کرونا با همه ترسناک و هولناک بودنش آزمون و سنگ محکی برای سنجش معیارها و ارزشهای مختلف است.
به گزارش خبرگزاری صدا وسیما، مرکز خراسان رضوی،
بسم الله الرحمن الرحیم گفت و کارش را شروع کرد ، او هر روز آدم های زیادی را ملاقات می کند، از دکتر و مهندس تا مدیر و مسئول و حتی کارگر ساده، اما برای پاسخگویی به آن ها تفاوتی قائل نمی شود.
از بقال سر خیابان که هر روز جنسش را بی دلیل گران می کند بگیر تا مرغ فروش سر کوچه که کارش احتکار است وگرانفروشی، و حتی کلاهبرداری که خانه اش را مفت از چنگش درآورد، با همه یکسان برخورد می کند، تا می تواند برای همه آن ها سنگ تمام می گذارد حتی در این روزهای کرونایی که یکسال از شیوع آن می گذرد ،او مراجعانش را با رویی باز می پذیرد. نرده و حفاظ و استتار هم برایش بی اهمیت است و در اتاقش به روی هر مهمانی باز است.
سید جواد هم مثل بقیه ما در زندگی روزانه اش گرفتاری های زیادی دارد ، اما سالهاست مراجعانش را با احترام و تشریفات خاصی به حضور می پذیرد، وقتی وارد محیط کارش می شود همه مشکلاتش را بیرون در می گذارد و کارش را با عشق آغاز می کند. حتی روزی که پسرش مرتضی را به علت بیماری تنفسی مادرزادی از دست داد باز هم دست از کار نکشید و پاسخگوی مراجعانش بود ، او حتی عادت دارد ارباب رجوعش را تا دم در خروجی بدرقه کند و به پیشواز نفر بعدی برود و همراه خود به اتاق کارش راهنمایی کند.
هوای مردم را خوب دارد اگر كسی به او تندی كند به روی خودش نمی آورد، چقدر خوب یاد گرفته است بدی را با بدی جبران نکند، اگر می گویید عجیب است، سخت در اشتباهید زود قضاوت نکنید، سید جواد حقیقت دارد!
یک روز در حالی که داشت شخصی را تا دم در بدرقه می کرد، مراجعه کننده آشنایی دید که نوبتش بود.
همراهش شد و با هم به اتاق کارش رفتند.
سید جواد هرچه فکر کرد که این شخص را کجا دیده یادش نیامد که ناگهان صدای همکارش را شنید که حواست کجاست؟ ایشون آقای میم .نون هستند، مدیر فلان جا...
تازه دوزاری اش جا افتاد با صدای آهسته و متینی گفت :ای داد بیداد ، آقا منو ببخشید که شما رو بجا نیاوردم، می بینید که حسابی سرمان شلوغ شده، حالا شما کجا و اینجا کجا ؟ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
همین امروز صبح عکستان روی صفحه اول همه روزنامه ها بود...
سید جواد جلوتر رفت و آرامتر گفت: آقای نون نمی دانید چقدر دنبال شما گشتم، خدا خیرشان بدهد از خیلی ها قول گرفتم تا از شما برای من وقت ملاقات بگیرند، اما امروز خودتان لطف کردید و حضوری تشریف آوردید.
دنبال وام برای درمان پسرم مرتضی بودم، همه مدارکم حاضر بود و فقط امضای شما را کم داشت اما توفیق دیدار با شما حاصل نشد و چون توان درمان پسرم را نداشتم دکتر جوابش کرد، بعد از مدتی هم به رحمت خدا رفت، با همین دستانم او را زیر خاک گذاشتم، عجب دنیای نامردی...
راستی آقای دکتر شما چرا ماسک ندارید ، کرونا مدیر و غیر مدیر نمی شناسد.
سید جواد همینطور پریشان در حال حرف زدن بود اصلا فکرش را هم نمیکرد که یک ساعت است دارد با مهمانش حرف می زند اما مهمان فقط گوش میکرد و هیچ حرفی نمی زد ،شاید هم شرمسار و خجالت زده بود .....
