المیادین نوشت
ترس از ایران، ماحصل توافق امارات و اسرائیل
پایگاه اینترنتی شبکه تلویزیونی المیادین در مقالهای تحلیلی، به بررسی مفاد و نتایج نهفته در توافق سه جانبه امارات، آمریکا و رژیم صهیونیستی پرداخت.
به گزارش سرویس بین الملل
خبرگزاری صداوسیما به نقل از پایگاه اینترنتی شبکه تلویزیونی المیادین، الیف صباغ، نویسنده مقاله «در توافق سه جانبه اسرائیل-امارات و آمریکا، چه چیزی مخفی شده است؟» نوشت، تحلیلگران سیاسی در اینکه توافق سه جانبه اسرائیل-آمریکا و امارات، به سود اسرائیل و آمریکاست اختلاف نظر ندارند، از نگاه تحلیلگران این توافق که به عادی سازی رسمی و کامل روابط با اسرائیل اشاره دارد، به سود اسرائیل است، سودی که به بنیامین نتانیاهو باز میگردد و در اختلاف نظرش با رقبای داخلی به کار میآید، همچنین به سود آمریکاست، چون برای کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ کارایی دارد، چنین توافقی چهره ترامپ را چهره مرد صلح نشان میدهد ضمن اینکه او را در نگاه صهیونیستهای انجیلی آمریکا رئیس جمهوری معرفی میکند که در دوستی با اسرائیل صادق است به همین منظور چنین توافقی، به سود منافع راهبردی بلند مدت اوست.
این توافقنامه ذلیلانه است
قابل توجه اینکه علنی شدن این توافق از طریق کانالهای رسمی نبوده بلکه در گفتگوی تلفنی ناگهانی دونالد ترامپ با نتانیاهو فاش شده است. تماسی که حتی شرکای سیاسی نتانیاهو، چون گابی اشکنازی، وزیر امور خارجه و بنی گانتس معاون نخست وزیر را هم غافلگیر کرد. این گفتگوی دو جانبه در ادامه با ورود محمد بن زاید ولیعهد امارات، به گفتگوی سه جانبه تبدیل شد. در هر حال این اتفاق، یا به تعبیری سلطه آمریکا بر حاکمان عرب، در زمان مناسب نتیجه میدهد و نتیجه اش در چارچوب منافع آمریکا و اسرائیل خواهد بود.
در داخل اسرائیل آنچه قابل توجه است اینکه بنیامین نتانیاهو حتی به توافقاتش با اعضای کابینه ائتلافی هم پایبند نیست حال از چنین فردی چگونه میتوان انتظار داشت به توافقاتی پایبند باشد که با دشمنان سابق یا کسانی امضاء کرده است که به نوعی به امضای این توافقنامه ذلیلانه، مجبور شدند.
این توافق، توافقِ صلح اقتصادی است
از نظر محتوایی میتوان به این نکته اشاره کرد که این توافقنامه طرح الحاقی را که نتانیاهو پیگیر آن بود ملغی نمیکند بلکه آن را برای مدتی به تاخیر میاندازد. اما هم امضای این توافقنامه و هم به تاخیر افتادن اجرای طرح الحاق، در چارچوب طرح معامله قرن است که حکام عرب باید آن را به عنوان یک واقعیت بپذیرند، زیرا پذیرش آن شرط تداوم روند صلح است، در غیر این صورت باید به اشغالگری تن دهند. طرح معامله قرن اگر چه شروطی که مطرح کرده است، اما عادی سازی رسمی و کامل روابط، از شرایط آن نیست، بر این اساس آنچه رخ داد تنها پاداشی در قبال به تاخیر افتادن طرح الحاق به عنوان بخشی از طرح معامله قرن است. شاهد این مدعا در درک درست بند ما قبل آخر پیش نویس توافق است که در دو زبان عربی و انگلیسی منتشر شد و در آن از تلاشهای دونالد ترامپ برای رسیدن به صلح در چارچوب طرح معروف (معامله قرن) تمجید شده است. شاید نکته قابل توجهتر در این زمینه سخنان غلط انداز بنیامین