نقش رسانه در فرهنگ انتخاباتی
ایران جزو معدود کشورهایی است که در چشم اندازسیاسی و آرمانی خود در پیِ تحقق سیاستهای فرهنگی است، دلیل این مدعا نیز توجه به ضرورت و اهمیت آنها در چشمانداز بیست ساله و در اسناد بالادستی از جمله نقشۀ مهندسی فرهنگی کشور است.
به گزارش سرویس پژوهش خبرگزاری صدا وسیما: با مطالعه و شناخت فرهنگ سیاسی جوامع میتوان به چرایی وضعیت فعلی آن پرداخت و از دیگر سو روندهای آتی را نیز بهتر میتوان پیشبینی و بررسی کرد.
از جمله پراهمیتترین مسائل امروز این است که چگونه میتوان با استفاده از ابزار رسانه فرهنگ امروز جامعه را در جهت وجود فرهنگ مشارکتی و روحیه دموکراتیک برای دستیابی به دموکراسی و در نهایت توسعه سیاسی، اصلاح و آموزهها و ایستارهای مشارکتی را در آن وارد نمود که به استحکام دموکراتیزه شدن جامعه منجر شود؛ درست نقطه مقابل فرهنگ سیاسی محدود و تبعی که با بی اعتمادی سیاسی و احساس عدم توانایی تاثیرگذاری بر سیاست عجین و ممزوج است.
تعریف مفهوم واژه فرهنگ سیاسی را در علم سیاست «گابریل آلموند» برای اولین بار، پس از جنگ جهانی دوم به کار گرفت. به نظر وی، هر نظام سیاسی در درونِ الگوی کنش سیاسی خاصی فعالیت دارد، که همان فرهنگ سیاسی است. به نظر دیگر اندیشمند این حوزه، لوسین پای، فرهنگ سیاسی عبارت است از دیدگاهها، احساسات سیاسی و ادراکات که رفتار سیاسی را در هر جامعهای تعیین کرده و هدایت میکند. اجزای فرهنگ سیاسی یک توده انباشته و متفاوت نیست، بلکه الگوهای منظم و بههمپیوستهای است که در کنار هم قرار دارند و متقابلاً یکدیگر را تقویت میکنند.
آلموند و وربا نیز به سه نوع فرهنگ سیاسی اعتقاد دارند که البته مبنای اصلی این تقسیم بندی، سطح و نوع مشارکت سیاسی است که عبارتند از:۱- فرهنگ سیاسی محدود (parochial)، که پایینترین سطح فرهنگ سیاسی است و در جوامعی که هیچ گونه خودآگاهی درباره دولت در آن پیدا نشده، به وجود میآید. در این جوامع، افراد خود را به عنوان عضوی از جامعه تصور نمیکنند و اساساً نقشی در تصمیمگیریها ندارند. در این جوامع هیچ گونه مشارکت سیاسی وجود ندارد.
۲- فرهنگ سیاسی تبعی (subject)، در این نوع فرهنگِ سیاسی، افراد از وجود نظام سیاسی آگاهی و از نقشهای گوناگون حکومت اطلاع دارند. در این نوع فرهنگ سیاسی، افراد از نتایج تصمیمهای حکومت مطلع هستند، ولی در فرایندهای سیاستگذاری هیچ گونه نقش تعیینکنندهای ندارند.
۳- فرهنگ سیاسی مشارکتی (participant)، در این نوع فرهنگ، سطح آگاهی از نظام سیاسی بسیار بالاست و در واقع این فرهنگ ویژه جوامع توسعه یافته است. مردم به طور نسبی در حوزههای مختلف دخالت میکنند و به رفتارهای سیاسی نخبگان حساس هستند. در این نوع فرهنگ سیاسی، مردم خود را متعلق به نظام سیاسی میدانند و معتقدند که میتوانند در بهبود تصمیمهای سیاسی موثر باشند.
از آن جا که هیچ یک از این سه نوع فرهنگ سیاسی به طور خالص در هیچ کجا وجود ندارد، آلموند و پاول به ترکیبی از این سه نوع فرهنگ اشاره میکنند. این فرهنگهای سیاسی مختلط عبارتند از: فرهنگ سیاسیِ تبعی مشارکتی، محدودِ مشارکتی، و محدود تبعی.