قوانين فيزيك درباره حجم تحمل انسانها صادق نيست
نميتوانيم بگوييم يك انسان، به اندازه حجم دو پيمانه تحمل درد دارد يا به اندازه حجم يك ليوان؟
آیا تحمل همه انسان ها در غم از دست دادن عزیزانشان یکسان است ؟
آیا غم مادری که فرزندش را به سبب هزینه های گزاف درمان از دست می دهد با غم مادری که بخاطر اعتیاد ، فرزندش را از دست می دهد برابر است؟
همه اینها یک وجه مشترک دارند و آن هم درد از دست دادن است اما میزان احساس این درد، و توان برخورد با آن درهمه یکسان نیست.
آدم ها در طول عمر خود بنا بر آموزه های مختلفی که فرا می گیرند در مقابل درد مقاوم خواهند شد، اما گناه انسان هایی که نمی توانند در مقابل درد مقاوم باشند چیست؟
حداقل کاری که میتوان کرد این است که دردی به دردشان اضافه نکنیم .
روزها بود قصد داشتم هم به عنوان یک خبرنگار و هم برای خرید مانتو به بازار بروم تا قصه این روزها را از نزدیک ببینم و بنویسم.
داستان آدم هایی را که مدتهاست همه فکر و ذکرشان این است شب که میخوابند صبح قرار است با چه اتفاقی رو به رو شوند؟!
کارگر که باشی در روزگار کرونا طاقتت طاق می شود و ظرف وجودت می شکند، در بازار عرضه و تقاضاي زندگي، موجودي وجودت صفر می شود چه برسد به موجودی تنها کارتت.
رحمت اکبری یک شهروند مشهدی و راننده تاکسی ای بود که برایم نگه داشت.
در طول مسیر از حرف هایش فهمیدم این روزها دو نفر از اعضای خانواده اش را به علت کرونا از دست داده و دل و دماغی برایش نمانده است.
می گفت: این قارقارک را با کلی قسط و قرض خریده ام و حالا برای پرداخت اقساطش به ستوه آمده ام قبلا چهار مسافر سوار می کردم اما حالا ببینید هر چه جلوی پای مسافر ترمز می زنم مردم می ترسند و کمتر سوار می شوند لنت های ماشینم هم زودتر جواب می کنند.
به مقصد رسیدیم من و تنها مسافر این مسیر که یک آقا بود پیاده شدیم.
چشمم به گنبد بارگاه امام رضا(ع) افتاد و عرض ادبی کردم.
در پیاده رو پسرکی جوراب می فروخت، پرسیدم چند؟
گفت: خاله اگه همشو بخری تخفیف می دم، فقط 10 تا مونده باید دارو بخرم ببرم خونه، داداشم مریضه!
از 300 هزار تومانی که برای خرید مانتو کنارگذاشته بودم 100 هزار تومان به پسرک دادم و جوراب های باقیمانده را خریدم، فکر کنم تا چند ماه آینده از داشتن جوراب بی نیاز شدم.
خانم میانسالی در حال انداز ورانداز کردن کفش های یک مغازه بود، از او پرسیدم تا به حال از این فروشگاه خرید کرده اید؟ کیفیت دارد؟
گفت: قبلا خیلی با کیفیت بود اما الان بی کیفیت است و گران! چند هفته است می آیم اما کفش مورد نظرم هر دفعه یک قیمت دارد. سه هفته قبل 180 هزار تومان بود حالا شده 320 هزار تومان! چه خبر است؟ اینهمه گرانی!
10 متر بالاتر از کفش فروشی وارد یک فروشگاه مواد غذایی شدم آقایی در حال چانه زنی با فروشنده بود و از گرانی لبنیات گلایه می کرد.
