سرنگونی حکومت مصدق سرمنشأ بسیاری از حوادث تلخ تاریخ معاصر است.
ملی کردن صنعت نفت، مصدق و جبهه ملی را رویاروی دولت انگلیس قرار داد و در نهایت انگلیس را به این نتیجه رساند که تنها راه حل مسئله نفت سرنگونی دولت مصدق میباشد. اما به جهت موقعیت بین المللی و قرار داشتن در جایگاه درجه دوم از قدرت (great power) در فرایند امر مذکور ناگزیر از جلب موافقت و همراهی یک قدرت درجه یک (super power) بود. به همین منظور با عنوان کردن خطر کمونیزم سعی در متقاعد کردن آمریکا نمود، که در این رابطه ریچارد کاتم میگوید: «احساس من در آن موقع این بود و هنوز هم هست که انگلیس از میزان ترس بیمار گونه آمریکاییان از کمونیسم آگاه بود. انگلیسیها زیرکانه از این ترس برای ترغیب ما به درگیر کردن خودمان در کودتا سوء استفاده کردند.» [لپینگ، بریان، سقوط امپراطوری انگلیس و دولت دکتر مصدق، ترجمه محمود عنایت، تهران، کتابسرا، ۱۳۶۵، ص۵۶]
بدین ترتیب در حالی که هدف انگلیس از راه اندازی کودتا و حرکت ضد ملی، دستیابی دوباره به منافع نفتی است، تغییر سیاست آمریکا در قبال ایران، متاثر از دو دلیل عمده یعنی نگرانی از خطر کمونیست و نگرانی از خارج شدن ذخایر نفتی ایران از دست جهان غرب میباشد.
هدفهای کوتاه مدت عبارت بودند از:
۱. سرنگون ساختن حکومت ملی دکتر مصدق ۲. بازگردانیدن شاه و استقرار استبداد سلطنتی ۳. بازگردانیدن قدرت و سلطه استعمار انگلیس و آمریکا ۴. بازگردانیدن جریان نفت به غرب ۵. الحاق ایران به پیمان نظامی بغداد.
اما هدفهای درازمدت عبارت بود از:
نابودی حرکت ملی و ریشه کن ساختن آن در تمامی ابعاد و زمینهها و یا حداقل مخدوش نمودن آن.
پس از بروز و ظهور شکاف و اختلاف بین آیتالله کاشانی و مصدق در جریان تجدید انتخابات هیئت رئیسه مجلس شورای ملی در بهار ۱۳۳۲ و همچنین با بسته شدن مجلس و کنار زدن آیتالله کاشانی توسط مصدق، سختترین ضربه به ملت مسلمان ایران وارد شد.
در نامهای که آیتالله کاشانی به دکتر مصدق در تاریخ ۲۷ مرداد ۳۲ نوشته است، مصدق را از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی آگاه کرده است [جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸مرداد، ص۳۵]؛ اما مصدق به این نامه بی اعتنایی کرد.
کاشانی در اعلامیهای که در ۹ اسفند ۱۳۳۱ انتشار یافت، سفر شاه را به خارج از کشور مضر به حال مملکت دانست و از مردم خواست از مسافرت او جلوگیری کنند. سرانجام بر اثر سهل انگاری و همکاری آگاهانه یا ناآگاهانه مصدق در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش. سرلشکر زاهدی به کمک آمریکا کودتای سیاهش را اجرا کرد.
روز ۲۷ مرداد چکی از سفارت آمریکا صادر شد که رونوشت و مشخصات آن چک بعدها از طرف دکتر مصدق در محکمه نظامی ارائه شد. بدین ترتیب که وجوهی در بین گروهی از اراذل و اوباش و سردسته هایشان، چون طیب، رمضان یخی، شعبان بی مخ، محمود مسگر، ملکه اعتضادی پخش شد. [خلیل الله مقدم، احمد، (حزب ایران) پژوهش در کودتای سیاه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ص۴۱].
شاه تصمیم به مقابله با مصدق گرفت و حاضر نشد ارتش را که در اختیار خودش بود در اختیار دولت (مصدق) بگذارد؛ بنابراین مصدق در ۲۵ تیر ۳۱ استعفا داد و شاه قوام السلطنه را به نخست وزیری منصوب کرد. به دنبال استعفای مصدق موج اغتشاش سراسر کشور را فرا گرفت. مردم شهر تهران به نفع مصدق در خیابانها شعار میدادند و به طرف میدان بهارستان در حرکت بودند. به دنبال این اعتراضات قوام السلطنه مجبور به استعفا شد و دکتر مصدق به منصب خود بازگشت و وزارت جنگ را در اختیار گرفت و شاه عقب نشینی کرد.
مصدق مناسبات سیاسی بین انگلیس و ایران را قطع کرد و اوضاع ایران رو به وخامت شدیدی گذاشت. مصدق نامهای به آیزنهاور فرستاد و درخواست وامهای بیشتری را برای حل مساله نفت کرد؛ اما با پاسخ سردی مواجه شد و موقعیت داخلی مصدق بیش از پیش تضعیف شد.
مصدق میدید که فقط با عنوان کردن خطر مداخله «شوری» در ایران قادر است آمریکا را وادار نماید در کمک اقتصادیاش به ایران عجله کند؛ لذا در نامهای این مساله را عنوان کرد.
از این پیام نیز نتیجه معکوس حاصل شد؛ یعنی به جای اینکه آیزنهاور از خطر کمونیسم در ایران بهراسد و به مصدق کمک کند، تصمیم گرفت برای رفع خطر با انگلیسیها در براندازی حکومت مصدق همکاری کند. در حقیقت آنها تصمیم گرفتند از راه زور حرکت مصدق را ساقط کنند و برای ضربه آخر کودتای مفصلی تدارک دیدند که همان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بود. [مدنی، سید جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا، ج۱، ص۵۱۴].