زمانی ارسطو گفته است: «عصبانی شدن آسان است، همه میتوانند عصبانی شوند. اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب آسان نیست.»
به گزارش گروه وب گردی خبرگزاری صدا و سیما؛ تا پیش از این داشتن بهره هوشی بالا و منطقی بودن برای موفقیت کافی دانسته میشد، اما امروزه به واسطه تحقیقات گستردهای که در مورد کارکرد مغز و دلایل رفتارها و تصمیمهای ما انجام شده، میدانیم که دیگر تنها منطقی بودن و داشتن بهره هوشی (IQ) برای پیش بردن امور، دست یابی به موفقیت و خوشبختی و مدیریت سازمانها کفایت نمیکند بلکه ما در لحظاتی که دچار هیجانها و احساساتی، چون خشم، ترس و شادی میشویم یا تحت شرایط استرس زا مجبور به انجام عملی هستیم، باید بتوانیم بهترین تصمیم را بگیریم یعنی "هوش هیجانی" (EI) بالایی داشته باشیم.
این امر نه تنها در روابط فردی که در حوزه کسب و کار و مدیریت شرکتها و سازمانها نیز صدق میکند.
هوش هیجانی بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و در بده بستانهای روانی و عاطفی در شرایط خاص چه عملی مناسب و چه عملی نامناسب است.
هوش هیجانی یعنی اینکه فرد برای به دست آوردن پاداش بزرگ تر، پاداشهای کوچک را نادیده بگیرد، اجازه ندهد نگرانی و استرس یا خاطر اشتباهات گذشته، قدرت تفکر و استدلال او را مختل کند، در شرایط مختلف بتواند امید را در خود زنده نگه دارد، با دیگران همدلی کند، احساسات دیگران را درک کند، در برابر مشکلات پایداری داشته باشد و در همه حال انگیزه خود را حفظ کند.
هوش هیجانی نوعی مهارت عاطفی است که تعیین میکند از احساسات و هیجانهای خود چگونه به بهترین نحو استفاده کنیم و فکر را در مسیری درست به کار گیریم.
درباره هوش هیجانی بیشتر بدانیم
به رابطههایتان نگاه کنید، اینکه با دیگران چگونه مراوده میکنیم تا حدود زیادی وابسته به هوش هیجانی ما است.
در روابط روزانه کسانی که احساسات خود را کنترل میکنند و بر هیجانها یشان احاطه دارند راحتتر از سوی دیگران پذیرفته میشوند آنها همدلی بیشتری با دیگران دارند و تصمیمات درست تری میگیرند. این گونه اشخاص همیشه تحسین دیگران را برمیانگیزند چرا که هوش هیجانی یا عاطفی بالاتری نسبت به دیگران دارند.
تا دو دهه قبل وقتی حرف هوش به میان میآمد منظور بهره هوشی افراد یا IQ بود که بر اساس آن میشد موفقیت تحصیلی افراد را پیش بینی کرد. از اواخر دهه ۸۰، اما اصطلاح جدیدی در حوزه هوش پدیدار شد که امکان موفقیت و رشد اجتماعی و پیشرفت در روابط اجتماعی را امکان پذیر کرد.
هوش هیجانی (Emotional intelligence) شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجانهای خود است. به عبارت دیگر، شخصی که EI بالایی دارد، سه مؤلفهٔ هیجانها را بهطور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق میکند: مؤلفهٔ شناختی، مؤلفهٔ فیزیولوژیکی و مؤلفهٔ رفتاری.
متونِ علم مدیریت بر این باورند که رهبران و مدیران، با هوشهای هیجانیِ بالاتر، توان بیشتری برای هدایتِ سازمانِ تحت کنترلشان دارند.
یافتههای جدید نشان میدهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفهشناسی بالایی هستند، اما فاقدِ هوش هیجانی اند، در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیفتری دارند.
