برابر تصویب «شورای عالی نشان ها» در ارتش جمهوری اسلامی ایران، نشان فداکاری به شهید سرلشکر «یوسف کلاهدوز» تعلق گرفت.
نشان فداکاری که اعطایی مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) به ارتش جمهوری اسلامی ایران است، نماد ایثار و از خودگذشتگی دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه افسری امام علی (ع) ارتش است که در راه پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران مردانه ایستاده و دفاع کردهاند.
امیر سرلشکر «یوسف کلاهدوز» در روز اول دیماه ۱۳۲۵ در شهرستان «قوچان» متولد شد.
پس از پایان تحصیلات دبیرستان و در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکدهی افسری شد، او مدت هفت سال در لشکر شیراز به خدمت مشغول بود.
با اینکه وضعیت شغلی او به گونهای بود که میتوانست زندگی نسبتاً مرفهی داشته باشد، لیکن توجه به دیگران و ایمان به خدا، او را از این کار باز میداشت، تا جایی که همان حقوق ماهیانهاش را اغلب اوقات در راه خدا انفاق میکرد. توجه او به قرآن و فرامین الهی باعث حساسیت جاسوسان رژیم پهلوی شده بود. آنها او را تعقیب میکردند، هرچند او با انواع لطایفالحیل آنها را فریب میداد. تیزهوشی، زیرکی و کفایت شهید کلاهدوز نه تنها موجب برطرف شدن سوءظن ضداطلاعات گشت، بلکه منجر به خوشبینی و پیشنهاد انتقال وی به گارد شاهنشاهی شد.
او هر قدمی را که برمیداشت، جوانب امر را در نظر میگرفت و سعی داشت تا با ریشهیابی دردها، سرچشمهی آنها را بیابد، تا آنجا که وقتی از او سؤال شد که «چرا با توجه به موقعیتی که داری، شاه را نمیکشی؟» پاسخ داد:
«باید دستور برسد. نباید خودسرانه عمل کرد و بیگدار به آب زد. زیرا من از آقا (حضرت امام خمینی (ره)) دستور میگیرم.»
در همین مقطع، برای فرستادن نیرو به فلسطین با مبارزین مسلمان همکاری داشت.
وی در همان شرایط که جامعه در یک حالت خفقان به سر میبرد، با چند واسطه با حضرت امام (ره) ارتباط داشت و از راهنماییهای ایشان بهره میبرد و در تشکل نیروها و شتاب بخشیدن به روند انقلاب فعالیت مستمر داشت.
همه رفتارهای شهید کلاهدوز در شیراز، در گرو اسلام و اعتقادات پاکش بود و آلوده زیستن را در قاموس او راهی نبود. چون چشمهای میجوشید به این امید که کویر دلها را به سرسبزی ایمان نوید دهد. راز و نیازهای شبانه، او را چنان ساخته بود که تحتتأثیر زیر و بمهای زمانه رنگ نمیباخت. مظهر وارستگی و تقوی بود و هیچگاه به مفاسد آلوده نمیشد. عاشق ولایت فقیه بود و از هرجا که میتوانست خود را به حبل ولایت متصل میکرد. در این دوران با همسری متقی و پاکدامن ازدواج میکند. با اینکه وضعیت شغلی او به گونهای بود که میتوانست سرمایه و ثروت زیادی را کسب کند و زندگی تجملاتی داشته باشد، اما، چون ایمان به خدا بر وجودش حکومت میکرد هرگز ثروتی را برای خود نمیخواست.
مونس و همدم او در تمامی اوقات قرآن کوچکی بود که پیوسته همراه داشت و هرگاه فرصت مییافت آن را میگشود و از سرچشمه زلال این وحی الهی سود میجست. همین امر یعنی پیروی جزء به جزء احکام الهی و دستورات قرآن او را به گونهای ساخته بود که زندگی وی پر از خیر و برکت باشد.
