در طول چهار دهه گذشته که از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد، آمریکا همواره در مقاطع مختلف راهبردهای گوناگونی را برای ضربه زدن و یا تغییر نظام در ایران به کار برده است.
راهبردهای مطروحه
راهبردهای مطرح شده در سه بُعد تبیین شدند: ۱- کوتاه مدت که هدف از آن به ستوه آوردن ملت ایران، ۲- میان مدت که هدف آن ایجاد مانع در برابر پیشرفت کشور، ۳- بلندمدت نیز با هدف فروپاشی اقتصادی و ۴- راهبرد جانبی نیز با هدف قطع ارتباط با گروه های مقاومت است.
راهبردکوتاه مدت
آمریکا در یک راهبرد سه گانه به ترتیب اولویتی؛ تغییر محاسبات، تغییر رفتار و تغییر نظام تمرکز خود را بر افکار عمومی قرار داده است. این راهبرد سه گانه متمرکز بر مردم است؛ زیرا هر نوع تغییر در مردم منجر به تغییر در راهبردهای سه گانه خواهد شد. در بحث هدف کوتاه مدتی که آمریکا با عنوان به ستوه آوردن مردم در نظر گرفته، چند راهکار اتخاذ کرده است:
الف) فشار تحریمی بر مردم در قبال ایجاد نارضایتی های عمومی؛
ب) جنگ روانی و تبلیغاتی با محوریت مشکلات اقتصادی؛
ج) ایجاد تشکیک در افکار عمومی در جهت عدم امید به آینده؛
د) عدم اعتماد به مسئولان با القای ناکارآمدی و ضعف مدیریت؛
این چهار راهبرد به صورت همه جانبه و متداوم درحال پیگیری است و در کنار این اقدامات برخی افراد و جریان ها همچون جریان تحریف نیز مکمل موضوع هستند. دادن راهکارهایی همچون آشوب های خیابانی کد رمزهای این جریان داخلی در راستای جریان خارجی با چهار هدف مطرح شده است.
راهبرد میان مدت
این راهبرد تلفیقی از گزینه سوم راهبرد کوتاه مدت(عدم امید) در کنار گزینه های سختی همچون ترور دانشمندان کشور است. از آنجایی که آمریکا در راهبرد گزینه سخت یعنی ترور با ناکامی مواجه شد و به نقل از یکی از تحلیل گران آمریکایی که باید دانش هسته ای را از ایران گرفت، راهبرد تاثیر بر تصمیم گیران و تصمیم سازان مدنظر قرار گرفته است. به عنوان مثال یکی از اقداماتی که آمریکایی ها در راستای کوتاه مدت در پیش گرفتند، بحث برجام بود. در این زمینه آمریکایی ها به دنبال آن بودند که دانش هسته ای کشور را نابود و از بین ببرند؛ زیرا این دانش منجر به پیشرفت های گسترده علمی در زمینه ای مختلف همچون دارویی و بهداشتی می شد. بر این مبنا تصمیم گیران دولتی براساس راهبرد تغییر محاسبات باید دچار خطاهای محاسباتی شوند و این خطاها زمینه را برای جلوگیری از پیشرفت کشور فراهم نماید.
راهبرد بلندمدت
آمریکایی ها که در راهبرد بلندمدت خود همواره بر تغییر نظام در ایران متمرکز می کنند، اکنون یک پیش نیاز برای این راهبرد خود در نظر گرفته اند. زیرا از منظر آنها تا زمانی که ایران دچار فروپاشی اقتصادی نشود، زمینه های تغیر مظام در ایران فراهم نخواهد شد. این فروپاشی اقتصادی را آمریکایی ها از سه سال پیش و با اعمال تحریم های جدید برجامی علیه کشور با عنوان ” فشار حداکثری” پیاده سازی کردند. در راستای این راهبرد ایران باید در همه جوانب مالی و منابع درآمدی دچار تحریم های گسترده اقتصادی می شد و با توجه به کاهش منابع درآمدی و ارزی، زمینه های فروپاشی اقتصادی ایران فراهم می شد.
بر همین مبنا ابتدا بحث تحریم فروش نفت ایران مطرح شد و سپس قطع منابع درآمدی و ارزی ایران از طریق تحریم های بانکی. این راهبرد در داخل کشور منجر به ایجاد فشارهای گسترده و به نوعی شوک اقتصادی در کشور شد و زمینه برخی گرانی ها در داخل فراهم شد. این راهبرد در واقع تکمیل کننده راهبرد کوتاه مدت بود؛ زیرا هدف موردنظر افکار عمومی و مردم بودند. راهبرد تدوین شده بدین گونه مطرح شده بود که فشار تحریمی هم به دولت و هم به مردم وارد شود و در زمینه فشار به دولت، فروپاشی اقتصادی شکل گیرد و در زمینه فشار مردمی به ستوه آمدن مردم. تلفیق این دو اصل منجر به شکل گیری اعتراضات (که از آن به تابستان داغ یاد کردند) و در نهایت نافرمانی مدنی و ایجاد دوگانگی بین مردم با حاکمیت شود.
راهبرد جانبی
در کنار این سه راهبرد، آمریکایی ها در ابعاد منطقه ای نیز فعال شدند. ترامپ یکی از اهداف خود را در بحث خروج از برجام ناقص بودن آن در زمینه مسائل منطقه ای و موشکی می دانست. در ابعاد منطقه ای ابتدا آمریکایی ها رویکرد تحریم را برای قطع ارتباط گروه های مقاومت با ایران در نظر گرفتند. این رویکرد به دو دلیل پیاده سازی شد:
الف) فشار تحریمی به ایران و قطع کمک ها و حمایت های ایران از گروه های مقاومت همچون حزب الله؛
ب) ایجاد دوگانگی در داخل کشورهای هدف گروه های مقاومت و مقصر جلوه دادن این گروه ها در افکار عمومی مردم منطقه که عامل اصلی مشکلات و تحریم ها، گروه های موجود هستند.
با ناکامی رویکرد تحریم، آمریکایی ها گزینه سخت را دوباره در دستور کار قرار دادند. بر همین مبنا در یک خطای محاسباتی به ترور فرماندهان مقاومت در عراق دست زدند تا شاید از این طریق یک اختلال و قطع ارتباطی بین ایران با گروه های مقاومت صورت گیرد.
برهمین مبنا اکنون فعالیت های گسترده ای از سوی آمریکایی ها صورت می گیرد تا بتوانند یک انشقاق و چنددستگی را در بین گروه های مقاومت ایجاد کنند.
ارزیابی نهایی
در طول چهل سال گذشته رفتارها و رویکردهای مختلفی از سوی آمریکا علیه ایران اعمال شده که تاکنون هیچ کدام از این راهبردها به طور کامل دستاوردی برای آنها نداشته است. آن چیزی که اکنون باید به عنوان راهبرد متقابل از سوی ایران در مقابل راهبردهای آمریکا صورت پذیرد، “قوی شدن” است. این مولفه نیز یک هم پیوستگی معناداری با سایر مولفه ها همچون مردم، اتکا به داخل و انتخاب تصمیم گیران انقلابی دارد.
يادداشت از محمدرضا فرهادی