تحقیق انجام گرفته از سوی مرکز رهبری خلاقانه (سیسیال) نشان داد سه دلیل اصلی برای شکست در سطح مدیریت اجرایی وجود دارد: -دشواری در رسیدگی به تغییر
-ناتوانی در عملکرد مناسب در گروه
-روابط بینفردی ضعیف
که این فاکتورها به هوش هیجانی مرتبط هستند.
هاروی دویچندروف نیز در فستکامپنی مینویسد: ” تحقیق موسسهی فناوری کارنگی نشان داد که ۸۵ درصد موفقیت مالی افراد به لطف مهارتهای مهندسی انسانی، شخصیت، و توانایی برقراری ارتباط، مذاکره و رهبری بوده است ".
آنها دریافتند تنها ۱۵ درصد این موفقیتها به دلیل توانایی فنی بوده است. به عبارت دیگر، مهارتهای انسانی یا مهارتهای مربوط به هوش هیجانی، مهارتهای حیاتی بودند.
وضعیت هوش هیجانی شما چگونه است؟
جدای از تستهای سنجش هوش هیجانی میتوانید مواردی که در ادامه ارائه شده را در خود بسنجید و بر اساس آن ببینید که وضعیت هوش هیجانی شما چگونه است.
دایره واژگان گسترده برای بیان احساسات
برای مثال، در حالی که بسیاری از افراد در یک موقعیت واحد ممکن است احساس خود را صرفا برچسب "بد" بزنند، افراد با هوش هیجانی بالا معمولا میتوانند این احساس را دقیقتر توضیح دهند و آن را "خشم"، "استیصال"، "اضطراب" یا … بنامند. هرچه راحتتر بتوانید کلماتی را برای توصیف دقیق احساس تان انتخاب کنید، درک خودتان نیز از وضعیت هیجانی تان بهتر میشود و راحتتر متوجه علت پیدایش آن احساس شده و میدانید که چگونه با آن برخورد کنید.
کنجکاوی نسبت به حالات دیگران
هرچه کنجکاوی بیشتری نسبت به تشخیص حالتهای مختلف هیجانی آنها و همدلی با دیگران داشته باشید، بدین معناست که بیشتر به آنها اهمیت میدهید و نسبت به آنچه بر آنها میگذرد حساستر هستید و هوش هیجانی بالاتری دارید.
پذیرش تغییرات
آیا منعطف هستید و با شرایط اطراف به راحتی سازگار میشوید؟ افراد دارای هوش هیجانی بالا نسبت به تغییرات محیط آگاهند و برای رویارویی با هریک از این تغییرات تمهیداتی را در نظر میگیرند.
شناختن نقاط ضعف و قوت
آیا علاوه بر هیجانات و احساسات به تواناییها و ضعفهای خودتان واقفند. آیا به خوبی پتانسیلهای محیط اطراف و اطرافیان تان را شناسایی میکنید و به خوبی میتوانند از فرصتها استفاده کنید.
قدرت شناخت دیگران
آیا توان شناختن دیگران، مقاصد آنها و حال و وضعیت شان را دارید؟ آیا دیگران نمیتوانند به راحتی شما را غافلگیر کند. آیا شما انگیزههای اطرافیان و حتی آنهایی را که سعی میکنند انگیزه هایشان را از شما پنهان نگه دارند به راحتی تشخیص میدهید. اگر پاسخ تان مثبت است، یک امتیاز دیگر به هوش هیجانی تان بدهید.
آزرده خاطر نشدن
اگر شما شناخت خوبی از خودتان داشته باشید، دیگران به سختی میتوانند شما را با حرف هایشان آزرده کنند. آیا اگر با شما در جمع شوخی کنند ناراحت نمیشوید؟ و یا حتی خودتان زمینه این کار را فراهم میکنید؟ چون به وضوح مرز میان شوخ طبعی و تحقیر را تشخیص میدهید.
قدرت "نه"گفتن
آیا شما میتوانید به سادگی "نه" بگویید؟
تحقیقات در دانشگاه سن فرانسیسکو، کالیفرنیا نشان داده اند که، هرچقدر نه گفتن برای شما دشوارتر باشد، به همان میزان بیشتر احتمال تجربه استرس یا افسردگی در شما بالا میرود.
