شخصیت شهید سلیمانی بهحق و بهواقع یک شخصیت انقلابی، ملی و فراجناحی بود؛ نگاهی عام به مردم داشت و این نگاه عام داشتن، یک افتخار است.
این جامعه شناس و استاد دانشگاه در این گفتگو، گفت: وقتی ایشان افتخار ریشهکنی داعش را در یک مقطع زمانی بهخود اختصاص میدهد، همه میفهمند که او یک شخصیت فراملی است.
دقت کنید که داعش یک مشکل بشری بود و محصور در جهان اسلام و تنها مشکل منطقه خاورمیانه نبود. داعش یک معضل بشری است و همین که شهید سلیمانی با این معضل بشری مقابله کرد، از ایشان یک شخصیت عامگرا میسازد. این دلیل اصلی است و علاوهبر عامگرایی شهید سلیمانی در ساحت جهانی، در عرصه ملی هم بهکرات نشان داد دغدغه جناحی ندارند. دغدغه انقلاب و دردها و مشکلات مردم را دارند. حضور شهید سلیمانی در هر جایی که بهگونهای با مسائل واقعی مردم گره خورده بود، بیانگر چهره فراجناحی ایشان، فراقومی و عامگرا بودن ایشان است.
ایشان در زمانی که سیلی جاری میشود حضور دارد، زمانی که زلزلهای اتفاق میافتد حضور دارد. اگر بهلحاظ جامعهشناسی بخواهیم بحثی به میان بیاوریم، به فرآیند انسجام و وحدتبخشی تعلق داشت تا فرآیند تفکیک و گروهبندی و جناحبندی. حتی توصیه ما به جناحها این است که بهرغم اینکه درحال رقابت جناحی هستید به یاد داشته باشید ذیل کدام پرچم درحال رقابتهای جناحی هستید، ذیل کدام گفتمان و کدام انقلاب درحال مبارزات جناحی هستید. فراموش نکنید شما هم به فرآیند عام و انسجامبخشی تعلق دارید که آن را باید همواره رعایت کنید.
حتی در حین مبارزات جناحی باید نیمنگاهی به فرآیند وحدت و انسجامبخشی داشته باشید. اینکه الان تمام گروهها و اقشار بحمدالله در سوگ این شهید ملی عزادار هستند، به این علت است که آنها هم فرآیند وحدتبخشی جامعه را فهم کردند و هم نمود و نماد این فرآیند انسجامبخش و وحدتبخش را بهنام شهید سلیمانی تشخیص دادند و این جای تحسین دارد.
رمز و راز اینکه شهید سلیمانی چهره ملی است، این است که اخلاق فراجناحی دارد. وقتی اخلاق عامگرایانه را مطرح میکنیم، یعنی پای اخلاق مبتنیبر انفاق و ایثار به میان میآید و این انفاق و ایثار بالاترین حد اخلاق است. اگر اخلاق را مرتبهبندی کنیم، هیچ مرتبتی بالاتر از اخلاق مبتنیبر انفاق و ایثار نیست.
در انفاق و ایثار میگویند حسب این آیه شریفه «و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه» یعنی از نفع شخصی خود به نفع دیگری میگذرند. ایثار به همین معنی است؛ یعنی چیزی که میتواند منفعت خود او را بههمراه داشته باشد را بهخاطر منفعت دیگری صرفنظر میکند که این از فعل اخلاق هم بالاتر است، چراکه در فعل اخلاق یک رابطه یکبهیک میبینیم.
میگوید با دیگری طوری برخورد کن که دوست دارید با شما برخورد شود و بالعکس. این امر بالاتر از این نکته است؛ یعنی چیزی را برای دیگری میپسندید که از خود دریغ میکنید. علت چنین ماجرایی هم این است که از شهید سلیمانی انفاق و ایثار و ازخودگذشتگی دیدهاند که تمام اینها وجوه یک اخلاق عامگرایانه است.
وجه برجسته در شهید قاسم سلیمانی دفاع از آزادیهای اجتماعی و فردی است. این امر در یک شخصیت نظامی نکته فاخری است، کمااینکه میگویند دختر بیحجاب هم دختر ماست. ارزیابی شما از این ویژگی سردار شهید سلیمانی چیست؟ شهید سلیمانی در کنار عامگرا بودن یک نگاه محتوایی به مقولات دارد. اتفاقا کسانی که عامگرا هستند، نگاه محتوایی دارند.
کسانی که نگاه عامگرا ندارند، نگاه شکلی به مسائل دارند و تمام لایههای زیرین هستیشناسی و ارزششناسی را به یک لایه رفتاری و نمادین تقلیل میدهند، بنابراین کسانی که مساله زن را به حجاب تقلیل میدهند، حجاب درون را نادیده میگیرند و انسانیت درون آدمها را نادیده میگیرند. دقت کنید کسی مخالف حجاب نیست، بحث این است که تقلیل ندهیم، یعنی شرف و انسانیت درون را نباید تقلیل به ظاهر و پوشش افراد دهیم که چه مرد و چه زن باشد. نمیتوان به صرف پوشش گفت اگر کسی پوشش نامتعارف دارد، انسان و مسلمان نیست. ممکن است دچار لغزش و شکاف شده باشد و نمیتوان اینگونه قضاوت کرد.