فروشنده گفت: والا بلا خودمان هم گران می خریم، فروشمان بهشدت پایین آمده درواقع نرخها روزبهروز در حال تغییر است.
شرکتها بار داخل انبارشان را به قیمت روز میفروشند و از طرفی قیمتی را که روی کالا درجشده، نمیتوان عوض کرد و درنهایت آخرین فردی که جنس را میفروشد، سود ناچیزی میبرد.
نمایندگان شرکتها میگویند؛ برای تهیه مواد اولیه با توجه به نوسانات ارز، هرروز با مشکل روبرو هستیم و مجبوریم کالاهای داخل انبار را هم بهروز بفروشیم.
بالاخره به مانتو فروشی مورد نظر رسیدم و گفتم : آقا اون مانتویی که چند روز پیش پوشیدم، کرپ یشمی ساده، اومدم بخرم...
مانتو فروش گفت: خوش آمدید البته 100 هزار تومان گران تر شده! مشکلی نیست؟ گفتم چرا این همه؟ گفت: قیمت دلار تغییر کرده، پارچه گران شده و این خرید جدید است.
تشکر کردم و از مغازه بیرون آمدم داشتم به اوضاع و احوال بازار فکر می کردم که دیدم پسرک جوراب فروش در حال خوردن یک بستنی قیفی از کنارم رد شد سرش را برگرداند و با صدای بلند گفت: دارو خریدم، اندازه یک بستنی قیفی اضافه اومد، خاله دستت درد نکنه، دعا کن داداشم حالش خوب بشه، بابام زندانه، مامانم خانه دار هتل بوده به خاطر کرونا مسافر نیست بیرونش کردن هر جا هم رفته بهش کار ندادن...
بالاخره گشت و گذارم در شهر به پایان رسید، مانتو هم نخریدم و با یک تاکسی دیگر و دو برابر کرایه ای که صبح دادم از همان مسیر به اداره برگشتم و سریع دست به قلم شدم ...
ویروس کرونا تأثیر بسزایی در افت شاخصهای اقتصادی، گرانی، ورشکستگی و تعطیلی بنگاههای اقتصادی بزرگ و کوچک داشته و تعداد زیادی را به جمعیت بیکاران کشور اضافه کرده است، يورش بيماري به معيشت و زندگي مردم همزمان با تورم افسارگسيخته ، سبب شده کارگر ایرانی و کارفرمای مستاصل تر از خودش در این روزهای ویروس زده ناامیدتر از گذشته به کار خود ادامه دهند.
در این بین نه فقط مدیر و مسئول که دوست و آشنا هم غریبه شده اند و هرکسی به دنبال بالا کشیدن گلیم خود از آب است، برایش فرقی نمی کند تحمل دردت چقدر است؟ انصاف حلقه مفقوده این روزهاست.
کرونا با همه ترسناک و هولناک بودنش آزمون و سنگ محکی برای سنجش صداقت و مسئولیتشناسی در برابر خلقالله و در عین حال اخلاقمداری، انساندوستی و همبستگی اجتماعی مردم در قبال سلامت یکدیگر است.
علاوه بر ویروس کرونا که بیش از یکسال است گریبانگیر جامعه شده و ذهن افکار عمومی را مشوش کرده ، ویروسهایی بدتر و خطرناک تر از کرونا بین ما جا خوش کرده اند؛ ویروس هایی چون؛ منفعت طلبی، سودجویی، احتکار، فرصت طلبی و ... انگار فراموش کرده ایم زمانی در بازی های کودکانه فریاد می زدیم: جر زنی ممنوع! این روزها هر کسی جر زنی می کند، خطا می کند، حق را زیر پا می گذارد، تقصیر را می اندازد گردن دیگری..نمی دانم دنیا بزرگ شده یا ما آدم ها دیگر به نشستن پای کلاس شیطان نیاز نداریم!
حالا ویروس هایی اطرافمان روی سطوحی از مغز و فکر و روحمان نشسته اند که شاید به جسممان آسیبی وارد نکنند اما قطعاً روح و روان و فطرت پاک انسانیمان را نابود می کنند.
