۴۵ بار تجربه مرگ در کریسکان
ماسکش را برمیدارد و میگوید: نمیتوانم با ماسک حرف بزنم؛ حرف زدن بدون ماسک هم برایش راحت نیست.
به گزارش
خبرگزاری صداوسیما مرکز کردستان، دست و پا شکسته انگلیسی بلدم؛ ترکی استانبولی هم صحبت میکنم؛ شانس من خبرنگار ترکیهای با اتیکت عایشه به طرفم میآید و میگوید: «خودت رو معرفی کن»، میگویم: سعید سردشتی؛ محمد، پسر یکی از سران گروهکهای معاند هم که با یک زن فرانسوی ازدواج کرده، به عنوان مترجم حضور دارد.
او میخواهد مطالبم را ترجمه کند، ولی با زبان ترکی استانبولی جواب عایشه را میدهم؛ خوشحال میشود و به ترکی میگوید: "اتهامت چیه؟ " نمیدانم. چطور نمیدونی؟ مگه وکیلت برات نگفته؟ وکیل! کدوم وکیل؟ مگه وکیل نداری؟ الان ۱۸ ماهه اینجام، هنوز نمیدونم واسه چی اسیرم.
از صداقت و صراحتم خوشش میآید و میگوید: "قاضی چی، قاضی دارین؟ " در اینجا فرد رو محاکمه نمیکنن. بلکه پرونده رو محاکمه میکنن.
بر اساس گزارشات راست و دروغی که به دستشون میرسه، واسه ما زندان میبُرن. یعنی شما با قاضی صحبت نمیکنین؟ اینجا بدترین آدم کُشا قاضی میشن؛ به خیال خودشون میخوان جمهوری اسلامی رو نابود کنن، ولی زندانیای بیچاره رو اعدام میکنن. مگه تا حالا کسی رو هم اعدام کردن؟ دستم را به طرف گورستان کریسکان دراز میکنم و میگویم: "اگه میخواین واقعیت رو بفهمین، برین داخل دره کریسکان و قبرا رو بکنین و از اعدامیا فیلم بگیرین. "
محمد هرچه تلاش میکند صحبت هایم را بفهمد و جور دیگر برای عایشه ترجمه کند او مانعش میشود و میگوید: "خودم میفهمم. "
فیلم این خبرنگار ترکیهای به دست دبیرکل یکی از احزاب معاند میرسد و میگوید: "به این یارو بگین ۱۸ ماهه اینجایی هنوز نمیدانی جرمت چیه. آن قدر نگهت میدارن تا بفهمی جرمت چیه. " از آن تاریخ به بعد دیگر هیچ خبرنگار و فیلمبرداری به زندان راه ندادند.
سطرهای درد در کریسکان
سطرهای کتاب که به اینجا میرسد، دیگر نای نفس کشیدن ندارد...
این بخشی از روایت آزادمردی است که خاطراتش از دل کریسکان رقم میخورد و در مدت اسارتش ۴۵ بار مرگ را تجربه میکند و مرگ دیگران را میبیند.
عوارض شیمیایی دشمن را سالهاست با خود دارد، دشمن که میخواست امیرسعیدزاده را از انقلاب حذف کند، این روزها وجود خارجی ندارد، ولی سعیدزاده ماند و از خاطراتی گفت که نقاب از چهره آنهایی برداشت که به نام کُرد، علیه کُرد جنگیدند و جنایت کردند.
از روزهایی میگوید: هر لحظه انتظار مرگ را میکشید و قاضی و محاکمهای در کار نبود و غروب که میشد، اسم یکی را میخواندند برای اعدام...
زندانیهایی بی حساب و کتاب و بی ارتباط با سازمانهای بین المللی که سعیدزاده به کمک راغب موفق به فرار از آن میشود و روزها و شبهای بسیاری از دل کوه و کمرهای سنجق میگذارند، کوههایی که دردهایش را دیدند و به این مجاهد کرد سنی مذهب تکیه دادند و استقامت را در کنارش تمرین کردند، تنها زندانی که موفق به فرار از زندان کومله میشود.
با وجود همه آزارهای جسمی و روحی که دیده بود، از عقیده و آرمانش عقب نکشید و با رهایی از بند کومله، میدان مبارزه را از پی گرفت و این بار در دل بمباران شیمیایی سردشت، نفس هایش را هم گرفت.
همراهی دوباره با رزمندگان و این بار در جریان عملیات مرصاد اسیر دست منافقان شد؛ و حالا به زور اکسیژن نفس میکشد و با هر نفس، دردی و رنجهایش یک به یک از مقابل چشمهایش میگذرد.
به زحمت میگوید: اسارت به زبان ساده است، ولی تجربه آن قابل توصیف نیست و عصرهای کریسکان تنها بخشی از این تجربه را توانسته بازگو کند.