ورود او به گارد در حکم وسیلهای بود که بتواند اطلاعات کسب، و به دستگاه ضربه وارد کند و هستههای بینش را در گارد و ارتش شکل دهد. پس با امام رابطه برقرار کرد، و با راهنماییهای ایشان، نیروهای متعهد و انقلابی را جذب، و سعی کرد اطلاعات سری را در اختیار مبارزان مسلمان قرار دهد. در دانشکده افسری تدریس میکرد، چون از این راه بهتر میتوانست نیروهای متعهد و انقلابی را شناسایی کند. در زمینه تبلیغ اسلام در ارتش، انواع فعالیتها را انجام میداد و چنان شد که در اوج تظاهرات دهم محرم در تهران، سالن غذاخوری افسران و درجه داران گارد در پادگان لویزان، پذیرای حادثهای دردناک برای رژیم منفور شاهنشاهی گردید که هیچگاه در مخیلهاش خطور نمیکرد و خبر وقوع این حادثه را رسماً اعلام نکرد، لیکن بزودی تمام مردم مطلع شدند و سرانجام انقلاب اسلامی پس از طی مراحل سخت مبارزاتی به دست توانای رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) با شرکت مردم دلیر و انقلابی ما و با همت نیروهای معتقد و مسلمان به پیروزی رسید.
در آن هنگام که جریانهای گوناگون اجتماعی و انحرافهای پیدرپی، جوانان ما را آماج تیرهای خود قرار داده بود، بهائیت با شیوههای خاص خود در حال جذب جوانان ما به سوی خود بودند، شهید کلاهدوز تمام هم و غم خود را صرف مجادله و مخالفت با این طیف وسیع تبلیغات آلت دست حاکمیت ظلم کرد. پس در دوران اوجگیری انقلاب، فعالانه در تمامی صحنهها حضور مییابد و با ورود امام به ایران، بر فعالیتهای خود میافزاید. مواقعی که افسر نگهبان میشد دفتر وقایع روزانه را میدید و چیزهایی را که مهم بودند برای گروه میآورد تا تجزیه و تحلیل کنند و خط مشی مبارزات را تعیین کنند. تا جایی که در شب ۲۱ بهمن ۵۷، متوجه نقل و انتقالات مشکوکی در سطح پادگان، و متوجه نقشههای فاجعهآمیز آنها میشود.
از این رو شب، پست نگهبانی را از افسر نگهبان تحویل میگیرد و به هر وسیلهای خود را به اتاق فرماندهان میرساند و متوجه نیت پلید آنها میگردد. سپس از پادگان خارج میشود و خبر را به بیت امام میدهد و به پادگان باز میگردد و تا صبح مشغول بیرون آوردن سوزن چکاننده تانکها میشود و بدین ترتیب بزرگترین توطئه رژیم را مبنی بر گلولهباران فرودگاه، مجلس، مرکز رادیو و تلویزیون، میدان ارگ، راهآهن و بیت امام را عقیم میگذارد.
با سقوط رژیم، تسخیر پادگانها به دست مردم و اعلام همبستگی ارتش با مردم، شهید کلاهدوز که مرد میداندار عرصه عشق بود در پی آن شد که با تمامی نیرو از این ثمره گرانبها نگهبانی کند. پس او بیدارتر از پیش، انقلاب را پاس میداشت و از حریم اسلام و انقلاب، مراقبت و محافظت بیشتری میکرد.
او با ارادهای خلل ناپذیر، شب و روز از وسایل، ابزار و ادوات پادگانها حفاظت میکرد و در دستگیری سران رژیم، نقش مؤثری داشت. در زمانی که عدهای دم از انحلال ارتش میزدند ایشان سخت مخالفت کرد و با اطاعت از فرمان حضرت امام (ره)، کار سازمان بخشیدن به ارتش را برعهده گرفت.
گروهی که هسته مرکزی آن با همت والای کلاهدوز، اقاربپرست و تنی چند از نظامیان متعهد و نیروهای انقلابی تشکیل گردید و ارتش مکتبی از رهاوردهای شایان توجه این ستاد بود.
نقش مؤثر و کارساز شهید کلاهدوز تنها در حوزه عمل این کمیته خلاصه نمیشد بلکه او به همراه شهید منتظری و شهید نامجو واحدی از نیروهای انقلابی را در گارد سابق تشکیل داد و خود بهترین مشاور مطلع و آگاه برای آنها بود. همکاری او با سپاه از قبل از تشکیل سپاه بود. او به همراهی شهید منتظری و تنی چند از نیروهای متعهد تشکیلاتی به نام «پاسداران انقلاب» را ایجاد کرد.
هنگامی که سپاه به صورت منظم به عنوان یک نهاد به امر حضرت امام (ره) ایجاد گردید، کلاهدوز جزء اولین کسانی بود که با میل و رغبت خود به سپاه روی آورد و به عنوان یکی از اعضای شورای عالی سپاه انتخاب شد.
