به نظر شما، کسی که میخواهد در جایی مسوولیت بگیرد و مثلا رییس جمهور شود، نباید مثل «آقای دکتر مهندس» باشد؟
گروه خبری صداوسیما به ورودی یکی از کارخانهها نزدیک میشود. صاحب کارخانه میگوید: هفت سال پیش که به اینجا آمدم، واحدِ فعالی وجود نداشت. همین کارخانهای که میبینید، ۱۰ سالی تعطیل بود و آن را دوباره راه انداختیم.
از توضیحها و توصیف هایش، «سرزمین مردگان» به خاطرم خطور میکند؛ جایی که ساختمانی از کار افتاده و بی جان را در دل خود جای داده و صدای وزشِ بادها، تنها آهنگِ شنیدنی اش بوده است.
از تو حرکت؛ از خدا برکت
البته، راه اندازی این کارخانه، برکات رنگارنگی داشته است؛ یکی اینکه به گفته وی، حدود ۱۶ نفر، نانِ سرِ سفره شان را با کار کردن در آن از دست خدا میگیرند. در واقع، او و کارخانه، پُلی هستند که رزق حضرت دوست را به دست تعدادی از بندگان میرسانند. برکاتِ بعدی در ادامه گزارش مشخص میشوند.
او میافزاید: حقوق این افراد را بر اساس قوانین اداره کار پرداخت میکند.
گروه خبری با او به سمت کارخانه حرکت میکند. درختان سبزِ کنارِ کارخانه، چشمها را به خود جلب میکنند. او میگوید اینجا، درخت هم نداشته و این درختان، محصولِ زحمت اوست که کارگرانِ کارخانه به آنها رسیدگی میکنند؛ این هم از برکت دوم!
حالا زمان وارد شدن به کارخانه فرارسیده؛ در یا درب که کاربرد آن در اینجا درستتر از نامه نگاریهای اداری است، باز میشود. قبل از وارد شدن به داخلِ ساختمانی که شبیه سالنهای ورزشیِ فوتسال است و کارگران در آن کار میکنند، از مشکلات آبی گله میکند و توجه ما را به استخری که آب در آن قرار دارد، جلب میکند. تمیزیِ آب به حدی است که چند ماهیِ قرمزِ نوروزی در آن زندگی میکنند؛ یعنی، این فرآیند پاک شدنِ آب که در این استخر به وقوع پیوسته، باعث شده که ماهیهای قرمز، جراتِ زندگی پیدا کنند و این خود یعنی برکتی دیگر!
در سالهای اخیر، شاید، بلکه قطعا، اقتصاد، یکی از مهمترین، بلکه مهمترین معضل و دغدغه مردم و تولیدکنندگان بوده است؛ در پاسخ به این سوال که آیا رکود اقتصادیِ این سال ها، کمرِ کارخانه را خم کرده است یا نه، میگوید: چون کارشان کیفیت داشته، دچارِ رکودِ آنچنانی نشده اند. در واقع، کیفیت، کارخانه را از گردنهی خوفناکِ رکود اقتصادی به سلامت عبور داده است.
دستگاههای این کارخانه، به گفته وی، تولید داخل هستند و ظرفیتِ این را دارند که در ۲۴ ساعت، پنج هزار متر پارچه مشکی و سرمهای را رنگ آمیزی کنند.
همه چیز تا جای ممکن، ایرانی است
این کارآفرین میگوید: تعمیر دستگاهها هم بر عهده نیروهای بومی است؛ یعنی هم کارخانه ایرانی است، هم دستگاه هایش و هم تعمیراتش. تازه، میگوید در طراحی پارچه هم دستی بر آتش دارد تا این کارخانه و محصولاتش، سراسر رنگ و روی و عطر و بوی ایران داشته باشد.
حدود ۷۰۰ نوع طرح در این کارخانه به منصه ظهور میرسد؛ بیشتر محصولاتِ آن، مصرف داخلی دارد و البته، به کشورهایی مثل عراق و ترکیه صادر میشود و این یعنی ارزآوری و ارزآوری یعنی برکتی دیگر.
بگذارید اصلا این مرد را معرفی کنم و از این به بعد، به جای «او» از نامش استفاده کنم. مرتضی معصومی، مردی است که با همتی بلند، به فردی «کارآفرین» ملقب شده است. کارش مثل مهندس هاست و شاید بی راه نباشد اگر بخواهم او را «مهندس» صدا بزنم. حدود ۳۰ سال است که در زمینه تولید و اشتغال و کارآفرینی فعالیت میکند.
پزشکِ خیررسان
حتی یکی از کارگران کارخانه میگوید زمانی که به کرونا مبتلا شده، تحت نظر آقای دکتر قرار داشته است تا بهبود پیدا کند.
شاید باز هم بگویید که وی کارخانه دارد و اگر الان، به درآمد پزشکی پشت پا بزند، کار خاصی نکرده. اما اینکه میگوید پول ویزیت نمیگیرد، پس، در دوران دانشجویی اش که مثلا مجبور بوده رزیدنتی کند و هنوز کار و بارِ کارآفرینی اش رونق نداشته، چطور کسب درآمد میکرده؟
دکتر معصومی میگوید که در دوران دانشجویی، با فروشندگی و تولید زندگی میگذرانده؛ وی اضافه میکند: بزرگترین دستمزد من از طبابت، همین شادی و سلامتی بیماران است. در کل، گویا در رگهای او، خونِ خدمت و کارآفرینی در جریان است.
البته، آقای دکتر مهندس هرچقدر در طبابت به خدمت و ایثار میاندیشد، در کارآفرینی به ارتقا و پیشرفت فکر میکند؛ میگوید همیشه به فکر این است که میزان تولید را افزایش دهد.
به نظر شما، کسی که میخواهد در جایی مسوولیت بگیرد و مثلا رییس جمهور شود، نباید مثل «آقای دکتر مهندس» باشد؟
نویسنده : رسول قجاوند