شیعیان افغانستان از نگاه سیاسی، هیچگاه به جایگاه مطلوبی در افغانستان نرسیده اند.
شیعیان در حکمرانی طالبان
شیعیان افغانستان از نگاه سیاسی، هیچگاه به جایگاه مطلوبی در افغانستان نرسیده اند. صرف نظر از تاریخ غمبار این مردم در عصر عبدالرحمان¬ خان (۱۸۸۰-۱۹۰۱ میلادی)، که ۶۲ درصد کل شیعیان افغانستان قتل عام و یا از کشور فراری شدند، تا چند سال پیش نیز از نگاه قانونی، هیچگونه حقی برای احراز مناصب ارشد دولتی نداشتند. با این حال تلاشهای زیادی صورت گرفت تا شیعیان مثل سایر مردم به حقوق مساوی با دیگران برسند. اولین اقدام در این زمینه، در عصر امان الله خان شروع شد. در این دوره، سران و روشنفکران شیعه همگام با آزادی خواهان دیگر اقوام، تلاش کردند تا قانون بردگی شیعیان را لغو کنند، ولی هنگام تصویب قانون اساسی افغانستان، در سالهای ۱۳۰۱ (۱۹۲۲ میلادی) و ۱۳۰۳ (۱۹۲۴ میلادی) درباره رسمی شدن مذهب شیعه در کنار مذهب سنی، متعصّبان مذهبی مقاومت نمودند و نگذاشتند که این ماده قانونی به تصویب برسد.
در قانون اساسی دوره نادرخان، مصوّب ۱۳۰۹ (۱۹۳۰ میلادی) بر نفی مذهب شیعه تصریح شد. در این قانون، شیعیان افغانستان حتی به اندازه، هندوها و یهودیان نیز آزادی مذهبی نداشتند. بنابراین، اندک آزادی مذهبی، که در عصر امان الله خان به وجود آمده بود، دوباره سلب شد و بار دیگر شیعیان تحت فشار و آزار و اذیت قرار گرفتند. این وضعیت با شدت و ضعف خود، تا سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴ میلادی)، که قانون اساسی دوره مشروطیت به تصویب رسید، پابرجا بود. در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴ میلادی)، نیز مثل دوره امان الله خان، مجدّداً شیعیان به تکاپو افتادند تا مذهب شیعه در کنار مذهب حنفی رسمیت یابد، اما موفق نشدند. با اینکه در قانون اساسی دوره داوود خان مصوّب ۱۳۵۵ (۱۹۷۶ میلادی)، از رسمیت مذهب حنفی نام برده نشده، ولی در ماده ۹۹، محاکم کشور را به پیروی از اصول کلی فقه حنفی ملزم میساخت و شیعیان امکان تصاحب پستهای کلیدی را نداشتند.
در دوره دکتر محمد نجیب الله که رویکرد کمونیستی داشت، قانونی در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸ میلادی) به تصویب رسید که زمینه ورود شیعیان را نیز در مناصب ارشد دولتی نفی نمیکرد. از این رو، در دوره کمونیست ها، تعدادی از شیعیان حزبی نیز به مناصب ارشد حکومتی، حتی تا صدارت، رسیدند. در این دوره، آزادیهایی داده شد که بویژه فرقه اسماعیلیها بیشتر از آنها استفاده کردند و برای اولین بار، در تاریخ افغانستان مطرح شدند. با شکست حکومت دکتر نجیب الله و تشکیل حکومت مجاهدین در کابل، قانون مصوّب سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸ میلادی) همچنان اجرا شد. بعدها برهان الدین ربّانی رییس جمهور وقت افغانستان در سال ۱۳۷۱ (۱۹۹ میلادی) دستور تدوین قانون اساسی جدید را صادر کرد که این قانون تمام حقوق شیعیان را نفی میکرد.
این قانون اساسی راه را به کلی به روی شیعیان بسته بود، حتی شعار آزادی ادیان و مذاهب غیراسلامی را نیز نفی میکرد تا شیعیان نتوانند همانند دوره ظاهرشاه از آن مواد قانونی استفاده نموده، به اقامه شعائر مذهبی خود بپردازند. اینجا بود که جنگهای خونینی در کابل به راه افتاد تا سرانجام، طالبان از راه رسید. اما طالبان نه تنها برای شیعیان در قانون، حقی قایل نشدند، بلکه شیعیان را از حق تابعیت افغانستان نیز محروم ساختند. طالبان با این ذهنیت منفی علیه شیعیان، بارها مردم شیعه را قتل عام نمودند تا اینکه حکومت طالبان در سال ۱۳۸۰ (۲۰۰۱ میلادی) سرنگون شد. پس از سقوط طالبان، بر اساس موافقتنامه بن، حکومت انتقالی شش ماهه در کابل به ریاست حامد کرزی تشکیل گردید و این حکومت قانون اساسی جدیدی تدوین نمود. در این قانون، همانند قوانین دوره امان الله، داوود خان و نجیب الله، قید رسمیت داشتن مذهب خاص برداشته شد. قید «پیروی از مذهب خاص» از شرایط نامزدی ریاست جمهوری نیز حذف شد. براساس همین مواد قانونی، برای اولین بار در تاریخ کشور، یک شیعه هم در کنار ۱۷ نفر سنّی، خود را نامزد ریاست جمهوری نمود. بدین سان، شیعیان افغانستان پس از قرنها انزوا و دوری از قدرت و حکومت در افغانستان، از نگاه قانونی، رسماً شریک در قدرت و حکومت گردیدند.