به طور کلی باید گفت فرهنگ سیاسی همچون چهارچوبی است که رفتار سیاسی در آن شکل میگیرد.
باید توجه داشت که فرهنگ سیاسی در هر جامعه، تابعی از فرهنگ عمومی آن است. فرهنگ مسئلهای پویاست و نه انعطاف ناپذیر و ایستا، بنابراین فرهنگ سیاسی نیز محصول تاریخ جمعی یک نظام سیاسی و تاریخ زندگی افرادی است که آن را میسازند. اما در عین حال ایده فرهنگ سیاسی بر این فرض مبتنی است که نگرشها، احساسات و ادراکات حاکم بر رفتار سیاسی هر جامعه، صرفا امور تصادفی نیستند و نقش نهادهای فرهنگساز در این میان بسیار برجسته است.
به عقیده آلموند، فرهنگ سیاسی هر ملتی را، تاریخ آن ملت از طریق فرایندهای اجتماعی، اقتصادی و عمل سیاسی مداوم شکل میدهد. آن الگوهای منشی که در گذشته شکل گرفته و تثبیت شده اند، تأثیرات مهمی بر رفتار سیاسی آینده دارند. اعتماد و بیاعتمادی، بدبینی و خوش بینی، احساس امنیّت یا ناامنی، گرایش به وفاداری ملّی یا وفاداری قومی و ... از جمله مواردی است که با فرهنگ سیاسی رابطه مستقیم دارد.
رویکردهای مربوط به قدرت، حکومت، دولت، ملّت، حاکمیّت، مشروعیّت، آزادی، دموکراسی، مشارکت سیاسی، عدالت اجتماعی، برابری، حقوق اساسی، هویّت سیاسی و دیگر پدیدههای مربوط به قلمرو سیاست نیز از دیگر عناصری است که ریشه در باورها، ارزشها و نگرشهای یک جامعه دارد و در نتیجه با فرهنگ سیاسی آن جامعه در ارتباط است.
آلموند در ارزیابی سطح فرهنگ سیاسی در یک جامعه معین، چهار ضابطه را یادآور شده است:
۱- فرد چه شناختی در مورد ملت، نظام سیاسی و تاریخ آن، اندازه، موقعیت، قدرت، خصوصیات «قانون اساسی» و مانند آن دارد؟ و احساساتش نسبت به نظم اجتماعی چیست؟
۲- از ساختها و نقشهای نخبگان سیاسی مختلف و خط مشیهای سیاسی پیشنهادی آنها، چه شناختی دارد و احساسات و عقایدش در مورد این ساخت ها، رهبران و خط مشیهای سیاسی چیست؟
۳- دربارۀ جریان رو به پایین اجرای خط مشی، ساخت ها، افراد و تصمیمات مربوط به این روندها چه شناختی دارد؟ و احساسات و عقایدش دربارۀ آ نها چیست؟
۴- چگونه خود را به عنوان عضوی از نظام سیاسی تصور میکند؟ در مورد حقوق، قدرت ها، تعهدات و استراتژیهای مربوط به دسترسی به نقطۀ نفوذ چه شناختی دارد؟ و دربارۀ قابلیت هایش چگونه فکر میکند؟
فرهنگ سیاسی در ایران
به باور عدهای کشور ما در ابعاد مختلف، یک جامعه در حال گذار تلقی میشود. به طور طبیعی فرهنگ سیاسی ایران هم به تبعیت از این مرحله گذار، میان دوشکل فرهنگ تبعی و فرهنگ مشارکتی به سر میبرد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگ سیاسی تبعی غالب بوده است و عناصری، چون فردگرایی منفی و بی تفاوتی سیاسی، بی اعتمادی سیاسی، عدم تساهل و خشونت، حاکمیت فرهنگ قبیلهای و ... عناصر اصلی فرهنگ سیاسی کشور را تشکیل میدادند.
