بدون تعارف با معلمی دلسوز و خیر
حسین اسدی معلم دلسوز، فداکار و خیر اندیمشکی است که سال ها در مناطق محروم تدریس کرده است؛ اسم او این روزها بر سر زبانها افتاده است.
به گزارش خبرنگار
خبرگزاری صداوسیما؛ ”بدون تعارف“ این هفته صحبت های معلم اندیمشکی نشست که برای کمک به دانش آموران منطقه محروم چشم بر روی ارثیه میلیاردی اش بست و آن را در راه خیر هزینه کرد.
آقای حسین اسدی معلم اندیمشکی که عنوان معلم نمونه کشوری را هم در کارنامه اش دارد وقتی ارثیه پدری به دستش رسید، برای خرید خودروی شاسی بلند پای معامله رفت اما یک تماس تلفنی از مدرسه و ماجرای دانش آموزی که مشکل مالی داشت،تصمیم آقا معلم را عوض کرد.
آقای علی رضوانی در برنامه بدون تعارف میزبان این معلم نیکوکار بود که متن گفتگو به این شرح است:
خبرنگار: آقای اسدی سلام، خیلی خوش آمدید، بچه کجا هستید؟
آقای اسدی: سلام ممنونم بچه خوزستان شهرستان اندیمشک
خبرنگار: معلم چه پایه ای بودید؟
آقای اسدی: 20 سال در مناطق محروم تدریس کردم، 5 پایه در منطقه الوار گرمیسری همان شمال شهرستان اندیمشک و هشت سال هم در خود شهرستان اندیمشک به عنوان راهور آموزشی هستیم چندین سال که بازرسی مدارس روستایی را بر عهده داریم در پایه ششم بود که خوشبختانه امتیاز کشوری بالا بود و ما را به عنوان معلم نمونه کشور انتخاب کردند.
خبرنگار: معلم نمونه کشور هم شدید؟
آقای اسدی: بله، سال 94
خبرنگار: آقای اسدی عزیز این روزها حرف شما خیلی جاها بود به خاطر کار قشنگی که شما کردید، ماجرای ارثیه پدری شما چیست؟
آقای اسدی: حدود دو ماه پیش پدر من فوت کردند، عمرشان را به شما دادند، قبل از فوتشان ایشان 50 سال بازاری بودند، مغازه، خانه و زمین کشاورزی داشتیم و هفت هشت میلیارد تومانی که بین خودمان تقسیم کردیم (ارثیه پدری) یک میلیارد و 245 میلیون تومان به من رسید، من می خواستم یک ماشین سانتافه بگیرم حقیقتاً، حتی سوارش هم شدم چه فرمان نرمی داشت ناگفته نماند چقدر هم دور زدن با آن کیف می داد.
خبرنگار: رفتی با ماشین دور هم زدی؟
آقای اسدی: بله دور هم زدم حتی تا پای قرارداد هم رفتم، از دبستان شهید رجایی به من زنگ زدند گفتند یک دختری هست که دارد افسرده می شود به خاطر نداشتن گوشی و عقب ماندن از درس، خلاصه ما از ماشینه پیاده شدیم به طرف مدرسه رفتیم.
خبرنگار: که به حال آن دانش آموز برسید؟
آقای اسدی: بله، ما رفتیم گوشی را سریع تهیه کردیم آمدیم به او دادیم.
خبرنگار: خودت تهیه کردی؟
آقای اسدی: بله، فیلمش موجود است، دیدم ذوق کرد و این ذوق و خوشحالی از آن ماشین سانتافه برای من بهتر بود، من سانتافه نخواستم خوشحالی این بچه مهم است، خلاصه این بچه را خوشحال کردیم چه با روحیه و با انگیزه با مادرش رفتند، ما رفتیم خانه دختر کوچولوی من گفت بابا سانتافه را آوردی؟ گفتم نه بابا از سانتافه بهتر کاری کردیم، مادرش گفت چکار کردی؟ گفتم الان پوستمان را می کند اگر بگم می خواهم این پول را هزینه کنیم.