"نه" گفتن به تعهدات جدید، وقتی هنوز تعهدات فعلی تان را به انجام نرساندید به شما شانس بیشتری برای موفقیت میدهد. افراد با هوش هیجانی بالا زمانی که لازم است "نه" بگویند، به سادگی آن را به کا ر میبرند.
گذر از اشتباه
آیا اشتباهات گذشته خود را مدام به خاطر میآورید یا بدون آن که آنها را فراموش یا انکار کنید از آن فاصله میگیرید؟ افراد با هوش هیجانی بالا، خود را با اشتباهات شان یکی نمیبینند، اما آنها را فراموش نیز نمیکنند.
بخشیدن بی توقع
آیا وقتی چیزی را به کس هدیه میدهید یا میبخشید از او توقع جبران دارید یا صرف هدیه دادن برای شما لذت بخش است؟ افراد با هوش هیجانی بالا از بخشش بدون توقع، لذت درونی میبرند و روابطی قدرتمندی را برای خود میسازند، زیرا برای دیگران اهمیت قائل اند.
کینه ورز نبودن
آیا اگر کسی شما را ناراحت کند یا به شما آسیب برساند کینه اش را به دل میگیرید یا او را میبخشید؟ تحقیقات نشان داده که حتی اندیشیدن به موضوع یا فردی که نسبت به او کینه دارید بدن شما را در وضعیت جنگ و گریز قرار میدهد.
البته زمانی که تهدیدی قریب الوقوع است، چنین واکنشی برای حفظ بقای ما ضروری است، اما زمانی که تهدید، خاطره یا ذهنیتی از گذشته است، تکرار چنین استرسی، صرفا بدن را تخریب میکند و میتواند اثرات مخربی بر سلامتی ما داشته باشد.
راه ندادن به منفی بافان
وقتی با افراد منفی باف مواجه میشوید چه میکنید؟ آیا اجازه میدهید تا احساسات منفی آنها راجع به موضوع به شما هم تسری یابد یا خود را با کنترل احساساتتان از درگیر کردن با موضوع میرهانید؟
افراد با هوش هیجانی بالا، زمانی که با یک فرد منفی روبه رو میشوند، با رویکردی منطقی با وضعیت برخورد میکنند. آنها احساسات خود را در لحظه شناسایی کرده و اجازه نمیدهند خشم یا استیصال بر آتش آشفتگی شرایط دامن بزند.
کمال گرا نبودن
آیا مدام خود را با موقعیتهای آرمانی مقایسه میکنید و از این که در وضعیت کاملی نیستید خود را سرزنش میکنید؟ افراد با هوش هیجانی بالا، شرایط آرمانی را به عنوان مقصد هدف گذاری نمیکنند، زیرا میدانند که چنین موقعیتهایی واقعی نیستند. ما انسانها، طبیعتا نقص پذیریم.
زمانی که کمال را هدف قرار میدهید، همیشه حسی توام با نارضایتی از نرسیدن به آن را تجربه میکنید، که باعث میشود بخواهید کنار بکشیم یا تلاش مان را کم کنیم. (این درس را بخوانید.)
شکرگزار داشتهها
آیا شما نیمه پر لیوان و داشته هایتان را میبینید یا نیمه خالی و نداشته هایتان را؟ صرف کردن زمانهایی برای برشمردن داشته هایتان، نه تنها کاری مثبت است، بلکه کمک میکند تا حال شما بهتر شود.
تحقیقات دانشگاه دیویس کالیفرنیا، نشان داده اند که شکرگزاری به خاطر آنچه داریم تا ۲۳ در صد باعث کاهش ترشح هورمون استرس در بدن میشود.