سعیدزاده تاکید دارد که همه این دردها را به امید امنیت آیندگان تحمل کرد و حالا به چشم خود میبیند که زحمتش به هدر نرفته است و از جوانان میخواهد تا آنها هم قدردان این امنیت باشند.
خاطرات تلخ و روزهای شیرین وصلدر اسارتهای پی در پی روای عصرهای کریسکان، خانواده هم سختیهایی دارند و این سختیها از زبان سعدا حمزهای همسر سعیدزاده روایت میشود روایتی از همه رنجها و دردهایی که در نقاشیهای سعید زاده نقش بسته است.
او که روزی فکر میکرد همسرش برای همیشه از کنارش رفته است، ولی خدا خواست که سعیدزاده بماند و روای انقلاب شود.
دلگرمی به آغاز راه
سالها بعد از کریسکان، کیانوش گلزار راغب نویسنده عصرهایی شد که در کریسکان بر سعیدزاده گذشت و درد مردم کرد را سطر به سطر نوشت؛ نویسندهای که خود شاهد این داستان واقعی بود و اسرایی را دیده بود که چندین سال هر روز عصر به انتظار اعدام مینشستند و خود شاهد اعدام همبندیهایش بود؛ و او امروز در دهمین همایش پاسداشت جهاد و مقاومت صاحب افتخاری شد که در کشور نصیب ۵۵ نویسنده ادبایت دفاع مقدس شده است.
تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «عصرهای کریسکان» نقش بست و منتشر شد و به گفته راغب گلزار، دلگرمی برای ادامه راهی شد که وی از «شنام» در پیش گرفت و به عصرهای کریسکان رسید.
ماجرای کتاب "شنام" مربوط به سالهای ۶۱-۶۰ از عملیات شنام است که در مریوان به فرماندهی شهید احمد متوسلیان انجام شد.
کیانوش گلزار راغب در این کتاب به بیان خاطرات خود از چگونگی مجروح شدن و اسارت خود و برادرش توسط گروهگ کومله میپردازد.
نویسنده کتاب"شنام" که ۱۴ماه در اسارت کومله بوده است در این مورد میگوید: اسارتم در این دوران به صورت دوره گردی بود و آنها ۴۰-۳۰ نفری را که در اسارت داشتند و تعداد آنها هم در طول مسیر تغییر میکرد را از این روستا به آن روستا میبردند و همین طور این روند ادامه داشت تا زندان سردشت که دوران اصلی اسارت ما آنجا بود.
وی امروز در سنندج گفت: ناخواسته وارد یک وادی شدم و در شنام خاطرات خودم را نوشتم، ولی در دل آن افراد موثری بودند که هر یک قابلیت نوشتن چندین کتاب را دارند و و عصرهای کریسکان تنها یکی از آنهاست.
سعیدزاده افزود: در زندان کومله ۱۴ ماه با سعیدزاده بودم و بعد از فرار او از زندان کاملا از هم بی خبر بودیم تا اینکه با نوشتن کتاب شنام، بعد از ۳۰ سال همدیگر را پیدا کردیم و زنجیرهای که در زندان در زنجیر بود، در آزادی به هم پیوست.
کریسکان ماندگار
کریسک در زبان کُردی به سنگریزههای کف رودخانه است و حالا همین سنگریزهها حکایت رایتی واقعی هستند که سینه به سینه برای نسلهای آینده بازگو خواهد شد.
حکایتی از دلدادگی یک مرد به وطنش که تنها آرزویش دیدن رهبری بود که میداند چقدر برای او و همه آنهایی که در راه وطنشان ایثار کردهاند، ارزش قائل است.
او که به گفته خودش ۴۵ بار مرگ را تجربه کرده است و حالا در روزهای آرامش و امنیت، دلش قرص است که برای راهش پایانی نیست؛ و آرامش او امروز با این تقریظ کامل شد:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بسیار جذّاب تهیّه شده است؛ هم خود سرگذشت این جوان آزادهی کُرد جذّاب است و هم نوع نگارش صریح و کوتاه و بی حاشیهی کتاب. با اینکه نیروهای مبارز کُردِ طرفدار جمهوری اسلامی را از نزدیک دیده و شناختهام، آنچه از فداکاریهای آنان در این کتاب آمده، برایم کاملاً جدید و اعجابآور است. نقش مادر و همسر هم حقّاً برجسته است.
دلاوری و شجاعتِ راوی و خانوادهاش ممتاز است و نیز برخی عناصر دیگر کُردی که از آنان نام برده شده است. در کنار این درخشندگیها، رفتار قساوتآمیز و شریرانهی کسان دیگری که به دروغ از زبان مردم شریف کُرد سخن میگفتند نیز به خوبی تشریح شده است. کتاب جامعی است؛ تاریخ، شرح حال، شناخت قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین منطقهی کردی در اوایل انقلاب...
در آذر ۹۹ مطالعه شد.
گزارش از : کلثوم مومنی