خبرنگار: گفتید می خواهید به جای سانتافه گوشی و تبلت برای بچه ها بخرید؟
آقای اسدی: بله اینها را شناسایی کردیم و ظرف یک هفته تمام مدارس اندیمشک را بیشترش شاید 90 درصد از 500 هزار تومان پول دادم تا 20 میلیون تومان به مدارس کمک کردم، ابتدایی البته، بعد 143 تبلت هم گرفتم برایشان، 30 هزار تا ماسک گرفتم دادم و گفتم اینها را به بچه ها بدهید، خودم هم شخصاً رفتم گوشی ها را تحویل دادم بیشتر به کسانی که واقعاً احتیاج داشتند خلاصه این بنده حقیر توانست 143 شاگرد را به درس برگرداند.
خبرنگار: کل یک میلیارد و خرده ای را هزینه کردی؟
آقای اسدی: کلش را که دادم 500 میلیون هم اضافه دادش کوچکم هدیه کرد به ما آن را هم دادیم رفت.
خبرنگار: خانمتان مخالفت نکرد؟
آقای اسدی: نه، قبلاً هم خیلی کمک کرده بودم، دیگه با روحیات ما آشنا بود.
خبرنگار: قبلاً هم این کار را کرده بودید؟
آقای اسدی: بله، قبلاً هم هدیه رئیس جمهوری را دادیم به بچه ها
خبرنگار: هدیه چی رو؟
آقای اسدی: 21 میلیون و 700 هزار تومان سال 94 که معلم نمونه کشور بودم هدیه به من دادند آن را هم دادم به 210 شاگرد، حالا دیگه خانم آمادگی کامل داشت، جا دارد یک دست هم براشون بزنیم، برای هممون و برای برناممون. این خوشحالی باشه.
خبرنگار: یکی دو تا از فیلم هایی را که پچه ها حالشان خوب شد تو گوشی تان نشان بدهید.
آقای اسدی: این فیلم همان دختری است که برایش تبلت خریدم.
خبرنگار: این همان دختر خانمی بود که داشتید معامله می کردید به شما زنگ زدند و رفتید کمکش کردید؟
آقای اسدی: بله، الان ببینید چه می گوید.
صدای دختر: آقای اسدی دستتان درد نکند که برای من تبلت آوردید.
آقای اسدی: ای جانم به فدات، می گوید دست درد نکند چقدر شیرین است، کلاس اول بود.
خبرنگار: پس قید سانتافه را زدید؟
آقای اسدی: آره دیگه سانتافه کجا بود، مگر برویم وام بگیریم.
خبرنگار: ماشین خودتون چیه؟
آقای اسدی: پژو پارس ،همین کافیه ما یک خانه داریم و یک ماشین کافیه خدایا شکرت یک حقوق هم داریم. دو تا خانه برای چیست.
خبرنگار: سخته، پشت ماشینه هم نشسته بودی، پای معامله بودی و گذشتی
آقای اسدی: من یک جایی یک خانمی به من زنگ زد و گفت صاحبخانه می خواهد بیاید چیزهایمان را بیرون بریزد، آمدیم دیدیم راست می گوید، گفتم بابت چی، گفت این دو ماه به ما کرایه نداده است، گفتم من پنج ماه به شما کرایه می دهم دیگر در خانه نروی، گفت باشه ما پول پنج ماه را پرداخت کردیم، چقدر خوشحال شدم.
خبرنگار: عجب ارثیه بابرکتی بوده.
آقای اسدی: خیلی بابرکت بود به خانواده و داداش هایم شوکی وارد شده می گویند آقا حسینی این کار را چرا انجام می دهی، فردا انتظارات مردم بالا می رود و به در خانه می آیند، پیام می دهند، گفتم شما که ماشالله وضعتان خوب است، یک عده ای خاص هستند به هر حال خداوند دوست دارم که آنها را ببخشد که می گویند ریاکاری کردی، می گویم آقا ریا چیه شما بیا هزار تومان کمک کن ریایش گردن من شما بیا دست یه بچه ای را بگیر الان این کارمند می دونی با چه کمک هایی شده الان سه هزار تا تبلت می خوان ان شاءالله به امید خدا در هفته های بعد بیارن منطقه محروم افراد خیر به من زنگ زدن که میلیارد می خوان مدرسه بسازند. خودم دیگه نگو دوست دارم خدا شاهد همه چی دارم فدای دانش آموزان فدای مردم منطقه محروم بکنم
خبرنگار: حقوق خودت در ماه چقدره
آقای اسدی: دریافتی هام 7 و خرده ای است با کسورات
خبرنگار: مدرکت چیه
آقای اسدی: من دانشجوی دکترا هستم
خبرنگار: کسی بهت گفت چرا از ارثیه گذشتی؟
آقای اسدی: خیلی ،گفتند تو دیوانه ای،خل شدی ، اصلا ائن به خانواده هستی ، گفتم بابا اینو نگید تو را خدا.