نشانههای هوش هیجانی پایین
۱- گرفتار جر و بحثهای متعدد میشوند
۲- متوجه احساسات دیگران نیستند
۳- فکر میکنند که دیگران زیادی حساساند
۴- از شنیدن نقطهنظرات دیگران سر باز میزنند
۵- بابت اشتباهات خود دیگران را مقصر میدانند
۶- توانایی مواجهه با موقعیتهای هیجانی را ندارند
۷- مستعد انفجار ناگهانی احساسات هستند
۸- در حفظ روابط دوستانه موفق نیستند
۹- قادر به همحسی با دیگران نیستند
توصیههای کاربردی برای تقویت هوش هیجانی
برای درک بهتر هوش هیجانی و چگونگی تقویت آن ابتدا لازم است بدانیم زمانی که تحت تاثیر یک هیجان کنترل مان را از دست میدهیم، در مغز چه اتفاقی میافتد:
مغز ما به عنوان ابزاری برای بقا طراحی شده است. "آمیگدالا" مرکز هیجانی مغز است. اگر آمیگدال تهدید یا هیجانی را شناسایی کند، در یک لحظه میتواند کل مغز را تحت کنترل خود در آورد – به خصوص کنترل بخش پیشانی مغز را – و به این شرایط "ربایش آمیگدالا" میگویند.
این ربایش توجه ما را کاملا به تهدید یا هیجان پیش رو متمرکز میکند و به احتمال قوی ما را از تعقل و صبوری و خویشتنداری منع میکند؛ در این حالت نه میتوانیم خلاق باشیم و نه منعطف. به همین دلیل در موقعیتهای هیجانی یا تهدیدزا، مانند زمانی که کسی حرف زشتی به ما زده، تحت تاثیر آمیگدالا برانگیخته میشویم و احتمالاً کاری میکنیم که بعداً پشیمان شویم.
بنابر این نکته مهم این است که چطور این ربایش عاطفی توسط آمیگدالا را به حداقل برسانیم؟
ابتدا ما باید از خودآگاهی عاطفی - یک توانمندی دیگر مربوط به هوش هیجانی - استفاده کنیم.
وقتی ما بدانیم که رفتارهای تکانشی ما، نه از سر تصمیم آگاهانه ما که به دلیل کارکرد یک بخش کوچک مغز به نام آمیگدالا رخ میدهد و در واقع امیگدال بخش منطقیتر مغز مان را ربوده است، راحتتر میتوانیم خمویشتنداری کنیم و صبر نماییم تا این حالت تمام شود و به تعادل عاطفی برسیم.
برای خاتمه دادن به این ربوده شدن، با تمرینات ذهن آگاهی شروع کنید به نظاره بر اینکه چه اتفاقی در ذهن تان میافتد. به خود بگویید «من الان خیلی ناراحتم» یا «دارم ناراحت میشوم».
همچنین برای این که رفتارهای آمیگدالایی را به حداقل برسانید، باید روی احساسات خود تمرکز کنید و انها را در لحظه شناسایی نمایید؛ مثلاً وقتی دارید ناراحت میشوید، حواس تان باشد که دارید ناراحت میشوید نه این که بعد از ناراحتی متوجهش شوید.
شما باید در هر لحظه بدانید که در چه وضعیتی هستید: من الان عصبانی هستم، من الان درگیر استرسم، من دارم یواش یواش نگران میشوم، من الان خیلی خوشحالم، من الان خیلی هیجان زده هستم و ....
وقتی به ان مرحله از شناخت خود برسید که در هر لحظه بتوانید خود را توصیف کنید، احتمالاً بهتر خواهید توانست بر رفتار خود کنترل عقلانی داشته باشید و از ربایش مغز توسط آمیگدالا جلوگیری کنید: من الان عصبانی هستم و میدانم که آمیگدال در حال ربایش مغزم هست. بنابراین، بهتر است سکوت کنم تا بعد از چند دقیقه این وضعیت از بین برود.