نتانیاهو در کنفرانس مطبوعاتی کوتاه روز پنجشنبه باشد، او بارها در این کنفرانس از واژه «من» استفاده کرد و گفت من بودم که سالها تلاش کردم، من بودم که به دولت آمریکا فهماندم امکان چنین توافقی وجود دارد. اساس این اتفاق «صلح در برابر صلح» است، یعنی معادلهای که مطلوب نتانیاهو و ترامپ است و جای معادله «زمین در برابر صلح» را که سازمان ملل متحد آن را به رسمیت شناخته و اساس تمام توافقات از جمله توافقات فلسطینی اسرائیلی و توافقات عربی اسرائیلی قرار داده، میگیرد. کار حتی از این مرحله نیز فراتر رفت، نتانیاهو گفته است توافقنامه مذکور بر عکس آن چیزی است که چپگرایان اسرائیلی و برخی در عرصه بین المللی معتقدند، آنان میگویند تا زمانی که قضیه فلسطین حل نشود صلح با جهان عرب ممکن نخواهد بود یا در طرح صلح عرب آمده است، تشکیل کشور مستقل فلسطین شرط وجودی استقرار صلح در منطقه است، اما توافق با امارات بر این فرضیه خط بطلان کشید. در کلام نتانیاهو این توافق، توافقی توام با عظمت و بزرگی خوانده شد که راه را برای همکاری اقتصادی میگشاید و اولین نتیجه اش سرمایه گذاری بسیار بزرگ امارات در اسرائیل است که میتواند برای حل بحران اقتصادی اسرائیل مفید باشد. بر اساس آنچه نتانیاهو سالها برای آن تبلیغ میکرد، آنچه رخ داد یک توافق صلح اقتصادی است که در طشتی از طلا تقدیم تل آویو شده است.
در این توافق پای مصر درمیان است
در این جا این سئوال پیش میآید که سود امارات در این توافق چیست؟ چه دلایلی موجب شد تا امارات به این توافق که نوعی بازاریابی برای طرح معامله قرن و در مقابل در تضاد با ابتکار صلح عربی است تن دهد؟
برای پاسخ به چنین سئوالاتی باید نگاهی کلی به روابط اسرائیل با کشورهای منطقه خلیج فارس به ویژه اسرائیلی اماراتی داشت. در اینجا چارهای نیست مگر اینکه به این واقعیت اشاره کنیم که روابط عربستان و اسرائیل در عالیترین سطح و با میانجیگری آقای بسیونی سفیر وقت مصر در تل آویو، از سال ۱۹۹۵ آغاز شد. سفیر مصر در منزلش در هرتزیلیا میزبان نشست دو طرف بود و روزنامه نگاری از فلسطین هنوز تصاویر این دیدار را در اختیار دارد و تا به امروز آن را منتشر نکرده است. در آن دیدار، نماینده عربستان شاهزاده سلمان بود که حال بر سِمت پادشاهی کشور تکیه زده است، اسحاق رابین، همسرش و معاونش نیز از طرف اسرائیل در این نشست حاضر بودند ضمن اینکه سفیر مصر، همسرش و همان روزنامه نگار فلسطینی، از دیگر افراد حاضر در این نشست بودند. محتوای این جلسه ضرورت توسعه روابط میان اسرائیل و نظامهای عربی خلیج (فارس)، استفاده از فناوری اسرائیلی و سرمایه گذاری کشورهای عربی خلیج (فارس) در اسرائیل بود. از همان زمان زنگ آغاز تلاشها برای عادی سازی روابط به صدا در آمد و غالبا دیدارهای علنی و غیر علنی که پس از آن میان مقامات عربی و اسرائیلی برگزار میشد به نوعی زیر نظر عربستان و با وساطت مصر بود. وجود چنین تاریخچهای است که موجب میشود اولین مقام عالی عرب که توافق امارات و اسرائیل را تبریک گفت عبدالفتاح السیسی باشد. بر اساس همین پیشینه است که نتانیاهو میگوید کشورهای عربی و اسلامی دیگری هم به ابتکار عادی سازی روابط میپیوندند.