خبرنگار: از اون آدم های پول دوست بوده احتمالا
آقای اسدی: آره اونایی که هزار تومان هم از دستشون درنمیاد.
خبرنگار: خودت چند تا فرزند دارید.
اقای اسدی: 5 تا
خبرنگار: ماشاالله خداحفظشون کنه ،این بچه ها که بهشون کمک کردید تو مناطق کم برخوردار بودند و اوضاشون جوری بود که اصلا امکان تهیه یک گوشی را نداشتند؟
آقای اسدی: اصلاح شما ببینید به خانواده ای من رفتم کمک کردم توی اتاق گلی شام هم ندارن بخورن شام هم نداشتند بخورن اصلا بعضی ها واقعاً کارگر ساده اند بعضی وقت ها خوب فشار اقتصادی اینجوری مملکت خوب شما ببین گرونی بیداد می کنه اصلا طرف نمی تونه خرج و مخارج مواد خوراکی خونه را تامین کنه از کجا بیاره 5-6 میلیون تومان بده به تبلت یاگوشی برای بچه اش درس بخونه اینکه به هر حال مسئولین از مسئولین می خواهم اینجا رسیدگی بکنند. بودجه ای خاص بدن تا آموزش و پرورش دستش باز باشه.
خبرنگار: به نظرم همین مردم کمک کنند زودتر به نتیجه می رسد.
آقای اسدی: همین هم هست، به خدا برای آخرتشون میگم،کی میدونه فردا زنده است یا نه؟حداقل یه اعمال نیکی با خودشون ببرن
خبرنگار: الان تو پس اندازت چقدر پول داری؟
آقای اسدی: الان 590 میلیون تومان پول دارم که ان شاءالله مایحتاج زندگی را کنار بگذارم این 500 میلیون تومان را هم هدیه کنم برای شاگردها.
خبرنگار: این هم می خوایی بدی در این راه؟
آقای اسدی: این هم میدم میره 500 میلیون تومان هم داداش کوچیکه ام میده این یک میلیاردتومان
خبرنگار: یک سفر خارجی برو.
آقای اسدی: نه سفر خارجی من نمی خوام برم می خوام این لبخند خوشگله را ببینم فقط کیف کنم
خبرنگار: اهل سیاست هم هستی.
آقای اسدی: زیاد نه .
خبرنگار:نمی خواهی نماینده مجلس بشی الان تبلیغ خودت رو نمی کنی؟
آقای اسدی: اصلا نه شما منو در هیچ جای سیاست نمی ببینید.
خبرنگار: چرا
آقای اسدی: دوس ندارم
خبرنگار: تو مسئولین اخلاق و منش کی رو بیشتر دوس داری
آقای اسدی: من بیشتر رهبر رو به خاطر اقتدارش دوس دارم حاج قاسم رو دوس دارم که اصلا واقعا اشک بچه کوچیکه من رو هم در آورد خدا شاهد دخترم کلاس چهارم بود یک ساعت بابت این موضوع گریه کرده اصلا ما خانوادتاً عزادارش شدیم بنازم به اون غیرتش بنازم به اون غیرتش اقتدار این مرد، عظمتش، بزرگیش اصلا باید بریم پابوسش بریم خاک مقدسش بوسه بزنیم بر خاک مقدسش این باعث شده ما داریم الان نفس می کشیم.
خبرنگار: یادته حاج قاسم برای سیل خوزستان اومد؟
آقای اسدی: آره ما خیلی دوسش داریمالان مدیونشیم.
