روستای خورخوره در هفتمین جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب، یکی از 10 روستای برتر انتخاب شد؛ این روایت حاصل یکی دو ساعت بازدید از این روستا و گپوگفت با اهالی خورخوره است.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز مهاباد؛ در روستاها معمولا هر نسلی پاتوقی برای خود دارند. زمستانها که کار کشاورزی تقریبا تعطیل است، این پاتوقها شلوغتر و پر همهمهتر میشود. پیرمردهای روستا جلوی یکی از مغازههای آفتابخور را پاتوق قبل از ظهر خود کردهاند؛ پنج شش نفری با فاصلههایی از هم روی پلههای مغازه نشستهاند؛ از میانه محفل پیرانه آنها دود چپقهایشان در هوای آفتابی آخرین روزهای زمستان و البته کمی سرد روستای خورخوره بلند میشود.
کاک مراد و محمود دولتآبادی
تسبیح بزرگ و زرد رنگ تا پای زانوی شلوار کردی قهوهایاش آمده است. صدای دانههای تسبیح که یکی یکی از لای انگشتان دست کاک مراد سقوط میکنند، وسط صحبتهایم با او شنیده میشود. قدش کوتاه است و موهای سرش رو به سپیدی گذاشتهاند. وقتی میگوید 48 ساله است جا میخورم. چهرهاش پیرتر از سناش نشان میدهد؛ کارش کشاورزی و باغداری است و بیشتر از مقطع راهنمایی درس نخوانده است. اما از نویسندگانی چون محمود دولت آبادی و کتاب کلیدر، جک لندن و کتاب سپید دندانش حرف میزند؛ عقرب آخرین کتابی است که خوانده ولی اسم نویسندهاش را فراموش کرده است. وقتی از کاک مراد میپرسم اسم بهترین کتابی که تاکنون خوانده است را بگوید، سریع و شق و رق جواب میدهد " کتاب عدالت". میخواهم مطمئن شوم، برای همین اسم نویسنده کتاب را میپرسم. خودم هم شناختی از کتاب ندارم؛ حدس میزنم از کتابهای چپگرایانه و سوسیالیستی باشد. کاک مراد کمی مکث میکند و با صداقتی که حتی از چهره ماسک زدهاش نیز عیان است میگوید "یادم رفته است"؛ چند لحظه بعد در میانهی گفتوگوهایمان به یکباره اسمی را با صدای بلند دو بار بر زبان میآورد؛ "مایکل سندل، الان یادم آمد، اسم نویسنده کتاب عدالت مایکل سندل بود". این بخشی از گفت و گوی من با یکی از اهالی روستای خورخوره در آخرین هفته اسفند ماه 99 است. کتاب خواندن بخشی از کار روزانه مردم اینجاست. فرقی نمیکند که بزرگسال باشند یا بچه، زن باشند یا مرد. هرکس به نحوی از کتاب استفاده میکند. یکی مثل کاک رحمان که سواد خواندن ندارد و کتابهای امانتی را پسرش شبها برایش میخواند و یکی هم مثل کومار کلاس دومی که عاشق کتابهای شعر و داستان است و هر روز ظهر حداقل نیم ساعت کتاب میخواند.
جشنواره روستاهای دوستدار کتاب
کاک مراد و کاک رحمان و کومار، تنها چند نفر از هفتصد هشتصد کتاب خوان روستای 1450 سکنهای خور خوره از توابع مهاباد هستند. خورخوره در هفتمین جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب، یکی از 10 روستای برتر انتخاب شد. این جشنواره هر سال از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار میشود و به گفته جوانبخت رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی مهاباد امسال از استان آذربایجانغربی 57 طرح به دبیرخانه ارائه شده بود که خورخوره به عنوان روستای برتر اتخاب شد. ملاکهای مختلفی در این جشنواره بررسی میشود و تنها داشتن کتابخانه و کتابخوانی مطرح نیست. جوانبخت میگوید: مشارکتی بودن، بومیگرایی، نوآوری، توجه به محیط زیست و... شاخصهایی است که داوران در بررسی طرحهای هر روستا به آن توجه میکنند.
