۱۳ مردادماه
مریم... خروش و جوشش عشق
آن روزها همان عشق بزرگ بود که یک دختر ۱۷ ساله را بجای ترس و فرار به ماندن و قرار بخشیدن وادار کرد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز آبادان، آنچه مریم را در میان آن ویرانیها بزرگ کرد جنگ نبود، حتی جسم های پاره پاره هم نبود، امثال مریم فرهانیان شاید در هر برههای میبودند، اسطوره میشدند.
- در میان آن همه آتش و خون دل شیر میخواست که بماند، که مریم مانند ۱۸ بانوی امدادگر بیمارستان شرکت نفتِ آبادان، داشت و ماند.آنچه ۷ هزار و ۳۵۰ شهید زن ایران به عنوان شهید شاخص داشتند، کار آسانی نیست ماندن و مانند پروانه چرخیدن و بعد هم سوختن برای عشقی که وجودت را محاصره کرده و مریم این عٌرضه را داشت.
اینجا انتخاب شدن کار آسانی نبود آنها که نمیدانند بدانند، تعریف شرایطی که زنان در جنگ تحمل کردند بسیار مهم است. جنگی که برای همه دلهره آور بود.
آن زمان که همه از خود میپرسیدند این محاصره روزی شکسته خواهد شد؟ در دل آنها
موقعیت استراتژیکی ایجاد شده بود در محاصره یک عشق بزرگ...
آن روزها همان عشق بزرگ بود که یک دختر ۱۷ ساله را بجای ترس و فرار به ماندن و قرار بخشیدن وادار کرد.
آن روزهایی که ابتدای جنگ و این آواردگی هنوز برای مردان هم تعریف درستی نداشت، چه برسد به زنانی که برای قوت قلب، کمک و امدادرسانی به رزمندگان ماندند.
- سال ها امدادگری و پرستاری از مجروحان شد عاشقانه هایی در نقطه صفر مرزی، از در و دیوار گلوله میبارید، اما این طی طریق شبانهروزی، هر روز زینبوارتر میشود؛گاهی از فرط خستگی مینشیند و خودش تاولهای پایش را التیام میدهد.
اما در کنار این مشغله کاری یادش هست که حفظ حجاب بسیار ارزش دارد.
مجروحانی که بیشتر از جوانان غیر بومی بودند و وقتی که وارد بیمارستان میشدند نه پدر و مادری داشتند که بالای سرشان باشند و نه کس و کاری، ولی مریم و مریمها مثل پروانه دور آنها میچرخیدند و از آنها پرستاری میکردند.
شاید کمتر کسی از جراحت مریم در حین رسیدگی به مجروحان در بیمارستان امام خمینی گفته باشد، ترکش میخورد و از ترس اینکه از شهر خارج شود و دیگر نتواند بازگردد، ۲۰ روز شرایط سخت و مجروحیت خودش را تحمل میکند تا مداوا شود.
امداد رسانی محاصره را میگذراند تا عملیات الی بیتالمقدس در سال ۱۳۶۱ و بسیاری عملیاتهای دیگر ...
رسیدگی به خانواده شهدا در واحد فرهنگی بنیاد شهید آبادان شاید منزلگاه عروج شد.
- وقتی در مرداد سال ۱۳۶۰ مادر شهید رزمندهای با شنیدن خبر شهادت پسرش به مریم وصیت میکند که "من قبل از چهلم پسرم فوت میکنم" (که دقیقاً ۳۷ روز بعد از شهادت پسرش فوت میکند) و از او یک تقاضا میکند.
"در چهلم پسرم و بعد از آن در حدی که برایت امکان دارد به مزار شهید سر بزن"
"تاریخ شهادت ۱۳ مردادماه سال ۶۰"
ما بر سر آن عهد که بستیم ماندیم...
سال ۶۳ در راه گلستان شهدای آبادان ترکش خمپاره دشمن میشود نقطه اتصال و عروج مریم و تاریخ رقم میخورد به
- " ۱۳ مرداد ماه سال ۶۳"
حالا مریم همینجاست، با همه راههایی که طی کرد... چهار سال عاشقی مریم هم اینجاست... درست کنار ما... حالا بیا و از این کتاب رونق هر چه میخواهی با خود بردار.
- طی طریقی که این روزها کم نیستند رهروانش در بیمارستانها و درمان بیماران.