خبرنگار: حسین آقا یکی دو تا خاطره داشتی مصداق های که دیدی برامون بگو؟
آقای اسدی: آره 21 شاگرد داشتم زمستان بود ما هم هوا سرد کوهستانی آقای اینها به خودشون می لرزیدن خانواده ها مستضعف فقر 50 تا گوسفند 20 چیز اصلا نمی شد واقعا جای وصفش نبود گفتم خدای من این حقوق این ماه هم رو برم کاپشن بخرم بیارم بکنم تن اینها گرمشان بشه این کار را خواستم انجام بدم بعد یک تلفن زده شد از اداره آموزش و پرورش الوار گرمسیری گفتن آقای اسدی گفتم بله گفت بچه ها را میاری بیدروبه اون وقت بیدروبه یک دبیرستانی داشت کمک ها می اومدن اونجا گفتم برای چی بیارم بیدروبه گفت بابا از طرف دفتر رهبری براشون لباس اومده ، خدای محمد شاهده کیف و کاپشن و کفش و از طرف دفتر رهبری گفتم بنازم آن ولایتی که از قلب معلم جوانش درکوه های سر به فلک کشیده خبر دارد
خبرنگار: خیلی خیلی خوشحال شدیم دیدیمت کارت درسته ان شاءالله که یه روز سانتافا هم بخری به دلت نمونه.
ان شاءالله ما در خدمتتون هستیم من گفتیم همون پژو پارس هم کافیه به امید خدا سعی می کنم او هزینه را صرف بچه هاکنم.
خبرنگار :دم شما گرم خدانگه دار
اقای اسدی من یک خاله دارم که وضع مالی بدی دارن
دراستان ایلام شهرستانآبدانان ررستای هلوه خواهش می کنم بهش کمکی کنیداین شمارشون هست۰۹۹۴۵۴۱۳۴۵۱خواهش می کنم حتما بهش کمک کنید خیلی محتاجه
ما در منطقه محروم اسفراین زندگی میکنیم که خونه مون اجاره ای وپدرم برای بیماری خونی و مشکل پاهاش نمیتونه کار کنه و باید تو خونه استراحت کنه
من هم دختری ام که سال دیگه کنکور دارم وتلوزیون ٫موبایل و کامپیوتر و هیچ تکنولوژی دیگه ای هم نداریم که درسهام رو یاد بگیرم و از درسام عقب موندم و میترسم تو کنکور قبول نشم
ما در منطقه محروم اسفراین زندگی میکنیم که خونه مون اجاره ای وپدرم برای بیماری خونی و مشکل پاهاش نمیتونه کار کنه و باید تو خونه استراحت کنه
من هم دختری ام که سال دیگه کنکور دارم وتلوزیون ٫موبایل و کامپیوتر و هیچ تکنولوژی دیگه ای هم نداریم که درسهام رو یاد بگیرم و از درسام عقب موندم و میترسم تو کنکور قبول نشم
ما در منطقه محروم اسفراین زندگی میکنیم که خونه مون اجاره ای وپدرم برای بیماری خونی و مشکل پاهاش نمیتونه کار کنه و باید تو خونه استراحت کنه
من هم دختری ام که سال دیگه کنکور دارم وتلوزیون ٫موبایل و کامپیوتر و هیچ تکنولوژی دیگه ای هم نداریم که درسهام رو یاد بگیرم و از درسام عقب موندم و میترسم تو کنکور قبول نشم
..
ازشمابزرگوار کمال تشکر را دارم واقعا کاری کع کردین تحسین دارع احسنت برشما که بفکر هم وطنان خود هستید (البته بچع های محصل) من دختری 17 سالع هستم که مادرمو توسن 11سالگی یعنی زمانی کع پایع ی پنجم ابتدایی بودم کوچیک بودم ولی احساسات کودکانع ایی ک داشتم همیشع باخودم میگفتم من بزرگم اما من بزرگیم بابودن مادرم ارزش داشت ولی بعد ازرفتنش تازه فهمیدم چون مادرا تا وقتی کع هستن نمیزارن بچه هاشون کمبود چیزیی کنن یا حتی احساس خطر هرجور شده اونارو قانع میکنن من هم وقتی از دستش دادم افسرده شدم برام سخت بود اما بایع برادر کوچیکتر از خودم تمام سختی ها و تحمل کردم بزرگتر شدم عقل آوردم امسالم خداروشکردیپلم میگیرم من باتمام مشکلاتی کع داشتم یک لحظه هم از درسم دم نزدم و الان هم میخام بیشتر درس بخونم و تلاشمو دو چندان کنم ک حداقل ب یع جایی برسم و مثل شما برای خودم کسی بشم با کارهای خیرم بتونم دل مردم کشورمو شاد کنم اما من دوسال هس ک خرج عروسیم جمع کنم و برای خودم طلا بخرم نمیتونم دوساله ک باخودم دست و پنجه نرم میکنم اما نمیشع اگ میشع بهم کمک کنین خدا این کارتونو بی جواب نمیزاره و کار خیری ک شما میکنی خدا بهترین کار خیربرای شما انجام میده و خدا همچین آدمایی مثل شما بزرگوارودوست داره و خدا بیشتر هم بهتون میده ک بتونین بیشتر کمک کنین لطفا خاهش میکنم ک ب منم کمک کنین ک بتونم خرج عروسیمو طلاها مو جمع کنم چون همه ک ازداوج میکنن طلا میخرن منم میخام داشتع باشم لطفاکمک کنین من هر روز میرم میپرسم ک طلا اومده پایین یانه ولی نیومده چون با این گرونی من ده سال دیگ هم تلاش کنم نمیتونم بگیرم کمک کنید اجرتون باخدا
التماس دعا
درود بزرگ مرد.