بر اساس مصوبات کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ میلادی باید قدرتِ دولت افغانستان مطابق سهمیه قومی تقسیم میشد. چهار قوم پشتون، تاجیک، ازبک و هزاره در نظر گرفته شد. هزارهها هم که اکثریت را در میان شیعیان تشکیل می دهند و با فقر فرهنگی، تاریخی و سیاسی دست به گریبان بودند، قبول کردند؛ اما این رویکرد هزارهها برای کلیت شیعیان خطرناک شد. چون زمینههای قوم گرایی میان هزارهها وجود داشت و آمریکاییها با آگاهی از این مسئله، از طریق قومی سازی، تلاش کردند هزارهها را از بدنه تشیع جدا کنند تا میان هزارهها «تفکر قومی»، جایگزین «تفکر مذهبی» شود. در واقع، «غیردینی» کردن و «سکولار سازی سیاست» در کنفرانس بن پیگیری شد و همین مساله بر شیعیان افغانستان نیز تأثیر گذاشت.
لزوم اتحاد رهبران شیعه در افغانستان
این نوع تعامل با شیعیان ریشه در سه عامل مهم دارد؛ عدم اتحاد رهبران شیعه در افغانستان، پیرسالاری جامعه سیاسی شیعه و عدم توجه به توانایی و درایت کارگزاران جوان. تشتت کارگزاران سیاسی شیعه در افغانستان راه را برای فعالیت دیگران باز میگذارد و سرانجام رقبا، کارگزاران ارشد شیعه را از مقامات عالیه و نهادهای مهم ملی حذف مینمایند و با هیچ چالشی نیز مواجه نمیشوند. از سوی دیگر پیرسالاری در میان کارگزاران سیاسی شیعه باعث دلسردی جوانان از کارگزاران ارشد گردیده و سرانجام آنها، سر از گروههای رقیب در میآورند و یا رقابتهای ناسالم درون شیعی را به راه میاندازند که برآیند آن موجب تضعیف جامعه سیاسی شیعه در افغانستان میشود. چنانچه این روند ادامه یابد و نخبگان شیعه در راستای وحدت در جامعه تشیع تلاش نکنند، حضور کارگزاران شیعه در دولت پسا صلح در مقایسه با دولت پسا طالبان با افول مواجه خواهد شد.
با حضور رسمی طالبان در عرصه سیاسی قدرت در پی امضای توافق نامه با آمریکا، وضعیت شیعیان افغانستان دچار چالش اساسی خواهد شد. هر چند رهبران طالبان مطرح کرده اند که با شیعیان افغانستان برادر دینی هستند، اما زمانی که پای قدرت در میان باشد، طالبان جایگاه چندانی برای شیعیان قائل نمیشود، چنانچه طالبان در جلسات گفتگوهای بین الافغانی در دوحه اعلام کردند که چنانچه اختلافی میان طرفین مذاکره در خصوص موضوعات مختلف پیش آید، ملاک، مذهب حنفی خواهد بود و نه فقه جعفری.
پشتونها که اکثرا سنی مذهب و دارای اکثریت جمعیتی در بین اقوام افغانستان هستند، حضور حداکثری شیعیان را در ساختار سیاسی و حاکمیت افغانستان که جمعیتی کمتر از سنیها دارند، به سختی تحمل میکنند. پشتونها مانند گذشته با کمک پاکستان در پی تقویت جریان پان پشتونیزم برآمده و با استفاده از واژه پشتونیسم که به معنای «پشتون گرایی» و «پشتون سالاری» در فرهنگ سیاسی افغانستان است، سعی در تکرار حاکمیت خود و حذف دیگران خواهند نمود.
در خصوص مذهب شیعه و سنی هم انگلیس و آمریکا دقیقا دنبال انسانهای احمق و متعصب هر دو مذهب هستند تا مسلمانان را توسط خودشان عقب مانده نگه دارند . امروز اگر شیعه به اعتقاداتش عمل کنه و سنی هم به همون سنتی که قبول داره و لاهم متحد باشند جهان را مدیریت خواهند کرد . ولی جهالت و حماقت حد و اندازه ندارد مناسفانه .
بهتره بجای تعصب بیجا یکم اطلاعات و مطالعتونو زیاد کنید