آخرین روز ماه صفر مصادف با سالروز شهادت علی بن موسی الرضا امام هشتم شیعیان (ع)، امام رئوف که بازخوانی زندگی ایشان از ولادت تا شهادت سرشار از نکات ارزشمند و آموزنده است.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز یزد، امام رضا (ع) در سال ۱۴۸ هجری قمری یعنی حدود (۱۲۵۰) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسی بن جعفر (ع)، یعنی امام هفتم شیعیان و مادرشان بانویی بزرگوار و خردمند به نام نجمه بود. امام رضا (ع) در همان سالی زاده شد که پدربزرگ ایشان، یعنی حضرت امام جعفر صادق (ع)، به شهادت رسید.
بازخوانی زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، از ابتدا تا شهادت، دارای نکات بسیار ارزشمند و آموزندهای است. مدّت طولانی امامت امام علیه السلام از یک سو، و شکلگیری جریانات انحرافی و رخدادهای سیاسی از سوی دیگر، زندگی ایشان را از زندگی دیگر امامان، ممتاز ساخته است.
امام رضا (ع) در سال ۱۴۸ هجری قمری یعنی حدود (۱۲۵۰) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد و روز آخر صفر ۲۰۳هجری قمری به شهادت رسید. امام هشتم شعیان جهان همواره در زمان عمر با برکت خود با سخنان گهربارش درصدد سعادت مردم در دنیا و آخرت بود.
نامهای امام
نام ایشان (علی) است، ولی بر اساس شیوهای که در میان اعراب مرسوم است، به وی (ابوالحسن) میگفتند. این گونه اسمها را (کنیه) مینامند. علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگری نیز به افراد میدهند که آن را (لقب) میگویند. امام هشتم دارای لقبهای متعددی است. از جمله معروفترین این القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غریب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معین الضعفاء) است. نامیدن هر فرد به این نامها، یعنی اسم، کنیه و لقب دلیل خاصی دارد. گفته اند که وی را به این جهت (رضا) لقب داده اند که خدا از او راضی است. دوران کودکی و نوجوانی و جوانی امام در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگیهایی بود که امام را مشخص میساخت.
شخصیت اخلاقی امام
از خوش اخلاقی امام سخن بسیار گفته اند. در این جا به چند نمونه آن اشاره میشود که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزی دقّت میکرده است. همه اینها برای ما درس (چگونه زیستن) است:
ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.
ـ سخن هیچ کسی را قطع نکرد.
ـ به نیازمندان بسیار کمک میکرد.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره مینشست و غذا میخورد.
ـ همیشه چهرهای خندان داشت.
ـ هرگز با صدای بلند و با قهقهه نمیخندید.
ـ هنگام نشستن، هرگز پای خود را در حضور دیگران دراز نمیکرد.
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمیزد.
ـ به عیادت بیماران میرفت.
ـ در تشییع جنازهها شرکت میجست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذیرایی میکرد.
ـ وقتی بر سر سفرهای میرسید، اجازه نمیداد تا به احترام او از جای برخیزند.
ـ به پاکیزگی بدن، موی سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.
ـ بردبار و شکیبا بود.
اینها گوشهای از اخلاق امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) بود. آیا با داشتن این اخلاق و رفتار نباید خدا از او راضی و خرسند باشد؟ و آیا سزاوار نیست که او را (رضا) بنامند؟ آیا کسی که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نیستند؟ این گونه هست که نام (رضا) برای آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.
امام در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا (ع)، شاعران و نویسندگان در وصف بزرگواری آن حضرت بسیار سروده اند و نوشته اند و هریک به گونهای آن امام را به نیکی وصف کرده اند. شاعری بود به نام (ابونواس) که در سرودن بسیار توانایی داشت. به او گفتند: تو درباره همه چیز شعر گفته ای، کوه و دشت و شراب و موسیقی را در اشعار خود ستوده ای، اما شگفتا که در باره موضوع مهمی مانند شخصیت والای امام رضا سکوت کردهای! در حالی که تو ایشان را خوب میشناسی و با اخلاق و رفتار و بزرگواری حضرت آشنایی کامل داری.
ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگی او مانع از انجام این کار شده است، چگونه کسی، چون من، درباره شخصیت برجستهای همچون امام رضا (ع) شعر بسراید؟ آن گاه شعری گفت که چکیده معنی آن چنین است: از من نخواهید که او را بستایم، من را توان آن نیست تا انسانی را مدح کنم که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست.
شاعران فارسی زبان نیز در باره امام رضا (ع) سرودههای فراوانی دارند.