خورخوره، صدای خروش آب
از آقای سلیمان پور مدیر عامل انجمن کانون سبز کانی برازان درباره وجه تسمیه روستا می پرسم. میگوید اینجا ارتفاعش از مناطق دیگر به ویژه دریاچه ارومیه پایینتر است؛ حتی از شهر مهاباد هم 20 الی 25 متر ارتفاعش کمتر است برای همین وقتی آب از ارتفاع بلند پایین میریزد صدایی ایجاد میکند که در کردی به آن خورخوره میگویند؛ درواقع خورخوره به معنای صدای خروش آب است. روستایی که از یک طرف به تالاب کانی برازان چسبیده است و از طرف دیگر با نگین آبی در حال احیای منطقه یعنی دریاچه ارومیه پنج شش کیلومتر بیشتر فاصله ندارد. پیش از این اسم خورخوره را در اخبار و گزارشهای مربوط به تالاب کانی برازان شنیده بودم. همسایگی با تالاب، مردمان خورخوره را دوستدار طبیعت و البته به نوعی حافظ و نگهبان تالاب کرده است. البته این دوستی روستائیان با طبیعت بی ارتباط با کتابخانه روستا نیست. آقای سلیمانپور میگوید: خیلی از افراد کتاب های مربوط به کشاورزی و باغداری را برای استفاده در کار خودشان مطالعه می کنند. البته کارگاههایی در حوزه کشاورزی، باغداری و حفاظت از آب و خاک نیز با مشارکت کتابخانه و دیگر انجمن ها در این روستا برگزار میشود تا کمکی به مردم روستا که شغل اغلبشان کشاورزی است بکنیم.
کتابداری که عاشق تدریس بود
خانم رحمانی از سال 96 به عنوان کتابدار روستا فعالیت میکند. لیسانس مهندسی صنایع دارد. میگوید "عاشق تدریس و معلمی بودم برای همین اینجا در کنار بچههای روستا همان حس معلمی را دارم." رحمانی برای بچههای روستای خورخوره نقش معلم را دارد؛ روزی چند ساعت با آنها در شیفت صبح و بعد از ظهر ارتباط دارد؛ علاوه بر امانت دادن کتاب، برایشان کلاسهای بلندخوانی، شعرخوانی و داستانخوانی برگزار میکند و برای ترغیب آنها هدایایی نیز هر هفته به نفرات برتر میدهد. رحمانی میگوید ابتدا 1200 جلد کتاب داشتیم که رفته رفته این تعداد زیاد شد و بعضا افراد با اهدای کتابخانههای شخصی خود به کتابخانه آن را غنیتر کردند. حالا بیش از 3 هزار جلد کتاب در کتابخانه کوچک خورخوره در قفسهها جا خوش کرده است که هر سن و مخاطبی می تواند کتاب مورد علاقهاش را آنجا پیدا کند. کتابخانه با مشارکت همه اهالی روستا اداره میشود. کاک حامد یکی از هیئت امنای کتابخانه است و بیشتر کارهای اداری، نامهنگاری و مالی کتابخانه را انجام میدهد. میگوید اهالی روستا با کمکهای مالیشان اینجا را سرپا نگه داشتهاند. بابت عضویت از افراد هزینهای دریافت نمیکنند. مخارج کتابخانه را هم از طریق همین مشارکتهای مردمی تأمین میکنند. کاک حامد میگوید: حتی گردشگرانی که به تالاب کانی برازان میآیند نیز بعضا به کتابخانه روستا کمک مالی میکنند. کمک اهالی روستا هم به اندازه وسعشان است تا اجاره ماهانه 300 هزار تومان کتابخانه و دیگر هزینه های جاری را تأمین کند.
