شهیده منیره سیف، نوعروس 17 ساله در سال 1360 بهدست منافقین کوردل آمریکایی به شهادت رسید.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، شهیده منیره سیف، اول مهر ۱۳۳۸ در شهرستان نهاوند به دنیا آمد. پدرش قبل از انقلاب، مقنی بود و بعد از انقلاب به سپاه مرکزی تهران پیوست و با شروع جنگ از طریق جهاد سازندگی به جبهه اعزام شد. مادرش نیز خانهدار بود. منیره، دومین فرزند خانواده بود. او تحصیلاتش را تا ابتدایی خواند. همزمان با دوران تحصیلش، جریان انقلاب پیش آمد که او دیگر فرصتی جهت ادامه تحصیل پیدا نکرد.
خانواده سیف، چهره شناختهشده و مذهبی در شهر نهاوند بودند که مورد کینهتوزیهای ضد انقلاب قرار گرفته بودند. در شامگاه ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ منافقین که از قبل منزل آنها را شناسایی کرده بودند، نارنجکی را به داخل منزل پرتاب میکنند. منیره سیف برای اینکه اعضای خانواده آسیب کمتری ببینند، خود را روی نارنجک پرتاب میکند که در این زمان نارنجک منفجر میشود و او به شهادت میرسد.
شهيده منيره سيف، بهعنوان شهيده شاخص استان همدان جهت معرفی بیشتر در سال 1393، شناخته شد.
فرصت زیادی نداشت، با این حال خیلی زود تصمیم گرفت و خودش را روی نارنجک انداخت. هفده سال بیشتر نداشت که اینطوری بر اثر انفجار نارنجکی که منافقین به داخل حیاط خانهشان پرت کردند، شهید شد و جان بقیه را نجات داد. منافقین قبلا گفته بودند که ترورش می کنند. بهگفته پدرش، اخطارشان این بود: «دست از حمایت امام و انقلاب بردار، وگرنه تو را ترور میکنیم.»
نحوه شهادت دخترم اينگونه بود
حاج ابراهیم سیف که خودش یکی از رزمندگان افتخارآفرین هشت سال دفاع مقدس است، نحوه شهادت دخترش را اینگونه روایت کرده و میگوید: منیره، دختر نوعروسم که فقط ۱۷ سال سن داشت، عاشق ولایت و حضرت امام خمینی رحمهالله علیه بود و برای پیروزی انقلاب و ورود حضرت امام به ایران در روزهای قبل از انقلاب، روزه و خیرات نذر کرده بود و با پیروزی انقلاب، جذب کارهای فرهنگی، تربیتی و قرآنی در بسیج شده بود و در آن دوران حلقهای از دختران انقلابی آن زمان را به دور خود جمع کرده بود.
چند نامه تهديدآميز ترور به دخترم داده بودند
منافقین کوردل او را با چند نامه تهدید به ترور کرده بودند و به او گفته بودند دست از امام و انقلاب بردار وگرنه تو را ترور میکنیم که او توجهای به نامههای تهدید آمیز آنها نکرد و در آخر نیز به خاطر عقیدهاش و حمایت از امام و انقلاب، بهدست منافقین با نارنجک ترور شد. در روز شهادتش، منافقین که میدانستند مردی در منزل نیست، به آنجا میروند و پس از در زدن و باز شدن آن از سوی دخترم، نارنجکی را به داخل حیاط پرت میکنند. منیره هم برای نجات جان بقیه، خودش را روی نارنجک میاندازد و بدنش متلاشی می شود.
این رزمنده میگوید: در آن سالها که اوج حملات ناجوانمردانه صدام و حامیان غربی و شرقیاش در جبههها بود، من و تنها پسرم در منطقه عملیاتی غرب کشور بودیم که این اتفاق ناگوار برای خانواده من رخ داد. ماجرا از این قرار بود که دختر نوعروسم منیره با نهادهای انقلابی همکاری فرهنگی داشت، چون در آن سالها شرایط به گونهای بود که هر کس در قبال انقلاب احساس وظیفه میکرد. منافقین آمریکایی او را شناسایی کرده و در چندین نامه او را به ترور تهدید کرده بودند اما او همچنان به وظیفه اسلامی و انقلابی خود عمل میکرد تا اینکه در یکی از شبهای شهریور سال ۶۰ وقتی مطمئن شدند مردی در خانه نیست، در حالیکه سفره شام پهن بود، درب حیاط را میزنند و به محض اینکه منیره به جلوی در منزل میرود، نارنجک را داخل خانه پرت میکنند که او با ایثار، خود را روی نارنجک میاندازد و از شهادت سایر اعضای خانواده که شامل خواهران و مادرش بود، جلوگیری میکند.