شخصیت معنوی امام
امام رضا (ع) از نظر توجه به مسائل معنوی و پرداختن به امور عبادی نیز برجسته بود. روایتها و داستانهای بسیاری از این جنبه زندگی امام در کتابهای تاریخی نقل شده که شنیدن آن برای همه ما جالب است. ما وقتی میبینیم که امام ما و پیشوایی که او را به رهبری خود پذیرفته و زندگی او را الگوی خود قرار داده ایم، این چنین عبادت میکند و این گونه به مسائل عبادی توجه دارد، خود نیز ناگزیریم که همان شیوه را پیروی کنیم و از همان روش درس بیاموزیم. در اینجا به چند نمونه از نکاتی که تاریخ نویسان در این زمینه مورد توجّه قرار داده اند اشاره میکنیم:
ـ شبها کم میخوابید و بیشتر شب را به عبادت میپرداخت.
ـ بسیاری از روزها را روزه میگرفت.
ـ سجده هایش بسیار طولانی بود.
ـ قرآن بسیار تلاوت میکرد.
ـ به نماز اول وقت پایبند بود.
ـ غیر از هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.
شخصیت علمی امام رضا (ع)
امام رضا (ع) جایگاه علمی ویژهای داشت. او از دانشی سرشار بهرهمند بود و این برجستگی علمی او در رویارویی با دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر، بهتر آشکار میشد. جلسات و محافلی که علما و دانشمندان مختلف گرد هم میآمدند و به بیان دیدگاهها و نظرات خویش میپرداختند، در آن زمان رونق خاصی داشت. حاکمان آن عصر، گاه برای جلوه دادن شکوه دربار خویش، گاه به منظور گرایش دانشمندان به دربار و زمانی برای این که بر عقیده کسی چیره شوند، در کنار مجالس دیگر، به برگزار کردن نشستهای علمی نیز میپرداختند. این محافل که به جلسات (مناظره) معروف بود، بهترین مکان برای ابراز شایستگیهای علمی افراد به شمار میرفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه که همه دانشمندان جمع میشدند و به گفتگو میپرداختند و سرانجام در پاسخ دیگران فرو میماندند، دست به دامان امام رضا (ع) میشدند تا بر حقانیت مطلب خویش گواهی دهند. یکی از مهمترین و معروفترین لقبهای امام رضا (ع)، (عالم آل محمد) است. این که از میان همه امامان شیعه، حضرت امام رضا به این لقب شهرت یافته است، خود دلیل برجستگی آن امام از جهت دانشهای رایج در زمان خویش و یافتن فرصت برای آشکارسازی آن علوم است.
اباصلت که یکی از یاران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روایتی نقل میکند که خواندنی است. او میگوید:امام موسی بن جعفر (ع) به فرزندانش میفرمود: برادرتان، علی بن موسی (یعنی امام رضا)، عالم آل محمد است... نیازهای دینی خود را از وی فرا بگیرید و آن چه را به شما آموزش میدهد، به یاد داشته باشید، زیرا پدرم امام صادق (ع) بارها به من میفرمود: عالم آل محمد در نسل توست وای کاش من میتوانستم او را ببینم.
عبدالسلام هروی نقل کرده که در بیشتر نشستهای علمی امام حاضر بوده و من هیچ کسی را از امام رضا (ع) داناتر ندیدم و هر دانشمندی که او را دیده به دانش برتر او گواهی داده است. در نشستهایی که گروهی از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان گوناگون حضور داشتند، بر تمامی آنها چیره شد، تا آن جا که همه آنان به ناتوانی علمی خود و برتری امام اعتراف کردند و گواهی دادند.
یکی از نکاتی که در بررسی شخصیت علمی امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده اند، این است که امام رضا (ع) با هر گروهی به زبان خودشان سخن میگفت و به تعبیر اباصلت، شیواترین و داناترین مردم به هر زبان و فرهنگی بود. اباصلت که خود این سخن را میگوید، از این تسلط امام به زبانهای مختلف شگفت زده میشود و این تعجّب خود را به امام اظهار مینماید و امام در پاسخ میفرماید: من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه میشود چنین فردی زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنیدهای که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده اند، و آن چیزی نیست، جز آشنایی با زبان دیگران.
شخصیت سیاسی امام رضا (ع)
تمام عمر امام رضا (ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسیده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم (ع)، مسئولیت امامت و رهبری شیعیان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسیان بود. عباسیان با ادعای انتساب به پیامبر اکرم (ص) و با بهره گیری از احساسات مردم بر ضد امویان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروایی مسلمانان بنشینند. با سرکوب امویان، آنان دیگر قدرت و توانی نداشتند که خطر مهمی برای عباسیان به شمار روند. عباسیان تنها خطر برای حکومت خود را شیعیانی میدانستند که با فرمانبری از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق میشمردند و میکوشیدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.