باید او را به حق از بنیانگذاران و از محورهای اصلی سپاه دانست. نقش او در لحظه لحظههای این نهاد مقدس مشهود است. با آن اعتقادات عمیق از همان ابتدا، امر مهم آموزش را در سپاه از طرف نماینده شورای انقلاب برعهده گرفت و در نتیجه فعالیتهای چشمگیر، قائممقام فرمانده سپاه گردید.
او از جمله کسانی بود که توانست سپاه را در مقابل تمامی توطئههای داخلی و خارجی حفظ کند و پس از مدتی ارتش و سپاه به همت او و یارانش به عنوان دو بازوی توانمند انقلاب شدند. شهید کلاهدوز معتقد بود که سپاه باید نیروی منظم زمینی و هوایی داشته باشد و به پیروی از همین نیات، موفق شد با کمک افراد متخصص و متعهد طرح تشکیل یگان هوایی را در سپاه تهیه کند.
کلاهدوز دریافته بود که آمریکا درصدد ترفندهای جدیدی برای ضربهزدن به اسلام است. از این رو مسأله جنگهای پارتیزانی و آموزش آنها را برای اعضای سپاه پیشنهاد کرد و سپس در پی جذب نیروهای نخبه در سپاه شد. زیرا معتقد بود سپاه به افراد متعهد و متخصص برای افسری نیاز دارد و برای این منظور از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نکرد.
وادی ششم زندگی او، دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدس است که او در اوج توطئهها، دسیسه تمامی کفر را بر ملا میسازد تا از پلکان عرش الهی با نردبان عشق بالا رود و هر پله را با خون خود رنگین کند تا زردی چهره اش را با سرخی شهادت، صبغهای الهی بخشد. در عملیات شکست حصر آبادان، که با فرمان صریح حضرت امام (قدس سره) آغاز شد، شهید کلاهدوز نقش بسزایی داشت. کلاهدوز هرگز ارتباط خود را با ارتش قطع نکرد و براین اساس جلسات متعددی با افراد رده بالای ارتش و سپاه برگزار میکرد و در نزدیک شدن این دو نهاد مردمی، تأثیر بسزایی داشت.
تدوین اساسنامه تشکیلاتی سپاه از جمله مواردی است که شهید کلاهدوز در آن نقش بسزایی داشت و زمانی که مقرر شد برای سپاه آرم و علامتی در نظر گرفته شود، وی معتقد بود باید با صاحبنظران مشورت شود در این زمینه سهلانگاری را جایز نمیدانست. اهل افراط و تفریط نبود. برخوردهایش کاملاً حسابشده و سنجیده بود. او عنصری آگاه و در تمام زمینهها فعال، کنجکاو و نمونه بود.
راستی، درستی و صداقت در کارها، رفتار و گفتارش جلوهگر بود. اطاعت او از امام در حد تعبد بود؛ زیرا او خود را از صمیم قلب مطیع اوامر امام میدانست و میکوشید حرکات و سکناتش با خواستههای حضرت امام مطابقت کامل داشته باشد. او از تظاهر و خودنمایی پرهیز داشت و در انجام وظایف اجتماعی، اعتقادی و مذهبی میکوشید کارها را بدون ریا و تنها به خاطر رضای خدا انجام دهد و همین صفت حسنه او بود که باعث شد همسایگانش متوجه نشوند کسی که در همسایگی آنها زندگی میکند قائممقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
با اینکه قائم مقام سپاه بود هرگز راضی نمیشد برایش نگهبان و محافظ بگذارند و با سعی و تلاش فراوان دوستان، قبول کرد که مسلح شود. کم میخوابید، کم میخورد و کم حرف میزد. مدیریت صحیح و پشتکار و خستگیناپذیری، سعه صدر و تحمل زیادی در ناملایمات و شداید داشت.
سنگ صبور همه بود. بیتوقع، بیریا و عاشق و مخلص و جوانمرد بود. از هیچ کس گله نمیکرد و با انجام کوچکترین خطایی، فوراً عذرخواهی میکرد. در مشکلات صبور بود و دیگران را دلداری میداد. روحیه شهادتطلبی داشت و میکوشید آن را در دیگران نیز تقویت کند.
سرانجام شهید کلاهدوز در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۷ در فاجعه سقوط هواپیما، پروانهوار پروبال سوخته با شهادت به جمع یاران قدیمیاش شهید باهنر، رجایی، شهید بهشتی و دیگران میپیوندد و در جوار آنان و شهیدان صدر اسلام جای میگیرد.