حاج ابراهیم سیف ادامه داد: این در حالی بود که من و تنها پسرم در جبهه غرب کشور بودیم و از هیچچیز خبر نداشتیم. وقتی برای مرخصی آمدیم، با مشاهده پرچم سیاه بر سر در خانه متوجه اتفاق ناگواری برای خانواده شدیم. پس از پرسش از همسایهها آنها شرح ماجرا را برای ما گفتند. وقتی وارد حیاط منزل شدیم، با در و پنجرههای شکسته روبرو شدیم و فهمیدیم مادر و بچهها نیز مجروح شده و در بیمارستان بستری هستند.
خواهر نوعروسم مظلومانه شهيد شد
بعد از تماس بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) با آقای سیف، قرار شد شماره خواهرشان را بدهند. ایشان گفتند خواهرم در حادثه حضور داشته و بهتر میتوانند توضیح بدهند. خانم زینب سیف، عضو کوچک خانواده سیف که در زمان حادثه ۹ سال داشته است، خواهرش را اینگونه روایت کرد:
قبل از انقلاب دخترها باید بیحجاب به مدرسه میرفتند. به همین دلیل منیره فقط دوران ابتدایی را به مدرسه رفت و از ادامه تحصیل بازماند. با اوج گیری انقلاب، شور و اشتیاق منیره به اسلام، او را وارد فعالیتهای انقلابی کرد. عاشق امام بود. در تظاهرات شرکت میکرد، عکس امام را میآورد. اعلامیه پخش میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب، با شروع جنگ پدر و برادرم به جبهه رفتند. خواهر بزرگمان ازدواج کرده بود و منیره به عنوان بزرگ خانواده بود. درایت و مدیریتش در زندگی بسیار خوب بود. دقیق بود و به کارهای منزل رسیدگی میکرد. به مسائل دینیاش توجه خاصی داشت. با انضباط و مرتب بود. بسیار مهربان و خوشخنده بود و همه به خاطر این مهربانی جذبش میشدند و از او پیروی میکردند.
در مقابل کسانی که نسبت به امام و انقلاب مغرضانه رفتار میکردند، شجاعانه برخورد میکرد. نسبت به مسائل و اتفاقات روز بسیار آگاه بود و جریانها را دنبال میکرد.
منیره ۲۱ سالش بود که ازدواج کرد. خانواده همسرش خیلی اصرار داشتند که زودتر به منزل خودشان بروند. اما خواهرم از شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن بسیار ناراحت بود و میگفت: آمادگیاش را ندارم.
پدرم، چهره سرشناس و مذهبی نهاوند بود. از این جهت نسبت به خانواده ما حساسیت زیادی بهوجود آمده بود. منافقین در منزلمان، نامههای تهدیدآمیز میانداختند اما منیره با آرامش خود، ما را آرام میکرد.
قبل از شهادت منیره، نامههای تهدیدآمیز بیشتر شده بود. ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ بود. من و منیره در کوچه بازی میکردیم. مادرم ما را جهت انجام کاری، بیرون فرستاده بود. وقتی برگشتیم غروب بود و هوا تاریک شده بود. چند موتور سوار را در کوچه دیدیم. وقتی وارد منزل شدیم، دیدم خواهرم فریبا مضطرب است. او دو نفر را دیده بود که از پنجره آشپزخانه مشرف به کوچه آویزان شده و داخل را نگاه میکردند. ساعت 8:30 شب بود که همگی جهت صرف شام به آشپزخانه رفته بودیم. منیره در حیاط بود. مادرم رفت تا برای شام صدایش کند اما او اشتها نداشت و به خاطر شهادت شهیدان رجایی و باهنر ناراحت بود. با اصرار مادرم آمد اما دم در آشپزخانه نشست. خواهرم فریبا دائم از دو مرد پشت پنجره میگفت. ناگهان صدای خرد شدن شیشه را شنیدم. برگشتم تا نگاه کنم، شیشهها روی سر و گردنم ریخته بود و خون فوران میکرد. منیره گفت: «مادر، زینب.»