همچنین میتوانید هر روز با تمرینات مدیتیشن و آرامسازی جسم تان را آرام کنید؛ مثل تمرین تنفس عمیق شکمی؛ و حالا توصیههای کاربردی:
* هیجانهای خود را وارسی کنید
هر فرد به هنگام روبرو شدن با یک واقعه یا رفتار هیجانی واکنشهای جسمی خاص خود را دارد. با درونکاوی این نشانههای جسمی هیجان را در خود بشناسید. مثلاً حالت چهره و واکنش خود را در زمان خواندن یک پیام عصبانی کننده یا وضعیت جسمی خود را وقتی که ترسیده اید تصور کنید؛ با شناسایی هیجانها و واکنشهای خود، کنترل احساسات راحتتر خواهد بود. حتی میتوانید جلوی آینه، حالتهای خود در مواقعی مانند عصبانیت و نگرانی و هیجان زدگی و ... را ببینید.
* نظر دیگران را بپرسید
تصور ما از خود با آنچه دیگران از ما میبینند متفاوت است. برای شناخت بهتر خود وقتی که دچار هیجان میشوید از یک دوست یا همکار نزدیک و صمیمی بخواهید واکنش احساسی و جسمی/ بدنی شما را در مواقع هیجانی به شما بگویند. پاسخهایی که دریافت میکنید به شناخت بهتر از خودتان کمک میکند.
با استفاده از دو روش قبلی، شناخت و اطلاعات جدیدی راجع به هیجان ها، احساسات و واکنشهای خود به دست میآورید که تصویر جدیدی از خودتان را به شما نشان میدهد. با مشاهده رفتارهای خود و تفکر راجع به آنچه میبینید و آنچه دیگران به شما میگویند، بهتر میتوانید به احساساتتان مسلط شود.
* مکث کنید
تمرین کنید که قبل از هر رفتار، سخن یا عملی به اندازه یک دم و بازدم مکث کنید. البته این کار در مواقع استرس و عصبانیت سخت است و فراموش میشود. برای همین در اوقات عادی این کار را انجام دهید تا به عادت ذهنی شما تبدیل شود. مکث کردن را با تأمل و صبر پیش از پاسخ به پیام ها، یا ارسال نظرات در شبکههای اجتماعی هم میتوانید تمرین کنید.
* با تکیه بر احساسات همدلی کنید
ابراز همدردی با دیگران در واقع نگاه به ماجرا از دید فرد مقابل است؛ شاید ما دلیل ناراحتی یا عصبانیت افراد را درک نکنیم، اما مطمئناً حس ناراحتی و عصبانیت را قبلاً تجربه کرده و به خوبی میشناسیم. توانایی درک افراد و همدلی از منظر احساسی امکان برقراری ارتباطات قوی تری را فراهم میکند. مشارکت در امور خیریه که در آن فرد با افراد نیازمند کمک، همنشینی و همدلی میکند، میتواند بسیار مفید باشد.
* پذیرنده باشید نه تهاجمی
وقتی با انتقاد دیگران از خود روبرو میشوید دو راه وجود دارد: به هیجان و احساسات خود اجازه دهید که واکنشهای شما را کنترل کنند، یا خود کنترل ماجرا را در دست گرفته و از انتقادات درس بگیرید. با تمرین انتقاد از خود، اجازه ندهید که هیجانها جلوی پذیرش بازخوردهای منفی را در شما بگیرند، از این بازخوردها در جهت پیشرفت استفاده کنید.
* انبار افکار و احساسات منفی نشوید
با بخشش دیگران، کینه به دل نگرفتن، عبور از ترس ها، بی خود نگران نبودن، منفی بافی نکردن، تعصب زدایی و ... ذهن تان را به انبار احساسات و افکار منفی تبدیل نکنید.
ویروسهایی به نام افکار و احساسات منفی، انرژی زیادی از نرم افزار مغزتان میگیرند و هوش هیجانی تان را پایین میآورند و برعکس.
* اجتماعی باشید
روابط اجتماعی خود را گسترش دهید، در جمع صحبت کنید، به کنشها و واکنشها و احساسات افراد دقت کنید بی آن که آنها را قضاوت کنید، در کارهای گروهی مشارکت کنید و تا جایی که میتوانید سفر بروید.