تحقیقاتی انجام شده است که نشان میدهد برخی از افرادی که پوشش مناسب دارند، در لایههای زیرین خود باور عمیقی ندارند و بسیاری از افراد پوشش نامناسبی دارند، اما در لایههای زیرین به ارزشهای مطلوب بشر اعتقاد عمیقی دارند. در اینخصوص هرچه عامگراتر باشید، سعی میکنید نگاه انسانیتر و محتواییتری به مقولات داشته باشید.
شهید سلیمانی درواقع بهحق میگفت و بهحق این موضع را میگرفت که همه را همانند فرزندان خود میدید و قائل به تنوع سلیقه بود. همه انسانها یکسان نیستند و تفاوت بخشی از هستی است. اگر تفاوت نباشد، شناسایی و تعامل به تعبیر قرآن معنا ندارد. آیهای که اشاره به این امر دارد، مصداق این امر است. یعنی شما را به شعوب و قبائل تقسیم کردیم که با هم زندگی اجتماعی داشته باشید و از هم تمییز داده شوید؛ بنابراین به این معنا نیست که وحدت و ارتباط و انسجام را نادیده بگیریم، ولی نه انسجام منهای تفکیک و نه تفکیک منهای انسجام هنر است.
نه تفاوت بدون توجه به ربط و نه ربط بدون توجه به تفاوت است. این همان وحدت در عین کثرت معروف است. شهید سلیمانی این وحدت در عین کثرت را فهم کرده بود؛ یعنی آنجایی که از ارزشها و از اسلام و انقلاب و ائمهاطهار و علی و حسین میگوید، انگشت روی بحث ربطها و انسجامها گذاشته است. آنجایی که از تفاوتها بیان میکند، انگشت روی کثرتها گذاشته است.
این نکته جالبی است که ما در روایات داریم که «راههای بهسمت خدا به تعداد آحاد افراد است» و کسی نمیتواند اینجا خدایی کند و کسی نمیتواند قضاوت و داوری کند. مگر قضاوت کار ماست؟ نمیتوان گفت اگر این فرد نماد نامتعارف دارد پیش خدا جایگاه پایینی دارد و ما که نماد درستی داریم پیش خدا مقرب هستیم. اینطور نیست. اصلا داوری کار ما نیست.
شهید سلیمانی متوجه این معنا بود که داوری نمیکند. نباید قضاوت کرد. ما نه خدا هستیم و نه محشر قیامتی برپا شده که متوجه شویم جایگاه هریک از افراد چه جایگاهی است. این واقعا غلط است و یکی از چیزهایی که در مومنان و کسانی که بهظاهر مسلمان و مومن هستند مخصوصا بعد از انقلاب اسلامی این است که همه خود را داور میدانند و همه خدایی میکنند.
برخی متوجه نیستند که «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللَّهِ أَتقاکُم»؛ این تقوا را چه کسی تشخیص میدهد؟ نمیتوان قاطعانه قضاوتی کنیم که از تقوا به دور است. این امر خیلی از افراد را فراری میدهد. قبل از انقلاب در کانونهای آگاهیبخشی و آزمون کردن چطور دختر خانمی با حجاب کاملا معمولی تحویل گرفته میشد و بهتدریج حجاب او درست میشد. آگاهانه و ارادی این حجاب را درست میکرد.
شرایطی را ایجاد کنید اگر ارزشی در حجاب میبینید خودبهخود متمایل به حجاب شوند نه اینکه با تحمیل و اجبار باشد. مشکل ما در اسلامی شدن نیست، ایکاش فرآیند اسلامی شدن را دنبال میکردیم. مشکل ما در اسلامی کردن است. همهچیز را میخواهیم از بالا و ارادی و تحمیلی جلوه دهیم، درحالیکه مقدمات کار را فراهم میکردید این امر انجام میشد. همواره سعی کنید با فعل شدن کارها را پیش ببرید.
اگر میخواهید اخلاق گسترش یابد بگویید اخلاقی شدن، میخواهید مردم فرهنگی شوند بگویید فرهنگی شدن. همه مشکل ما در فعل انجام دادن و دستوری است. اینها کار دست ما میدهد. بهنظر من شهید سلیمانی با این فعل شدن و صرف فعل شدن کارها را پیش میبرد و به همین خاطر محبوب قلبها است. به همین خاطر بهحق درباره ایشان جا افتاده که سردار دلها است.
من نسبتبه سردار حساس هستم، چون فردی که مردمی است و در آدمها میجوشد، سرداری معنا ندارد، سرداری عنوان اعتباری است. شاید بهتر است از عنوان سرباز دلها اسم ببریم. حتی در کتابی که با عنوان گزیده و حس و حالی از نهجالبلاغه آماده و آن را به شهید سلیمانی تقدیم کردم، از سرباز اسلام یاد کردم، تا سردار اسلام! چون این لقب مردمی است. کسی که مردمی است اجازه نمیدهد این عناوین اعتباری فاصله بیندازند.