اما نکته قابل توجه که نباید از نظر دور داشت این است که همهی گروهها در یک جامعه از فرهنگ سیاسی یکسانی برخوردار نیستند، زیرا اساسا در جامعه خرده فرهنگهای متعددی وجود دارد. ارزشها، باورها و دیدگاهها به گونهای در جامعه توزیع شدهاند که میتوان خرده فرهنگهای سیاسی متعددی را در قالب فرهنگ عمومی یک جامعه مشاهده کرد.
عوامل مختلفی در شکل گیری فرهنگ سیاسی ایرانیان اثرگذار است که میتوان به مواردی از قبیل موقعیت جغرافیایی، بافت جمعیتی و نظام معیشتی، نوع نظام سیاسی، دین، مذهب و خانوادهها اشاره کنیم.
نقشآفرینی رسانه در فرهنگ سیاسی
نقش رسانهها به عنوان یکی از دستگاههای فراگیر، گسترده و در دسترس همگان در انتقال مفاهیم سیاسی و در چگونگی شکلگیری رفتارهای سیاسی مؤثر و تعیین کننده است.
رسانههای جمعی در کنار احزاب، گروههای ذینفوذ، طبقات اجتماعی، اتحادیهها و ... نقش مؤثری در جامعهپذیری سیاسی و مشارکت سیاسی دارند و به طور مستقیم یا غیرمستقیم با رساندن اخبار و اطلاعات سیاسی، معرفی ارزشها و آرمانهای سیاسی و تبلیغ در مورد آنها، مقایسۀ ارزشهای سیاسی جامعۀ خودی با ارزشهای جوامع دیگر و بحث و گفتگو پیرامون مواضع دولت و غیره، جامعهپذیری سیاسی و آگاهیبخشی در زمینۀ فرهنگ سیاسی را انجام میدهند.
امروزه مردم سالاری به مردمسالاری رسانهای «تبدیل شده است؛ چرا که سازوکارهای مردمسالار، بیش از همه بر محور رسانهها بنا شدهاند و از این رهگذر، کنشهای مورد نظر خود را انجام میدهند.
در مورد میزان تأثیرپذیری هریک از مؤلفههای فرهنگ سیاسی از رسانههای جمعی نیز میتوان گفت احساسات سیاسی بیش از سایر مؤلفههای فرهنگ سیاسی در معرض تغییر است.
رسانه به عنوان ابزاری با برد نفوذ وسیع در اجتماع و نهادهای اجتماعی-سیاسی ایفای نقش میکند. اینکه چگونه در رشد وفاداری و ایجاد ارزشهای ویژه و مثبت موفق عمل کند یا در نقطه مقابل احساس بیگانگی نسبت به سیستم یا نظام سیاسی را به مخاطبان خود القا کند.
به نظر گیدنز رسانهها به ویژه رسانههای الکترونیکی، تنها دربارۀ سیاست خبر نمیدهند بلکه تا اندازۀ زیادی تعیین میکنند که سیاست باید درباره چه باشد. به زعم وی، امروزه رسانهها از دو جهت با مردم سالاری در ارتباطند:
جنبه اول، گسترش و ازدیاد رسانهها و ظهور ارتباطات جهانی زمینه را برای گسترش مردم سالاری مهیا کرده و فضا را برای گفتگوی سیاسی و فعالیت بیشتر و بازاندیشانهتر شهروندان فراهم میسازند.
جنبۀ دوم، هم اینکه رسانهها همزمان با این باز کردن فضا، به واسطۀ نوعی ناچیزشماری بی امان، تجاری و شخصی کردن مسائل سیاسی، این فضا را میبندند و مخدوش میکنند.
با توجه به انواع فرهنگ سیاسی، اگر رسانهها در جهت تقویت آموزههای فرهنگ سیاسی مشارکتی گام بردارند، میتوان انتظار داشت جامعه نیز در بلند مدت بدان سو حرکت میکند.
