۹۱۳ سال پیش در چنین روزی، یازدهم شعبان سال ۵۲۹ هجری قمری «سنایی غزنوی»، شاعر، حکیم و عارف بزرگ ایرانی در غزنین درگذشت.
سنایی همواره انسان را به رهایی از قید خودی و خودبینی دعوت می کند. از نظر او، انسان باید هم از جسم چشم پوشی کند و هم از جان، نه در جسم منزل کند نه در جان و مانند حضرت ادریس پیش از مرگ بمیرد؛ یعنی قبل از آن که مرگ به سراغ او رود، تمام صفات غیراخلاقی خود را نابود سازد:
مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا | قدم زین هر دو بیرون نه، نه این جا باش و نه آن جا |
گواه رهرو آن باشد که سردش یابی از دوزخ | نشان عاشق آن باشد که خشکش بینی از دریا |
چه مانی بهر مُرداری چو زاغان اندرین پَستی | قفس بشکن چو طاووسان، یکی بَرْ پَرْ، برین بالا |
بمیرای دوست پیش از مرگ، اگرمی زندگی خواهی | که ادریس از چنین مُردن بهشتی گشت پیش از ما |
بَسْ که شنیدی صفت روم و چین | خیز و بیا مُلْک سنایی ببین |
سنایی، یکی از پرُکارترین شاعران زبان و ادبیات فارسی است. علاوه بردیوان که شامل چهارده هزار بیت است، چند اثر منظوم و منثور دیگر دارد که عبارتند از:
1. حدیقه الحقیقه شامل ده باب از جمله: توحید، ذکر کلام باری، نعت نبی، فضیلت علم و معنی عقل، حکمت و امثال. این کتاب دگرگونی بسیاری در شعر فارسی پدیدآورد و شاعران را متوجّه آوردن معانی عقلی، حکمی و عرفانی در شعر کرد.
2. سیر العباد الی المعاد، منظومه ای است رمزی و عرفانی که در آنْ نوعی سفر به عالَم روحانیات بیان شده است.
3. کارنامه بلخ یا مُطایبه نامه، منظومه کوتاهی است در حدود پانصد بیت که سنایی به هنگام اقامت در بلخ سروده است.
4. تحریمَةُ القلم، مثنوی بسیار کوتاهی است در حدود صد بیت که خطاب به قلم سروده و سپس وارد مسائل عرفانی می شود.
5. مکاتیب سنایی، شامل چند نامه از حکیم سنایی است.
سنایی ارادت ویژه ای به خاندان پیامبر اسلام دارد و این ارادت، در جای جای آثارش قابل ملاحظه است. او در قصیده ای در نعت علی علیه السلام به وصف جان فشانی ها و خدمات ارزنده آن حضرت در راه استقرار دین اسلام پرداخته است:
ای امیرالمؤمنین ای شمع دین ای بوالحسن | ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن |
ای به تیغ تیز، رستاخیز کرده روز جنگ | وی به نوک نیزه کرده شمع فرعونان لَگَن |
گر نبودی زخم تیغ و تیرت اندر راه دین | دین نپوشیدی لباس ایمنی برخویشتن |
هیچ کس را در جهان، این مایه مردی نبود | کوبه میدان خطر سازد برای دین، وطن |
این جلال و این کمال و این جمال و منزلت | نیست کس را در جهان جز مرتو را ای بوالحسن |
سنایی در غزل سرایی نیز مانند قصیده سرایی، یک نوآور است؛ غزل های او، سرآغاز غزل های عرفانیِ ادب پارسی است. غزل های سنایی، مادرِ تمام «غزلیات شمس» و بسیاری از غزل های بلند و پُرشکوه شعر فارسی است.
محتوای غزلیات سناییْ عشق، معرفت و وارستگی از وجود خود است و صدای تپشِ دل، از یکایک غزل های او شنیده می شود.
توحید پروردگار، یکی از مباحثی است که سنایی در آثار خود بسیار بدان پرداخته است.
او غزلی درباره توحید و خداوند متعال دارد که بی شک یکی از زیباترین و دل نشین ترین غزلهای زبان فارسی است.
زبان این غزل، زبانی است ساده و دور از هر تکلف و این ویژگی، لطف و طراوت خاصی به غزل او بخشیده است.
شاعر در این غزل، صفات پروردگار را در شعر خود آورده و با سادگی در خور توجّهی، با خداوند به راز و نیاز پرداخته است:
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی | نروم جز به همان ره که توأم راه نمایی |
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم | همه توحید تو گویم که به توحید سزایی |
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی | تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنایی |
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی | نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی |
همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی | همه بیشی تو بکاهی، همه کمّی تو فزایی |
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید | مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی |
قطعات سنایی نیز از جهت مضمون، جدا از غزلیات و قصاید او نیست.
قطعات او، مشتمل بر پند و اندرز به خلق در دوری از مردم آزاری، هم نشینی با بدان و غرور و نخوت؛ و نیز تشویق مردم به معاشرت با اهل خدا، بردباری، فروافتادگی، عزّت نفس، راست کاری و غنیمت دانستن وقت است.