بنابراین، دشمن شماره یک حاکمان عباسی، امامان شیعه بودند و به همین دلیل است که همه امامانی که در روزگار این حاکمان ستمگر میزیستند، به دست آنان به شهادت رسیدند. عباسیان به اندازهای بر شیعیان فشار آوردند و آنان را مورد تهدید و شکنجه و آزار و تبعید و آوارگی قرار دادند که حتی تاریخ نویسان نیز از بازگو کردن آن دچار شرمندگی شده اند.
۱۰ سال از دوران امامت حضرت رضا (ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبی برای مبارزه علنی و رسمی برای امام رضا (ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش سیاسی امام به صورت پنهانی رهبری میشد، اما در گوشه گوشه سرزمینهای مسلمانان جنبشها و قیامهای پیاپی شیعیان، حکومت عباسی را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمی شده بود.
در میان همه حاکمان عباسی، مأمون چهرهای دیگر داشت. او که برادر خود، امین را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شیعیان و به ویژه شخص امام رضا (ع) از راهی دیگر وارد شد و شیوهای دیگر را در پیش گرفت. به چند نمونه از اظهار نظر تاریخ نویسان درباره شخصیت پیچیده مأمون اشاره میشود تا دریابیم که امام رضا (ع) با چه انسان مرموزی روبرو بوده است.
یکی میگوید: مأمون از نظر دوراندیشی، اراده قوی، بردباری، دانش، زیرکی، بزرگی، شجاعت و جوانمردی از همه عباسیان برتر بود. دیگری مینویسد: مأمون در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت میجست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمی و مباحث فقهی و... علاقه شدید داشت! دیگری میگوید: گاهی مانند یک دیندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهی در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروی از شهوات و... نکوهش میکرد و آنان را از عذاب الهی میترساند و زمانی خودش در بزم خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش شرکت مینمود.
یکی همچنین اظهار میدارد: مأمون زیرکترین حاکمان عباسی و داناترین ایشان به فقه و کلام بود؛ و از این یک بشنو که میگوید: مأمون روزی ادعای تشیع میکرد و وجودش را لبریز از دوستی و عشق به علی (ع) نشان میداد و در فاصلهای اندک، نقاب از چهره برمی گرفت و تا آن جا پیش میرفت که حاضر نبود در مجلس او حتی از عنصر تبهکار و جلادی همچون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند.
آیا همزمانی با چنین موجود پیچیده و ابهام آلودی که تلاشی جز پایداری بیشتر حکومت عباسی ندارد، اما در همان حال، بزرگترین مخالف خود، یعنی شخص امام رضا (ع) را به، ولی عهدی خویش برمی گزیند، آسان است؟ به هرحال، مأمون با این خصوصیاتی که داشت، پس از رسیدن به قدرت، و به منظور پایدار ساختن ارکان حکومت خود، تصمیم گرفت با امام رضا (ع) به گونهای دیگر برخورد نماید. پس، برای امام نامه نوشت و حضرت را به، ولی عهدی خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذیرش این امر خودداری فرمود، اما پیگیری و پافشاری مأمون و خودداری امام، به آن جا انجامید که مأمون دو تن را به نمایندگی از سوی خود که در خراسان بود، روانه مدینه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنین بیان کردند: مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببریم. امام هم که شیوههای حاکمان را میشناخت و میدانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از این تصمیم خود دست بردار نیست، ناگزیر از ترک مدینه شد.
هجرت امام به خراسان
امام رضا (ع) هنگامی که خود را ناچار به سفر یافت، برای این که ناخرسندی خود را از این سفر اعلام فرماید، چندین بار در کنار حرم مطهر پیامبر اکرم (ص) حضور یافت و به گونهای به زیارت پرداخت که همگان فهمیدند این سفر مورد رضایت امام نیست.
یکی از شاهدان این ماجرا نقل میکند که امام را در حال زیارت دیدم، نزدیک رفتم و برای این که امام در آستانه سفر است به ایشان شادباش گفتم، اما حضرت چنین پاسخ داد: مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پیامبر (ص) خارج میشوم و در غربت از دنیا خواهم رفت!
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزدیکان خود را فراخواند و در جمع ایشان فرمود: بر من گریه کنید! زیرا دیگر به مدینه بازنخواهم گشت. این امر نشان میدهد که امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولی راهی جز پذیرفتن تصمیم وی نداشته است.
