جمعی از شاعران کشور شب گذشته در شب شعر دیدارِ ماه در حوزه هنری به خوانش اشعار خود پرداختند.
در اینشب شعر، شاعرانی، چون علی انسانی، عباس براتیپور، مرتضی امیری اسفندقه، سعید بیابانکی، میلاد عرفانپور، هادی سعیدی کیاسری، محمدمهدی سیار، مرتضی حیدری آلکثیر، قاسم صرافان، احمد شهریار، امید مهدینژاد، اسما سوری، نصیبا مرادی، سعید تاج محمدی، محمد رسولی، میلاد حسنی و ... حضور داشتند.
شعری که مرتضی حیدری آل کثیر در ایننشست خواند، به اینترتیب بود:
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
بر تنم رخت سپیدی، چون لباس رزم مانده
خاکریز اینجاست، جان بر کف به میدان ایستادم
خورده ام سوگند باید مرهم هر درد باشم
قول دادم، پای سوگندم به قرآن ایستادم
پای تخت هر مریضی پای سجاده ست گویا.
در نماز عشق با چشمان گریان ایستادم
اشک هایم را نبیند هیچکس، باید بخندم
من که دور از خانه، دلتنگ عزیزان ایستادم
از پرستار بزرگ کربلا یاری گرفتم
با صبوری _گرچه غمگین و پریشان_ ایستادم
...
جمع ما بوی شهادت میدهد این روز و شبها
بین همکاران خود بین شهیدان ایستادم
سرفهی خشک و گلوی خشک و تب... لرزید پایم
زیر لب گفتم سلامای شاه عطشان! ایستادم
ایستادم در دل موج بلا... دنیا بداند
تا زنم بر دفتر غم مهر پایان ایستادم
شاخهی سبز دعا، رخت سپید و دیدهی خون
من به پای خانهی خود، پای ایران ایستادم
شاعر بعدی که در اینمراسم شعرخوانی کرد، سعید تاجمحمدی بود که شعری برای شهید سیدمرتضی آوینی خواند. اینشعر هم به اینترتیب بود:
چگونه توان گفت شعری برایت
که در آن بگنجد صدایت، صدایت...
صدایی از اعماق مرموز فطرت
صدایی به رنگ چراغ هدایت
چنان در سرت بود شوق رهیدن
که مین نیز انداخت خود را به پایت
فراوان سفر کردهام کربلا را.
ولی تشنهام، تشنهی کربلایت
همان کربلایی که در فتح خونت
زده خیمه در منزل بی نهایت
شهادت شد آغاز تو بعد پایان
همان انتهایی که شد ابتدایت
تو را قاب تصویر امروز کم داشت
نشاندند سیمرغها را به جایت
تو را «راوی فتح» خواندند، اما صدای تو کرده است فتح روایت
اسما سوری از جمله بانوان شاعر حاضر در این نشست، به خوانش این غزل از آثار خود پرداخت:
از خطای عشقبازان درگذشتن سخت نیست
فکر کن من عاشقم، بگذر گذشتن سخت نیست
سرگذشت ما به جز سطری در این دفتر نبود
پای عهد دوستی از سر گذشتن سخت نیست
ناخدا وقتی که از طوفان رهایی یافت گفت:
«لحظههای آخر از گوهرگذشتن سخت نیست»
دلخوشیهای جهان باشد برای اهل آن
خون دل، چون هست از ساغرگذشتن سخت نیست
کولهبار آرزوها را مبر با خویشتن
بگذر آسانتر که آسانتر گذشتن سخت نیست
دیگر بانوی شاعری که در اینمحفل به شعرخوانی پرداخت، عطیهسادات حجتی بود که اینشعر خود را خواند:
به دستم شاخهی گلی میدهی یا خارای دنیا
نقاب دوستی از صورتت بردارای دنیا
کسی دیگر سراغ از عشق و شیدایی نمیگیرد
چه آوردی به روز دلبر و دلدارای دنیا
گرفتی دست ظالم را هزاران بار و با اجبار
گرفتی بارها از بیگناه اقرارای دنیا
در این بیهودگی هر روز گرد خویش میگردی
چهسودی میبری از اینهمه تکرارای دنیا
چرا انکار؟! من عمری تو را میخواستم، اما نمیخواهم تو را دیگر، چرا اصرارای دنیا
امید مهدی نژاد شاعر طنزپرداز هم در ایننشست به خوانش اینشعر پرداخت:
و زیرکان که زیاد است عقل اندکشان
به هرچه دست رساندند، شد مبارکشان
نشسته قرقی اقبالشان به کتف و به کول
سوار باد بلند است بادبادکشان
به یک اشارۀشان باد راه میافتد
درخت بار میآرد بهمحض چشمکشان
حسابشان نه همین احتساب معمولیست
قریب دَه من و اندیست نیم چارکشان
برای آنکه بفهمند موقعیت را
به جنبش است شب و روز جفتشاخکشان
چنان مراقب پیش و پسند، کز بالا
کلوخ نیز ببارد، نمیگزد ککشان
چه چیزها که ندادند بهر علم مفید
چه پولها که نکردند خرج مدرکشان
مرام شیره کشیدن ز خلق مذهبشان
طریق پول فزودن به پول مسلکشان
امین مال منند و شریک کار شما
خزانهداری کل وامدار قلکشان
چه داد و قال و چه نجوا، مکن، نمیشنوند
زبان بگیر، خراب است سیم سمعکشان
دعا کنیم افق دیدشان نگردد تار
دعا کنیم نگیرد بخارْ عینکشان
برای آنکه قویتر شوند بیش از پیش
دعای خیر ضعیفان نثار یَکیَکشان