دستانش میلرزید، چرا که مرگ شوهرش را امضا میکرد.
دو دخترش که ۱۰ و ۱۵ ساله بودند در کنارش نشسته، گاهی نگاهی به آنها میکرد و مردد میماند.
اما تصمیمش را میگیرد و به بیرون اتاق میآید، تصمیمی سخت، اما دل بریدن سخت تر.
کمی که آرام میشود از او پرسیدم: علت مرگ مغزی همسرش چه بود؟ میگوید: شوهرم کارگر کارخانه بود و هر روز از روستا به کرمان میامد تا به محل کارش برود.
چند شب پیش، ماشینی که گویا افغان کش بوده به او برخورد میکند و فرار میکند، اما شوهرم را برای همیشه از من میگیرد.
چهار روز است که در حالت مرگ مغزی به سر میبرد و پزشکان گفتند امروز باید تصمیم بگیرم که آیا اعضای بدن اورا اهدا کنم یا نه.
پرسیدم موافقت کردید؟
میگوید: بله، به قیمت یتیم شدن این دو دختر.
به بچه هایش که نگاه میکنم، سرخی چشم آنها گویای حال و روزشان است.
لحظهای بعد فردی برای خداحافظی آنها را به اتاق میبرد.
یکی از دختران دست پدر را به دست گرفته و میبوسد، دیگری پیشانی او را میبوسد.
ودایی تلخ برای این خانواده، اما زندگی بخش برای چند خانواده دیگر.
دست دهنده و دست گیرندههمان اندازه که چشمی نمناک برای از دست دادن عزیزش است به همان میزان چشمی دیگر به انتظار برگشت مریضش به زندگی.
چند ماه قبل که به بیمارستان افضلی پورکرمان رفتم، صحنه جالب جلب توجه میکرد.
زن و شوهری که تنها فرزندشان دچار مرگ مغزی شده بود کنار دلبندشان به روزنه امیدی چشم دوخته بودند در کنار همین اتاق پدر ومادری دیگر که انها هم اتفاقاً یک فرزند بیشتر نداشتند در انتظار پیوند کبد به انتظار نشسته بودند و پزشکان گفته بودند که نگه داشتن فرزندشان بیش از این امکان ندارد.
مادر با رضایت کامل کبد فرزندش را اهدا میکند و میگوید: صادق ۲۸ سالگی من، داوطلبانه به باشگاه اهداکنندگان عضو پیوند پیوسته بود و همواره میگفت: دلش میخواهد کاری ماندگار برای مردم بکند تا یادش بماند.
اما نمیدانست چگونه، حالا صادق من رفت، اما اعضای بدن او شش قسمت شده و ماندگار شدند در بدنهای دیگر.
دو نفردر تهران، یکی در کرمان و سه نفر در شیراز تا زندگی دوبارهای به افرادی بدهد که منتظر دست دهنده هستند.
کسانی که تا یک قدمی مرگ فاصله بیشتر نداشتند و حالا مهربانی فرزندم و یادش فراموش نمیشود و صدای ضربان قلبش را از صدها کیلومتر آن طرفتر میشوم و حسش می.
رضایت خاطر را در چهره مادر آقا صادق میتوان دید، هدیه دادن و هدیه گرفتن از لذات زندگی است و میتواند شادی و لبخند را در پی داشته باشد.
اما این هدیه اگر حیات بخش باشد ماندگارتر و اثر بخشتر است "خُرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد".
کرمان از مراکز برتر اهدای عضو کشورتاریخچه اهدای عضو کشور به سال ۱۳۱۴ با انجام پیوند قرنیه توسط شادروان دکتر شمس چشم پزشک برمیگردد که آغازی برای پیوندهای دیگر در کشور بود.
پس از آن جراحان کشور توانستند این دانش را ارتقا دهند و اولین پیوند کلیه درسال ۱۳۴۷ در شیراز صورت گرفت.
بعد از آن پزشکان کشور با توسعه و تکمیل این دانش از صاحبان برتر پیوند عضو در جهان شدند.
رئیس اداره پیوند دانشگاه علوم پزشکی کرمان میگوید: در کرمان سال ۱۳۸۳ بود که اولین پیوند کلیه پیوند زده شد و در سال ۱۳۸۵ نیز پیوند اعضا از بیماران مرگ مغزی آغاز شد.
آقای رضا جعفری میگوید: تاکنون ۸۶۳ مورد پیوند کلیه زنده به زنده انجام شده و در پیوند عضو مرگ مغزی نیز تاکنون ۱۹۶ مورد از بیمار مرگ مغزی عضو برداشته شده است.
وی افزود: ۶۸ مورد نیز پیوند کبد صورت گرفته و ۷۵ مورد نیز با برداشت، به دیگر استانها ارسال شده است.