این ویروسها همانند کرونا، فقیر و غنی، مسئول و غیر مسئول و باسواد و بیسواد نمیشناسند و خیلی راحت در هر شخص با هر سلیقه و روش و منشی نفوذ می کند.
بالاخره کرونا این ویروس به ظاهر مهلک دیر یا زود مهار می شود، اما ویروسهای نفسانی نه تنها به سادگی نمی روند که حتی زمینه مناسبی هم برای اثر گذاری و کارساز شدن ویروس های کشنده ای همچون کرونا و ویروس هایی بدتر از آن در آینده خواهند شد.
کرونا عجیب دو روی سکه اخلاق را نشان می دهد؛ وقتی مدافعان سلامت با گذشتن از جانشان لباس سپید می پوشند به میدان کارزار مقابله با کرونا می روند و در حالیکه حسرت مادر شدن روی دلشان می ماند جانشان را فدا می کنند، در همان زمان، عده ای کمر همت می بندند تا در این آشفته بازار با فرصت طلبی و احتکار، چشم بر اخلاق، انسانیت و وجدان بسته و بهدنبال سودجویی خود به قیمت جان مردم باشند؛ غافل از اینکه شتر ویروس کرونا میتواند به راحتی بر در خانه آنها هم بنشیند. آیا چنین رفتار خودخواهانه و ضد انسانی چیزی جز جنایت علیه انسانهاست؟ زمستان که بگذرد و دنیا روی خوشش را نشان دهد، روسیاهی از این سیهرویان سنگیندل نمیرود.
یک جامعهشناس معتقد است برخلاف آنچه عامه مردم تصور میکنند، ویروس کرونا آنچنان هم عادل نیست. درست است که بین فقیر و غنی در مرگ و ابتلا فرقی نمیگذارد، اما زنده ماندن زیر سایه کرونا؛ برای این دو گروه زمین تا آسمان فرق دارد.
در تازهترین گزارش آکسفام با عنوان "ویروس نابرابری" آمده است: هزار تن از ثروتمندترین افراد جهان ظرف فقط ۹ ماه، ضرر و زیانهای خود را که به علت شیوع کرونا متحمل شده بودند، جبران کردند، اما بیش از یک دهه طول خواهد کشید تا فقیرترین اقشار جهان بتوانند خود را از اثرات اقتصادی ناگوار این همه گیری خارج کنند.
آنهم اگر لابلای مبتلایان به ویروس نفسانی بتوانند روزگارشان را روبراه کنند.
بنابراین امروز که اخلاق به حلقه گمشده جامعه بدل شده، باید بیش از هر زمان دیگری قاعده زرین اخلاق را که میگوید: «هر چه بر جان خود می پسندی، بر جان دیگری نیز بپسند»، در وجودمان متجلی کنیم تا پیش از این شاهد قربانی شدن انسانیت به پای سودجوییها و خودخواهیهای جاهلانه نباشیم.
نه فایزر،نه اسپوتنیک وی، نه سوبرنا، نه کوو ایران برکت ، نه فخرا و نه هیچ واکسن موجود دیگری ما را در برابر این ویروس های خطرناک تر از کرونا واکسینه نمی کند فقط شاید چند سی سی یاد آخرت موثرترین واکسن باشد...
از سید جواد بعید بود تا این حد سفره دلش را برای مراجعه کننده پهن کند، همینطور با آقای نون صحبت می کرد چون مطمئن بود بیرون در کسی منتظر او نیست، تجربه داشت و می دانست؛ این روزها بخاطر ترس از کرونا حتی کسی زیر تابوتت را هم نمی گیرد...
بوی سدر و کافور در فضا پیچید و آقای نون هم بالاخره با همان تشریفات مراجعان دیگر، آماده سفر آخرت شد...
نویسنده: الهام حسین زاده
سردبیر: مریم یعقوبی