ممنونم
اینم شماره ۰۹۱۸۳۳۰۱۰۹۱ خواش میکنم
شماره ش تو اینترنت هست.
چجوری میتونم با این معلم دلسوز ارتباط برقرار کنم
با اداره آموزش و پرورش شهرستان اندیمشک تماس بگیرید.شماره تو اینترنت هست
چرا؟!؟!
به خاطر کمبود وقت؟!؟!
این دو دقیقه صرفِ چه برنامه ای شده؟!
کجا رفته؟!
یعنی نمی شد پخشِ شبکه، 2 دقیقه بیش تر وقت بده؟!
اگر حتی چند ثانیه از اخبار 2030 و دیگر برنامه های انقلابی کم بشه...
باید پخش شبکه و مسئولین مربوطه جواب بدن که چه چیزی از خبرهای انقلابی مهم تر بوده که آنجا خرج شده؟!
مگه اینا بیت المال نیست؟!پس ما حق داریم مطالبه کنیم...
از دعای فرج که نباید استفاده ی ابزاری بشه!
دعای فرج باید برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشه نه برای چیزی غیر از این!
اگر گاهی خبرها زیاد تر بود، باید شبکه وقت برنامه رو بیش تر کنه نه کمتر!
با سپاس فراوان.
فکر می کنم با اداره آموزش و پرورش شهرستان اندیمشک تماس بگیرید. میشه شماره رو از اینترنت پیدا کرد.
شهادتی دیگر...
انگار که همه ی شهداء ، گمنامند !
شهداء ، غریبانه و گمنام زندگی می کنند و مظلومانه شهید می شوند...
شهادت چه سرّی دارد؟!
رمزش چیست؟!
شهادت نمی پرسد کجا هستی؟!
فقط می گوید : تو همان جایی که باید باشی همان جایی که خدا دوست دارد ،
همان جایی که وظیفه داری ، محکم و استوار بمان...
من می آیم دنبالت...
هر جای عالم که هستی ، فرقی ندارد ! فقط! شهید باش تا شهید شوی...
باید با شهادت زندگی کرد...
گاهی در حال عبور از میان ابرها هستی...
گاهی در حال عبور از خیابان هستی...
گاهی در حال مرزبانی هستی...
گاهی در حال امر به معروف در کوچه هستی...
گاهی سر کلاس درس نشسته ای...
در هر حال می شود در فکر و آرزوی شهادت بود...
می شود شهید باشی که شهید شوی .
اینها چیزی است که شهداء به ما یاد داده اند...
وقتی که رشته ی اتصالشون ولایتمداریه
بخشیدنِ جان و مال در راه خدا...
راستی که شهداء زمان بخشیدن و فدا کردن جان چه ذوقی داشتند؟!
چون وعده ی خدا "ان الباطل کان زهوقا" است...
ما همیشه روی وعده ی خدا حساب می کنیم ..."ان الله لا یخلف المیعاد"...
وعده ی پیروزی را خدا داده...
چجوری میتونم با این معلم دلسوز و فداکار در ارتباط باشم؟ شماره تلفن، ایمیل یا ... از ایشون نیاز دارم.
مردمِ ما ، همان مردمِ شهید پرورِ هشت سال دفاع مقدس هستند
هنوز هم داریم شهید می دهیم...
راه شهداء ادامه دارد...
به زنده بودنِ شهداء ، زنده ایم...
نسبت به همه ی برنامه های امید بخش و انقلابی تان سپاس گزاریم .