهمان: ببینید از جیبم من بگم خدمتتان من بعضی موقع ها میشه بچه هامون هم میدونند بعضی موقع ها می شه تو کارتم 300 هزار تومان پول هست بعضی موقع ها می شه وسط ماه هست یا آخرهای ماه هست هیچی دیگه ندارم
مجری: پس شما دکتر نشدید که میلیارد بشوید
میهمان: نه واقعیتش هدف اون نبوده و نیست فکر می کنم اینو بهتون گفتم من برای این رشته برای خود این پزشکی یا پزشک هیچ تقدسی قائل نیستم
مجری: یعنی چی
میهمان: یعنی بعضی ها حس می کنند دیگه میگن خوب من پزشک هستم از احترامی که به من می گذارید با دیگری که شغل دیگه ای دارد فرق کنه من باید از این فرش قرمز بروم هیچ تقدسی من خودم برای این رشته برای کاری که می کنم اگر کار درستی باشد اون مقدس است.
مجری: دکتر کت و شلوار پوش هم نیستيد
میهمان: نه اصلا تا حالا نپوشیدم اصلا نمیتونم راه برم با کت و شلوار اختلال تعادل پیدا می کنم چند ساعت بعد از ازدواجمون و عروسیمون پوشیدم
مجری: اهواز چه ماشینی سوار می شوید
میهمان: یک پژو 405
میهمان: من از سال 87 یا 88 یک اتاقی توی بخش بوده زندگی می کردم نه اینکه بیمار ببینم شب اونجا می خوابیدم بلند می شدم صبح از اونجا می رفتم مریض می دیدم تا سال 96 و در همان اتاق زندگی می کردم مثلا بچه ها می اومد تو اتاق من سفر می انداختن هندوانه می آوردند تولدهاشون را همان اتاق من می گرفتن کیک می آوردند
مجری: داری زندگی می کنید باهاشون دیگه
میهمان: اره خیلی خوبه خیلی
مجری: در مناطق محروم خوزستان و روستاها شده برید و سر بزنید
میهمان: شما همه چیز رو می دونید، آره میریم در واقع یکسری از دوستان در قرارگاه های جهادی هستند با آنها چند سال رفتم ویزیت رایگان می کنند در روستاهای خیلی پرت اونجاها هم خیلی خوبه است چون از کار تخصصی ام بیرون است بعضی وقت ها حس می کنم من فوق تخصص هستم بابا من فوق تخصصم من که نباید فشار بگیرم فشار رو برو یکی دیگه بگیرد ولی اونجا که میری مثلا یک پیرزن و پیرمرد دهاتی خیلی ساده و خیلی آفتاب خورده میادش میگه که مثلا فشار من رو بگیر آدم غرورش شکسته می شود بابا من
مجری: ناراحت می شید
میهمان: نه نه میگم خیلی خوب هستش حس می کنی که تو کی هستی واقعیتت چیه
مجری: چند فرزند دارید
میهمان: دو تا یک پسر و یک دختر
مجری:اگر اجازه بدهید باشیدبا همسرتان هم گفتگویی داشته باشیم
میهمان:خواهش می کنم
مجری: گفتند شما هم پزشک هستید
میهمان دوم: بله فوق تخصص نفرولوژی یا همان کلیه و فشار خون بالغین
مجری: چطور کنار آمدید با ایشان من اینجا یه دعوایی بندازم ایشان قرار بود 4 -5 سال برن اهواز بیاد الان شده 14 - 15 سال
میهمان دوم: بله دقیقا خیلی سخت بود دیگه این دوری و فاصله خیلی سخت بود مسئولیت زندگی بالاخره یک تنه رو دوش من بود یه جورایی
مجری: با دو تا فرزند
میهمان دوم: بله
مجری: ایشان چند روز در هفته تهران هستند.
میهمان دوم: ایشان چهارشنبه میاد و شنبه صبح هم میرن
مجری: یعنی دو سه روز هستند.