آقای جعفری میگوید: اعضای قابل اهدا از فرد ر به مرگ مغزی شامل: قلب، ریه، کلیه، کبد، مغزاستخوان، قرنیه، پانکراس و روده است و در استان کرمان در کنار دیگر فعالیتهای ذکر شده تاکنون ۳۵۴ مورد پیوند مغز استخوان، ۷۱۶ مورد پیوند قرنیه و از چند سال پیش عمل کاشت حلزون نیز صورت میگیرد که به ۲۲۰ مورد رسیده است.
وی به استقبال خوب مردم در سالهای اخیر به اهدای عضو اشاره میکند و میگوید: ما هر سال شاهد افزایش تعداد اهداکنندگان عضو هستیم و مرگ مغزی به علت تصادفات بیشترین آمار را به خود اختصاص داده است.
نقش مردم در بخش زندگیاینکه شاخص اهدای عضو در استان کرمان چه میزان است، معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی کرمان میگوید: این شاخص در استان کرمان ۹ و در کشور ۱۴ است.
آقای مرتضی هاشمیان این شاخص را در کشوری مثل اسپانیا ۴۰ اعلام میکند و میگوید: در این زمینه نقش مردم در اهدای عضو بسیار زیاد است و باید اقدامات فرهنگی و پایهای بیشتری صورت گیرد تا افراد به هر دلیلی که دچار عارضه مرگ مغزی میشوند، خانوادههای آنها برای اهدای عضو داوطلبانه اقدام کنند و ایثاری ماندگار رقم خورد.
کتر هاشمیان اضافه میکند: روزانه بالای ده نفر در کشور به علت نیازمندی به پیوند عضو در کشور جان خودشان را از دست میدهند در صورتی که ما آمار بالایی به علت مرگ مغزی داریم که میشود جان این افراد را نجات داد.
فقط یک اراده و تصمیم درست باید توسط خانوادهها گرفته شود و نگاه مردم به این نوع کار و فرهنگ باید تغییر کند.
فرصت طلایی برای نجات یک نَفسدکتر دهقانی از اعضای پیوند اعضا میگوید: وقتی بیمار در" آی سی یو" بیمارستان دچارکاهش سطح هوشیاری شود و امیدی برای بازگشت نباشد در این حال پزشکان وضعیت او را رصد کرده و با ادامه این وضعیت به خانواده او اطلاع میدهند که بیمار امکان برگشت به زندگی را ندارد.
سپس این خانواده هست که باید ایثار و گذشت خود را نشان دهد.
اینکه آنها در آن وضعیت و شرایط سختی که قرار دارند و باور پذیری مرگ عزیزان برایشان مشکل است قابل درک است، اما در همین مدت محدود است که توان نجات فردی دیگر وجود دارد.
این عضو پیوند اعضای استان میگوید: مردم بدانند فرصت طلایی برای جان یک فرد بین ۴ تا نهایت هفت روز است و پس از اعلام مرگ مغزی اگر ظرف این مدت کار پیوند اعضا صورت نگیرد، بدن بیمار دچار فساد میشود و اعضای آن دیگر قابل پیوند نیست.
وی اضافه میکند: با پیشرفت علم پزشکی و امکانات روز، از بدن یک فرد دچار مرگ مغزی و برگشت ناپذیر به زندگی میتوان هشت عضو عضو را به بدن نیازمندان پیوند زد.
دکتردهقانی به سامانه عضویت اهدا کنندگان اعضا هم اشاره میکند و میگوید: مردم میتوانند برای دریافت کارت اهدای عضو به سامانه ehda. Center. ir ویا معاونت درمان دانشگاه علوم پزشکی کرمان مراجعه نمایند.
خانم اصغری که به قول خودش در لحظات آخر زندگی با پیوند کَبد به زندگی برگشته میگوید: نه تنها تمامی خانواده ام پس از پیوندی که به من زده شد عضو اهدا کنندگان اعضا شدیم، بلکه تا کنون بالای ۱۰ نفر را به عضویت این سامانه در آوردهام.
او اضافه میکند، وقتی تو ایثار دیگران را میبینی و زندگیت به عضو او وابسته است پس چرا خودت تا زنده هستی و میتوانی این راه را انتخاب نکنی، به قول شاعر:ای که دستت میرسد کاری بکن / پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار.
حالا که دست روزگار وابستگی ما انسانها را به یکدیگر بیشتر کرده و جان فردی به عضوی دیگر در گوشهای از کشور وابسته است، ترویج این کار خیر و اقدام خداپسندانه، نیازمند فرهنگ سازی بیشتر و پذیرش آسان و بدون تردید برای مردم است، شاید ما هم روزی برای زنده ماندن به عضوی نیازمند باشیم.