امام به همراه فرستادگان مأمون مدینه را پشت سرگذاشته، رهسپار خراسان شد. بنا به فرمان مأمون، مسیر امام از مدینه تا خراسان، به گونهای تعیین گردید که مردم شهرهای شیعه نشین از دیدار امام محروم شوند. زیرا اگر شیعیان موفق میشدند از نزدیک امام خود را زیارت کنند و با ایشان دیدار نمایند و از سخنان آن حضرت بهرهمند شوند، بیش از پیش به وی ارادت مییافتند و این خود خطر بزرگی برای حکومت مأمون به شمار میآمد. بنابر این، شهرهای کوفه و قم از مسیر سفر امام حذف گردید. اما در این که امام از کدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده است، میان تاریخ نویسان اختلاف است. خلاصه مسیرهایی که برای این سفر نقل شده از این قرار است:
۱ ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، ری، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
۲ ـ مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
۳ ـ مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
۴ ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، کرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
حدیث سلسلة الذهب
امام رضا (ع) در این سفر تاریخی، هر جا که توانست کوشید تا مردم را با اسلام، قرآن، تشیع، اخلاق اسلامی، آرمانهای دینی و احکام مذهبی آشنا سازد. از جمله مهمترین فرازهای این سفر، توقف امام در نیشابور و سخن تاریخی ایشان در جمع گروه بسیاری از مردم و حدیث شناسان این شهر است. حدیث سلسلة الذهب این است که خداوند فرمود: کلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ایمن خوهد بود. با شرایط آن... و من از شرطهای آن هستم.
امام رضا در خراسان
امام رضا (ع) وارد شهر مرو، مقر حکومت مأمون شد. مأمون مجلسی آراست و در آن امام را در مراسمی رسمی، به، ولی عهدی خود منصوب کرد. حضرت در آن مجلس، حکم مأمون را گرفته، بر آن یادداشتی نوشت و با تیزبینی و درایتی که برخاسته از مقام امامت ایشان بود، به ارزشهای والای اسلامی اشاره نمود و در برابر دسیسهای که مأمون چیده بود با یاد و نام اهل بیت علیهم السلام، حقانیت ایشان و تصریح به عمر کوتاه خود، فهماند که این منصب را با انگیزه شخصی نپذیرفته و تنها عامل قبول این سمت، پافشاری مأمون بوده است.
برخوردهای حکیمانه امام با این مسأله، چه در طول سفر و چه در ایام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بیش از گذشته در میان مردم شناخته شود و در دل ایشان جای گیرد.. این امر موجب این شد که مأمون در فاصلهای نه چندان دراز، از ترفند شکست خورده خود احساس ناراحتی کند و در اندیشه محدود ساختن فعالیتهای امام و حتی از میان بردن ایشان فرو رود. یکی از نشانههای این امر، جلوگیری وی از برپایی نماز عید فطر به امامت حضرت رضا علیه السلام است.
شهادت امام رضا (ع)
مأمون که روز به روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا (ع) را میدید، در برابر هم مسلکان خود، یعنی خاندان عباسی هیچ بهانهای نداشت. پس تصمیم گرفت راهی بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفتگو بنشیند. اما آیا او در این سفر چه ارمغانی برای آنان به همراه داشت؟ آیا میتوانست امام را از ولایتعهدی برکنار کند؟ آیا میتوانست بیعت گستردهای که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟ آیا میتوانست واکنش مردم به برکناری امام را تحمل کند؟ آیا میتوانست در برابر ناخرسندی انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کنندهای بیاورد؟ این جاست که باردیگر مأمون چهره واقعی خود را نمایان میسازد و به خشونت پنهان و سیاست بازی روی میآورد.
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را میکشد و بر جنازه او اشک میریزد و برای یافتن قاتلان او جایزه تعیین میکند و آن گاه که آنان را دستگیر میکنند، آنان شهادت میدهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را میکشد.
سپس برنامه حذف امام رضا (ع) را دنبال میکند، اما میکوشد که این برنامه را به گونهای عملی سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف میکند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا (ع) را مسموم میسازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک میریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون الرشید دفن میکند.
امام رضا (ع) پیشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخی از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود: اینک هنگام بازگشت من به سوی خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا (ص) و پدرانم بپیوندم. تومار زندگی ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در میان نقل قولهای گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا (ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رسیده، در حالی که ۵۵ سال از عمر مبارک امام سپری شده است. محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها (مشهد الرضاـ محل شهادت امام رضا علیه السلام) نام گرفته و اینک به نام مشهد شهرت دارد.