کتاب برای دورهگردها
چند پسربچه دبستانی روی صندلیهایی که دور تا دور فرش دستبافت چیده شده نشستهاند و هرکدام کتابی در دست دارند. کومار شروع به توضیح دادن کتابی میکند که هفته پیش امانت گرفته است. داستان پادشاه و خروس را برای سه چهار دوست کتابخوان خود شرح میدهد و خانم رحمانی نیز کنارش ایستاده تا کمکش کند. کومار کلاس دوم ابتدایی است، میگوید هر روز ظهرها کتاب میخواند؛ کتابهای شعر و داستان را بیشتر دوست دارد. سروش دانشجوی رشته فیزیک در دانشگاه سراسری سنندج است. از آخرین کتابی که خوانده است میپرسم. کتاب "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" نوشته پائولو کوئیلو را نشان میدهد که روی میز قرار دارد. کاک حامد هم از دیگر کتابخوانهای جدی روستا است. سبیل پرپشتش چهرهاش را آرامتر نشان میدهد. کم حرف است، شاید هم همنشینی با کتاب او را اینگونه آرام و کم حرف کرده است. کتاب تیمور لنگ اخرین کتابی است که چند روز پیش پس از اتمامش تحویل کتابخانه داده است. کتابخانه خورخوره فقط از اهالی این روستا عضو ندارد. خانم رحمانی میگوید "بخشی از اعضای کتابخانه از روستاهای اطراف هستند. روستاهای قرهداغ و قرهقشلاق نیز از اینجا کتاب امانت میگیرند. حتی برخی از دورهگردهایی که به روستا میآیند اینجا عضو هستند و کتابهایی از ما امانت میگیرند.
بقچه کتاب در روزهای کرونا
از خانم رحمانی خواستم از تأثیر کرونا بر کتابخانه و دیگر فعالیتهای کتابخانه بگوید. میگوید در دوران کرونا مدتی فعالیت کتابخانه متوقف بود؛ ولی بعد به این فکر افتادیم که طرح های مناسب دوران کرونا اجرا کنیم. یکی از طرح هایی که خانم رحمانی به همراه دیگر فعالان روستا در حوزه کتابخوانی انجام دادند، طرح بقجه کتاب بود. خواستم در این باره بیشتر توضیح دهد. می گوید ما در دوران کرونا برای هر خانواده سبد کتاب در نظر گرفتیم. متناسب با سن هر عضو خانواده سه چهار کتاب انتخاب می کنیم و خانه به خانه این کتاب ها را می بریم و تحولیشان می دهیم تا هم فعالیت کتابخانه جریان داشته باشد و هم افراد کتابخوان از کتاب و مطالعه خیلی فاصله نگیرند. از دیگر طرح های کتابخانه خورخوره در دوران کرونا طرح "دیوار سبز من و کرونا" بود. رحمانی دراین باره می گوید: از بچه ها خواستیم نقاشی یا نوشته ای به قلم خودشان درباره کرونا بنویسند و روی در خانهشان بزنند تا اینگونه کل روستا به نوعی درباره کرونا حساس شود. اما خلاقیتهای آنها تنها در این موراد خلاصه نمی شد. ایجاد کانال تلگرامی به اسم کتابخانه یکی دیگر از کارهایی بود که در راستای کتاب خوانی انجام داده اند. انها متن کتاب های مختلف را می خوانند و ضبط می کنند و فایل صوتی کتاب ها را در کانال تلگرامی کتابخانه که بیشتر کتاب خوان های روستا عضو هستند بارگذاری می کنند.
جلوی کتابخانه با کاک مراد گپ و گفت میکنم. میگوید خانوادههایی که سواد و مطالعه دارند تعصبی نیستند؛ آدمهای بامطالعه میانه رو و قانونمند هستند و افراد بدون مطالعه هستند که تعصب شدیدی روی برخی مسائل دارند. به کاک مراد میگویم خوره کتاب این روستا چه کسی است؟ میگوید واقعیتش من فکر میکنم کاک حامد سلیمانی بیشتر از همه کتاب میخواند. کاک مراد خودش را خوره کتاب نمیدانست ولی همین جملههای آخر او درباره نقش کتاب و مطالعه در میانهروی و متعصب نبودن برایم کافی بود. این روایتی از یک روستا بود که مردمانش خوره کتاب بودند. اینجا روستای خورخوره است.
نویسنده: هادی خیری