پیشکسوت کُشتی:
حاج قاسم مایه افتخار مسلمانان جهان است
پیشکسوت کُشتی کشورمان با بیان اینکه یکی از دلایل اصلی کم شدن اخلاق در ورزش کشور، کم شدن زورخانه هاست، گفت: اولین دیدار من و حاج قاسم به زورخانهای در کرمان قبل از شروع جنگ تحمیلی برمی گردد.
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ و هنر گروه علمی فرهنگی هنری
خبرگزاری صدا و سیما، آقای محمدرضا طالقانی پیشکسوت کُشتی کشورمان با حضور در برنامه «اهالی شب» که به صورت هفتگی، پنجشنبهها و جمعهها با اجرای آقای سید مهرداد ضیایی روی آنتن شبکه چهار سیما میرود، به سؤالاتی در زمینه کار، زندگی و دیدگاههای خود پاسخ داد که در ادامه متن گفتگوی این برنامه با برنامه «اهالی شب» را میخوانید:
داستان وصیت نامهای که چندی پیش از شما منتشر شد چه بود؟
چند ماه پیش من کرونا گرفتم. بعد از چند روز حضور در بیمارستان، احساس کردم نفسهای آخرم را میکشم و اکسیژنی برایم باقی نمانده است. همانجا دو خط وصیت نامه روی کاغذی نوشتم. خدا این بار هم نمیخواست من با کرونا بروم. دلیلش را هم نمیدانم. مثل چند بار که میخواستند من را بکشند، اما نتوانستند.
چرا عدهای میخواستند شما را بکشند؟
آدمهایی که عاشق این مملکت هستند، هر کاری که بکنند باز هم زیر سوال میروند. شاید دلیل اصلی قصد برخیها برای کشتن من، به همان روز پرمخاطره و حساس ورود امام خمینی (ره) به کشور در ۱۲ بهمن ۵۷ مربوط باشد. احساس میکنم خدا میخواهد من فعلا باشم و لبخند به روی لب مردم هدیه کنم.
شما بچه تهران هستید، اما فامیل شما طالقانی است؛ ریشه فامیل طالقانی برای شما به کجا برمی گردد؟
پدربزرگ من اهل طالقان است. ۹۸ سال پیش به تهران میآیند و در ثبت احوال فامیل طالقانی را برای خود انتخاب میکنند. با وجود تعلق خاطر فراوان به طالقان و مردم عزیز و سختکوش آن، من افتخار میکنم که در تهران و قدیمیترین محله آن یعنی درخونگاه به دنیا آمدم.
چگونه شد که از محله درخونگاه به ورزش کشتی علاقهمند شدی؟
ما ۱۵ فرزند بودیم. سه نفر از خواهر و برادران من فوت کردند. مدتی بعد از حضور در محله درخونگاه، در ۷ سالگی به محله پاچنار رفتیم. در محلهای که من متولد شدم ۴ زورخانه کنار خانه ما بود. پدر من آن موقع پیشکسوت همین زورخانهها بود. چند بار دیدم وقتی پدر من وارد زورخانه میشود، مُرشد برای او «زنگ» میزند. همانجا بود که به ورزشهای پهلوانی از جمله کشتی علاقهمند شدم. ناراحتم که امروز آن زورخانهها و آن آدمها دیگر رفته اند و تکرار نمیشوند. والیبال و فوتبال هم ورزشهایی بود که قبل از تخصصی دنبال کردن کشتی، به آنها میپرداختم.
چرا امروز آنقدر زورخانهها کم و کمرنگ شده اند؟
متاسفانه ما امروز درگیر شعار شده ایم. باید به گذشته خودمان رجعت کنیم. یکی از دلایل اصلی کم شدن اخلاقیات در ورزش کشور ما، کم شدن زورخانهها هستند.
محمدرضا طالقانی خورشیدسوار است یا دل در گرو شب دارد؟
من همیشه شاکر خدا هستم. هر چه بر من بگذرد برایم زیبایی است. ولی نمیدانم چرا انقدر شبها را بیشتر دوست دارم. شب را به خاطر آرامش آن دوست دارم. در شبها کتاب میخوانم و از آن لذت میبرم.
دوست دارید در آینده چه میراث معنوی از خودتان به جای بگذارید؟
دلم میخواهد در نبود من بگویند فلانی برای مملکتش خیلی کار کرد. من دوست ندارم مردم درباره من بگویند فلانی شاگرد بدی بود.
آیا کسی هست که بخواهید با ایشان تماس بگیرید و از او معذرت خواهی کنید؟
من سعی کردم هیچ حقی را در زندگی ناحق نکنم و خودم کارهایم را قبل از آنکه به محاسبه کردن برسد، محاسبه کنم. از همین تربیون شما استفاده میکنم و از هر کسی که ناخواسته او را ناراحت کرده ام عذرخواهی میکنم. من روحیه بسیجی وار دارم و همیشه احساس میکنم شاگرد کوچک دیگران هستم. من قطعا آخرتم را به این دنیای فانی ترجیح میدهم.
بیست سال آینده را چگونه میبینید؟
آدمها اگر خودشان چیزی را بخواهند آن را به دست میآورند. من آدم متخصصی برای پیش بینی بیست سال آینده نیستم. به طور کلی آدم خوشبینی هستم.
نظر خود را درباره اسامی که به شما میگویم به ما بفرمایید؛
فرامرز قریبیان؟
بسیار آقا و بزرگوار. قریبیان در دل مردم ما جوان است، چون مردم با او خاطرات بسیار زیادی دارند.
جهان پهلوان تختی؟
مردی که تا جوانمردی هست، هرگز نخواهد مرد. یک الگوی بسیار خوب برای جوانان ما. هنوز هم آقا تختیهای زیادی داریم.
علی کریمی؟
پسر خوبی است که خوشحالم به وادی فوتبال آمده است. او یکی از مفاخر فوتبال ماست. شاید بهتر بود برای ورود به انتخابات فدراسیون کمی بیشتر فکر میکرد گرچه اعتقاد دارم حق باید به حقدار برسد.
امام خمینی؟
مردی بود که هیچوقت از خاطر من نمیرود چرا که اصل ایشان با سندشان برابر بود. من با خاطرات و درسهای ایشان زندگی کرده ام.
رسول خادم؟
یک مدیر توانا و یک قهرمان ماندگار که شب قهرمانی اش در آمریکا هیچگاه از خاطر من پاک نمیشود.
عباس جدیدی؟
از نوجوانی تا این روزهای ایشان سالهای زیادی است که میگذرد. یادم است یک بار در فینال المپیک حقش خورده شد.
حاج قاسم سلیمانی؟
۳۰ سال ایشان را میشناختم. از زورخانهای در کرمان قبل از شروع جنگ تحمیلی تا زمان دفاع مقدس و همین سال گذشته که به شهادت رسید. ایشان به معنای واقعی سرباز این میهن بود. همین اواخر از طریق برادرش برای من پرچمی از سوریه را فرستاد و دل ما را آتش زد. ایشان حقیقتا مایه افتخار و آبروی مردم کشور ما و شیعیان و مسلمانان جهان است.