طرفهای عربی نفس هم نمیتوانند بکشند
اما درباره امارات، در این زمینه یکی از گزارشهای پایگاه اینترنتی اقتصادی مارکر در اسرائیل به ذهن میآید که به قلم شموئیل بار، بازرگان اسرائیلی نوشته شد. شموئیل بار تا سال ۲۰۰۳ در سازمان اطلاعاتی اسرائیل مشغول بود و سابقه اطلاعاتی سی ساله دارد، او پس از سال ۲۰۰۳ با همکاری گروهی از اندیشمندان اسرائیلی شرکتی با نام "intuview" تاسیس کرد که در زمینه توسعه فناوری اطلاعات فعالیت میکند، یکی از فعالیتهای این شرکت کنترل شبکههای اجتماعی و تماسهای تلفنی است تا بتواند تهدیدات تروریستی و توطئههای احتمالی علیه اسرائیل را رصد کند.
در گزارش مارکر به قلم شموئیل بار آمده است، در سال ۲۰۱۵ شخصیت قابل توجهی از عربستان با من تماس گرفت و از من خواست برنامهای برای عربستان بنویسم که به این کشور امکان دهد بتواند اسکایپ و توئیتر را کنترل کند. پاسخ بار به این مقام سعودی مثبت بود، اما چون اسرائیل و عربستان رابطه رسمی نداشتند، برای آنکه هویت سازنده چنین برنامهای مخفی بماند و به اسم اسرائیل تمام نشود مجبور بود شرکتی را در یکی از کشورهای خارجی تاسیس کند، بعدها برنامه مورد نظر عربستان توسعه یافت تا توان شنود و نظارت بر نظرات و مواضع شاهزادگان سعودی و مواضع افکار عمومی درباره خاندان حاکم بر عربستان را هم داشته باشد.
شموئیل بار ادامه میدهد، آنچه گفتم تلاش من نبود بلکه آنان با من تماس میگرفتند... همکاری امنیتی و تجارت فناوری امنیتی میان اسرائیل و نظامهای عربی خلیج (فارس) تجارت شکوفایی است اگر چه به صورت علنی سخنی درباره آن گفته نمیشود. مثلا من در لندن با یک شخصیت عربی ناهار میخوردم، اما یک ساعت بعد نمیتوانستم با او در کنفراسی علمی حاضر شوم تنها به این دلیل که مبادا مشکلی به وجود بیاید.
در همین گزارش به نقل از آرئیل مرگلیت بازرگان اسرائیلی فعال در حوزه فنارری اطلاعات که مدت زمانی ریاست حزب کار را بر عهده داشت، آمده است، در سال ۲۰۱۲ وقتی شرکت آرامکوی عربستان با حمله سایبری مواجه شد این کشور از کارشناسان اسرائیلی کمک خواست، برخی از این کارشناسان هنوز هم با عربستان در ارتباطند. این روابط کاملا سری بود، اما در ادامه توافقات تجاری ما با دست کم شش کشور عربی توسعه یافت که به دلیل محرمانه بودن نمیتوانم نامی از این کشورها بیاورم.
مرگلیت ادامه داد، یک سرمایه گذار شرکتی را در اروپا و آمریکا تاسیس کرد، این شرکت با همکاری مهندسان اسرائیلی و با دریافت شش میلیارد دلار، زیر ساختهای امنیتی امارات را بنا کرد. شرکتهای دیگری هم با اسامی خارجی در کشورهای عربی خلیج (فارس) از جمله امارات فعالیت میکنند که تصفیه و شیرین سازی آب، حراست از زیر ساخت ها، امنیت سایبری و جمع آوری اطلاعات برخی از ابعاد فعالیت آنهاست. همه این فعالیتها و رخدادها موجب شد تا امروز روابط میان اسرائیل و امارات، رسمی و علنی شود. دبی یک مرکز تجاری بین المللی است، این شهر میتواند سکوی پرتابی برای صنایع پیشرفته اسرائیل باشد، به همین منظور میتوان فهمید که اسرائیل برای علنی و رسمی کردن روابطش با جهان عرب، چرا قبل از عربستان، امارات را انتخاب کرده است.
