جنگ قره باغ، ناکامی نظم وستفالیایی
درگیری ها به شکل مشخص پس از سقوط تجربه کمونیسم به مثابه واحدی سیاسی و نیز رویکردی جهانشمول هویدا گردید.
قفقاز پس از عهدنامههای ننگین آخال (۱۸۸۱ م/۱۲۶۰ ش)، ترکمنچای (۱۸۲۸ م/ ۱۲۰۶ ش) و گلستان (۱۸۱۳ م/ ۱۱۹۲ ش) به جهانی افزوده شد که پیشینه و سابقه و الفتی با آن نداشت. همزیستی برخاسته از این قراردادها با قرارهایی چند میان سرزمینهای قفقاز با دولت روسیه آن روز تکمیل گردید. در این میان همسایه شمالی ایران کوشید مرزهایی بر مبنای منفعت دولت مرکزی روسیه در میان سرزمینهای قفقاز ایجاد نماید. بی گمان نخستین هدف هرچه دورتر ساختن مردمان این سرزمینها از مام میهن و در سطحی دیگر جلوگیری از قدرت یابی آنها به عنوان واحدی توانمند بود. هم از این روی مرزبندیها و سیاستهای هویتی عمدتا در راستای ایجاد تفرقه و گسترش آن در ابعاد مختلف دینی، مذهبی، زبانی و قومی پیش رفت.
کوشش برای بازسازی نظم بر اساس اوامر و خواستههای دولت مرکزی و بدون توجه به تاریخ مدارای میان تنوعهای حاکم در منطقه قفقاز از همان آغاز زنگهای اختلاف را به صدا درآورد؛ اما این صداها زیر سایه رژیمی فراگیر ناشنیده ماند. با برافتادن روسیه تزاری راههایی چند پیش روی قفقاز گشوده شد یکی از این راهها بازپس دادن قفقاز به ایران بود که با کم آگاهی دولتمردان ایران آن روز و دسیسه بریتانیا پس از اندک تلاشی خاموش شد. در عین حال درگیریهایی چند با توجه به مرزبندیهای جدید میان مناطق مختلف قفقاز پدید آمد که با پیشروی و تثبیت گردیدن بلشویکها بار دیگر دولت مرکزی روسی بخت انتفاع از قفقاز را به دست آورد.
درگیریها به شکل مشخص پس از سقوط تجربه کمونیسم به مثابه واحدی سیاسی و نیز رویکردی جهانشمول هویدا گردید. جمهوریها پس از شوروی با شرایط سیاسی و اقتصادی متزلزل یکی پس از دیگری برای سالها درگیر آشوب و بی نظمیهای داخلی بسیار بودند. این بی نظمی و عدم ثبات در بیرون مرزهای ترسیم شده برای این جمهوریها نیز دیده میشد؛ چه آن که این مرزها بدون توجه به نزدیکیهای هویتی، فرهنگی، زبانی و دینی ترسیم گردیده بود. شکل گیری نظم دولت-ملت محور به مثابه نسخه برآمده از معاهده وستفالی (۱۶۴۸) تجربه امروزین این جمهوریها است. نکته این جا است که کوشش برای بازنویسی تاریخ و هویت بر مبنای تجربه سالیان نه چندان دور و انقطاع از تاریخ کهن و ایجاد هویت جمعی نوظهور و برساخته نه تنها به کاهش درگیریهای فیزیکی نیانجامیده است بلکه بر سطح و دامنه این درگیریها افزوده است.
رجوع به خوانشهایی برساخته و ناقص و جعلی از میراث معنوی، تاریخ و ادبیات و ترسیم مرزها بر مبنای آن با روی برگرداندن از جهانی که قفقاز پیش از آخال و گلستان و ترکمنچای به آن تعلق داشت امکان ارائه تعریفی موثق و مطمئن از خود را از قفقازیها سلب نموده و آنها به درگیریهای بی حاصل برادر با برادر کشانده است. امروز روز مطالعه روابط بین الملل و شکل یابی قدرتهای منطقهای با توجه به رویکرد بینا ذهنیت گرایانه و توجه به هویت از اهمیتی ویژه برخوردار است. این مهم به امکان ایفای نقش در زمینهای بازی معین و تعیین حدود مشخص در جهان سیاست میانجامد. در ارتباط با قفقاز ما شاهد گم شدن این حلقه در سیاست ورزی هستیم. سیاست ورزی قفقاز که شیوهای دیکتاتور مآب از دموکراسی را در درون جمهوریها نمایندگی میکند در بیرون به درگیری در فضایی میانجامد که با تاریخی دراز دامن از تنوع محل نمایش مدارا بوده است. آنچه در سیاست ورزی داخلی و خارجی این جمهوریها بیش از هر چیز دیگر نمایان است برساختن تاریخ و هویت جعلی به دست دیکتاتورها جهت پیش برد منافعشان است. این نگرش مجعول در سیاست داخلی محتاج حمایت نمایشی مردم برای در قدرت ماندن صاحبان قدرت و در سیاست خارجی مستلزم نبرد با هر غیری است که از سوی صاحبان قدرت تعریف شده باشد. این غیر یا دیگری میتواند ارمنی یا مسلمانی باشد که بیش از هزار سال سابقه همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر دارند.
مناقشه در قفقاز بیش از هر کسی دل ایرانیان را به درد میآورد که شاهد خونریزی در پاره تن میهن و کشته شدن هم خونها و هم تبارانشان هستند. رنجی که بر شانههای تاریخ این سرزمین کهن فرود میآید بسیار سنگین است، زیرا حسرت آن سوی ارس را به درد جنگ گره میزند. آن سوی ارس سرزمین وصال در ادبیات فارسی است که نه تنها حافظ از شیراز سلامش میرساند بلکه نظامی در خسرو و شیرینش به بوسیدن خاک ارس توصیه میکند و مولوی ارس را نماد شادی و زندگی و نور میداند و حکیم توس، فردوسی بزرگ، از آرش و ساحل ارس میسراید. پرسش این جا است که با این میراث معطوف به پذیرش و مدارا چرا آتش جنگ در این منطقه خاموش نمیشود؟ پاسخ را باید در مرزهای جعلی و کوششهای مبتنی بر قدرتهایی دید که طی دو سده جهانی ناآشنا را طرح ریزی و عملی ساخته اند.
تاریخ پرفراز و نشیب قفقاز نظمهای نوینی را بران تحمیل نموده است که با پیشینه چند هزار ساله آن بیگانه اند. نکته پایانی این که ذیل رویکردی استراتژیک باید راه حل این بحران را در تفاهمهای تاریخی و منافع مشترک مردم قفقاز سراغ گرفت و از ادامه یافت این درگیری اجتناب نمود. شگفت آن که این روزها با ادامه یافتن جنگ در قره باغ شاهد ورود بازیگرانی به مناقشه هستیم که نه تنها به حل بحران یاری نخواهد رساند بلکه به گسترش آن در سطحی وسیعتر منجر خواهد گردید.
دکتر طیبه محمدی کیا
دکترای روابط بین الملل- پژوهشگر و استاد دانشگاه