میهمان دوم: بله
مجری: ایشان رو تشویق نمی کنی بیشتر پول در بیاره
میهمان دوم: نه واقعا فکر می کنم نیاز نیست همین کافی هست
مجری: چرا. راضی هستید از زندگی تان
مجری: شما هر دو پزشک هستید سفر خارجی می روید
میهمان دوم: ما سفر داخلی هم نمیرسیم بریم
مجری: یه جا گفته بودید از آه کشیدن بیمار می ترسم
میهمان اول: بله ببینید اگر مریض نشسته بود روی پله های درمانگاه شلوغ در گرما و بچه سرطانی توی بغلش هست اگر منو ببیند با حالت خوبی و خیلی مرفهی اومدم میگم من حالا اسم ماشین رو آوردم با ماشین شاسی بلند و کولر زدم و با عینک دودی از ماشین پیاده شدم ممکن است یک آه بکشه بگه ببین چه زندگی خوبی دارد چرا من اینجوری نیستم من از این آه واقعا می ترسم .
مجری: سرطان خون الان درمان دارد
میهمان اول : بله درمان دارد در سن های بزرگسال کم هست ولی در اطفال 70 درصد و 80 درصدش خوب می شود بیماران من هفته پیش ازدواج می کرد و به من زنگ زد بیا برای عروسی، بیمار دارم که دو تا بچه دارد یعنی درمان شدنی است .
مجری: اینجوری نیست که اسم سرطان بیاد خدایی نکرده بگن تمومه
مهیمان اول : بله
مجری: نمی خوایی مجبورش کنی برگردند دیگه نمیگید بسه
میهمان دوم: فکر کنم دیگه فایده نداره
مجری: خدا به شما سلامتی بدهد به خانواده تان و صبوری بدهد که تحمل می کنند دوری شما را
واقعا احسنت بر شما جناب آقای دکتر خداحفظتون کنه ، شما از یاران واقعی امام زمان هستید و در س ایثار و جوانمردی را به همه ما میدهید ، ان شاءالله خدانگهدار خودتون و خانواده محترمتون باشه
واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. کاش من هم بتوانم مثل شما باشم انسانیت یعنی همین. خداوند به دستانتان توان مضاعف ، به ذهن تان روشنی بیشتر و به قلب تان آرامش دو چندان عطا نماید.
ایشون شماره حسابی جهت کمکهای مردمی در نظر گرفتن ؟
کلی آدم دنبال چنین مکانهای واقعی و پر خیر و برکت برای پرداخت نذوراتشون میگردن
خداوند اجر عظیم عنایت فرماید
در پناه خدا واهل بیت علیهم السلام
باشید
دکتر جاسب نمونه انسانی شریف وبزرگ است . خداوندا
ایشان را برای جامعه ی پزشکی و مردم جهان حفظ کن
. راهش پر رهرو .
من 44 سال در انگلستان زندگی میکنم، یک مورد نشنيدم ونخوندم چنین فدا کاری ووفا داری یک دکتر متخصص نسبت به کارش وبیماری هایش. باعث افتخار ايراني بودن. خدا شما وخانواده تان وامثال تان زیر سایه رحمتش ورعایتش وطول عمر پر از آسایش روحی وجسدي. اگر آدم بخواهد حسادت کند در این موارد حسادت کند. با محمد صلی الله علیه و آله واهل بیتش عليهم السلام محشور باشد.
اگر محبت بفرمائید ایمیل اقای دکتر کاوه جاسب رو بفرمائید ممنون می شم
ایشون گفتند توی خیابان قیام به دنیا اومدن
فکر کنم یه نسبت دوری با ایشون داشته باشم که حتی ایشون اینجانب رو نشناسن
چقدر خوبه که هستید آقای دکتر
معمولاً با کلمه ی دکتر یا پزشک اعتبار میخرن برای خودشون اما
شما اعتبار میدید به نام پزشک
یعنی دیدن افراد مخلص و جهادی، تا این حد براتون سخته؟!
الحمدلله که این طور افراد دغدغه مند و خیرخواه در جامعه حضور دارند که مایه ی امید و خوشحالی مردم شوند.
یک نکته ی حاشیه ای! بختِ خوب و بد، اختیاری هست...
خوشبخت و عاقبت به خیر شدن، در اطاعت از خداست...
بدبخت و عاقبت به شر شدن، در نافرمانی از خداست...
نحوه ی برخوردِ ما، با مشکلات و سختی هاست که باعث خوشبختی یا خدای ناکرده بدبختیِ ما می شود نه خودِ سختی ها و مشکلات!
ما انتخاب میکنیم که مشکلات و موانع، مایه ی تعالی و قوی تر شدنِ ما شوند، یا مایه ی سقوط؟!
ان شاءالله همه ی ما خوشبخت شویم.