کسی که معتقد است توافقاتی، چون توافق امارات و اسرائیل موقتند، اشتباه میکند، کشوری که زیرساخت امنیتی و اطلاعاتی خود را در اختیار دیگری میگذارد اگر شرایطی با طرف مقابل به ذلت هم بکشد باز هم نمیتواند از سلطه طرف مقابل رها شود، در این زمینه شواهدی وجود دارد که در اهمیت، به مراتب کمتر از روابط میان امارات و اسرائیل است، اما نتیجه آنها مؤید ادعای ماست، روابط اسرائیل- مصر، اسرائیل- اردن و اسرائیل- فلسطین برخی از این نمونه هاست که به گونهای دست طرف عربی را بسته است که نفس هم نمیتوانند بکشند. اینها تنها نمونههایی از روابط اقتصادی و تجاری اسرائیل با برخی از دولتهای متمول منطقه خلیج (فارس) است.
با توجه به رشد علم و فناوری در ایران، واقعیت این است که اسرائیل به پول کشورهای عربی نیاز دارد تا بتواند صنعت خود را در برابر رشد و شکوفایی ایران ارتقاء دهد. حاکمان منطقه خلیج (فارس) نیز به اسرائیل نیاز دارند، زیرا ایران را تهدیدی برای نظام و جایگاهشان میدانند، چون اگر فناوری ایرانی به این کشورها نفوذ کند در ادامه ایران نیز به این کشورها نفوذ خواهد کرد و این نفوذ از سلطنت سلاطین عرب چیزی جز کاخ و تخت باقی نخواهد گذاشت.
این نکتهای است که اسرائیل و آمریکا آن را درک کرده اند به همین منظور سعی میکنند نگرانیهای کشورهای حوزه خلیج (فارس) را بیشتر کنند. اسرائیل و ترکیه نیز سعی میکنند بتوانند بازار مصرف ۳۵۰ میلیون عرب را، که به دلیل مشغله حکام به عرش و فرششان، در حوزههای صنعت و علوم بسیارعقب مانده است به دست بگیرند و در این رقابت سود آورو راهبردی، آمریکا تلاش میکند به اسرائیل کمک کند. البته آمریکا از خاورمیانه بیرون میرود تا این منطقه را برای دشمنانی بزرگ مثل چین و روسیه خالی کند، آما آیا هم پیمانان عرب آمریکا، به عنوان کشورهایی عقب مانده در علوم و فناوری، آن روز صید علوم وفناوری ایرانی یا ترکیهای میشوند یا آنکه در این عرصه برد با اسرائیل خواهد بود؟
برای تحقق ثباتی که کشورهای استعمارگر غرب به ویژه آمریکا، استعمارگر بزرگ واصلیترین حامی اسرائیل، از زمان کنفرانس کامپالا در سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۷ و از آن زمان تا به امروز در پی آنند نیاز است اسرائیل بر کشورهای عربی و اسلامی برتری پیدا کند و حتی نظامهای عربی به نوعی اسیر و گروگان اسرائیل شوند که این امر با تسلط اسرائیل بر زیرساختهای امنیتی این کشورها ممکن خواهد بود. آنچه گفته شد هدفی است که امروز آمریکا پیگیر آن است و نتیجه این پیگیری با امضای توافقات میان اسرائیل و کشورهای عربی در حال آشکار شدن است، به همین دلیل توافقی، چون توافق امارات و اسرائیل به طور گستردهای مورد استقبال جهان غرب است.
توافق امارات و اسرائیل روزی علنی شد که دیوید هیل راهی بیروت شده بود تا بتواند با بهره برداری از اوضاع فاجعه بار لبنان، این کشور را به ترسیم مرزهای دریایی با اسرائیل، آن هم به گونهای که تامین کننده منافع اسرائیل باشد، مجبور کند. شاید چنین توافقی پیامی به فلسطینیها و لبنانیها باشد که بدانند در خاورمیانه آنکه تصمیم میگیرد آمریکاست و بقیه راهی جر پذیرش ندارند، چنین روندی همان سر فرود آوردن در برابر کار انجام شده است و کار انجام شده هم تسلط پایدار اسرائیل بر منطقه است که با حمایت آمریکا عملی میشود.