یکی از مسائلی که رسانه میتواند مشارکت را تغییر دهد برمبنای نظریه مبادله است. چنانچه رسانهها چنین القا کنند که فعالیت مردم در بخش خصوصی به مراتب پرثمرتر از فعالیتهای اجتماعی-سیاسی است اکثریت افراد جامعه انرژی خود را در این مسیر متمرکز خواهند کرد و برعکس؛ بنابراین رسانهها در کیفیت نگاه و نگرش مردم میتوانند در جهت افزایش یا کاهش سطح مشارکت عمل کنند و افراد را در مقابل راهبردها، سیاستها و تصمیمات نظام، حساس یا بی اعتنا کنند و بدین ترتیب با نوع و شیوه به کارگیری محتوای فرهنگ سیاسی سهم بسزایی در تقویت یا تضعیف دموکراسی ایفا میکنند.
در مورد تلویزیون نیز باید گفت اگر چه این رسانه سعی در انتقال فرهنگ سیاسی مشارکتی به مخاطب دارد، اما عمده آسیب آن را باید عدم تاثیرگذاری عمیق و ماندگار ناشی از انتشار پیامها در دوره زمانی کوتاه مدت و آستانه انتخابات دانست. از همین رو در سطح پایین مشارکت یعنی تبلیغ برای شرکت در انتخابات فعال است و از توفیق در حوزههایی، چون آشنا ساختن با کارکرد احزاب و تشویق برای عضویت در گروههای سیاسی یا گسترش فضای نقد یا مشارکت سیاسی به عنوان حقی از حقوق شهروندی کمتر بهره برده است.
نتیجه:
ایران جزو معدود کشورهایی است که در چشم اندازسیاسی و آرمانی خود در پیِ تحقق سیاستهای فرهنگی است، دلیل این مدعا نیز توجه به ضرورت و اهمیت آنها در چشمانداز بیست ساله و در اسناد بالادستی از جمله نقشۀ مهندسی فرهنگی کشور است. در این میان، رسانه ملی به واسطه نقش مهمی که در جامعه و نظام سیاسی دارد میتواند فقدان و یا ضعف نهادهای مدنی را جبران کند و از دیگر سو در جهت تعمیق و گسترش فرهنگ سیاسی عمومی جامعه که همه روزه در معرض قضاوتهای سیاسی و انتخابهای متعدد است کوشا باشد و در نهایت افراد جامعه را به مرحله تشخیص و قضاوت برساند.
به باور نگارنده نتیجه پایانی و میزان توفیق رسانه نیز در همبستگی آن با عنصر اعتماد تعیین کننده است؛ به طوری که فقدان اعتماد سبب میشود مخاطب یا در فراگرد ارتباط شرکت نکند یا پیامهای دریافتی را موثق و معتبر نداند. این مسئله به ویژه برای رسانه ملی از اهمیت مضاعفی برخوردار است.
به عنوان کلام آخر در همین ارتباط پربیراه نیست به تقسیمبندی بریتزر و این نکته توجه نمود که اعتماد به نهادهای رسمی، تاثیر حکومتها در ایفای نقش خود و میزان بهرهوری را افزایش میدهد.
پژوهشگر: یاسر بهشتی
منبع:
۱) شاخصهای فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی ایران در بعد کلان از نگاه خبرگان، جلالی راد و سپرنیا، فصلنامه مطالعات راهبردی سیاستگذاری عمومی، تابستان ۱۳۹۶.
۲) نقش رسانههای مجازی در تحول فرهنگ سیاسی کاربران ایرانی، رئیسی، فصلنامه دانش انتظامی همدان، تابستان ۱۳۹۴.
۳) تبیین نقش تلویزیون و مطبوعات در رشد فرهنگ سیاسی مشارکتی، امیرمسعود شهرام نیا، نشریه جامعه شناسی کاربردی، تابستان ۱۳۹۴.
۴) رسانهها و تحول فرهنگ سیاسی در خاورمیانه، داود فیرحی.
۵) بررسی نقش شبکههای فارسی زبان ماهوارهای بر فرهنگ سیاسی جوانان، نصراللهی و نصیری، فصلنانه پژوهشهای ارتباطی، زمستان ۱۳۹۴،
۶) فرهنگ سیاسی ایرانیان، مجله اینترنتی پگاه حوزه، ۲۴ مرداد ۱۳۸۸.