نارنجکی وسط سفره روی نان سنگک افتاده بود. درشت و سبز رنگ بود و جرقه میزد. همه نگاهش میکردیم. فقط یادم است که منیره گفت: «نارنجک جنگی». اوضاع عجیبی شده بود، هر کسی فرار میکرد. صدای خرد شدن شیشهها میآمد. لامپهای خانه ترکیده بود و تاریکی مطلق بود. همزمان داخل خانه، کوکتل مولوتف انداختند. خانه پر از خاک، دود و خاکستر شده بود. همه میدویدیم. صدای الله اکبر گفتن خواهرم معصومه را میشنیدم. ناگهان صدای مهیبی شنیدم. به خود آمدم و دیدم وسط حیات هستم. دو خواهر دیگرم را میدیدم. از منیره و مادرم خبری نبود. مادرم میگفت: «بچهها نگران نباشید. چند تا شیشه خرد شده. همه اینها فدای سر امام.» مادرم به دنبال منیره میگشت. مادرم وارد اتاق شده بود و جایی را نمیدید به همین دلیل سینهخیز میرفت، روی زمین دست میکشید. فکر میکرد که شاید منیره در حین فرار در اتاق افتاده باشد. در اتاق خانه، به برآمدگی بر میخورد. مادرم دستش به پای خواهرم خورده بود و او را میکشید.
از دور، قلب منیره را میدیدم. یک تکه از قلبش بیرون زده بود و آخرین ضربانها را میزد. مغزش از گوشهایش بیرون زده بود. دستش از آرنج قطع شده بود. از شاهرگش به شدت خون فواره میزد و به اطراف میپاشید. همه بدنش پر از ترکش بود و گوشتهای تنش به دیوارها و سقف پرتاب شده بود. کوکتل مولوتف در موهای او گیر کرده و تا نیمه موهایش سوخته و فیتیله خاموش میشود. آثار دست خونیاش روی در نشان میداد که میخواست نارنجک را بیرون بیاندازد اما آن منافقین از خدا بیخبر پنجره را از آن طرف میبندند. منیره وقتی میبیند چارهای ندارد، خود را روی نارنجک میاندازد و منفجر میشود.
بعد از آن، خواهرم را با ماشین یکی از همسایهها بردیم. آن شب در سردخانه بود. یکی از خواهرانم بستری شد. من هم ترکش خورده بودم. همسرش از این خبر ناگوار شوکه شد و چند روز در بیمارستان بستری بود. خواهرم را ۴ بار کفن کردند و در نهایت با کفن خونی به خاک سپرده شد. شش روز از شهادت خواهرم گذشته بود که پدرم از جبهه برگشت. در آغوش پدرم رفتم و خبر شهادت منیره را به او دادم. پدرم خیلی قوی بود. چشمانش پر از اشک شد و گفت: منیره به آرزویش رسید. آرزوی همه ما شهادت است. ۲۵ روز از شهادتش گذشته بودکه برادرم از جبهه آمد. او قضیه را از روزنامه مطلع شده بود.
بای ذنب قتلت؟ اگر منافقین را ببینم میگویم به کدامین گناه او را کشتید؟
منافقین برای قدرتطلبی، ریاستطلبی و امور دنیا افراد را قتل عام میکنند. به چه جرم و گناهی؟ باید جوابگو باشند. خواهرم یک نمونه از هزاران تن است. شهدای ترور، مظلومانه به شهادت رسیدند.
خواهر شهیده منیره سیف میگوید: این ترور در حالی رخ داد که خواهرم در چند روز آینده قرار بود به خانه شوهرش که عقد کرده او بود، برود اما این ترور ناجوانمردانه او را ناکام از دنیا برد و این برگی دیگر از جنایات منافقین بود.
او اظهار داشت: بعد از مدتی، از سوی سربازان گمنام امام زمان و سپاه پاسداران، یک تیم از منافقین تروریست در همدان به دام افتادند که قاتل منیره خواهرم نیز داخل آنها بود. پدرم را به عنوان اولیای دم در دادگاه خواستند و قاتل درباره شب ترور توضیحاتی را به قاضی پرونده داده بود. پدرم بهخاطر رضای خدا و جوان بودن آن تروریست و بهخاطر برگشت به دامان انقلاب، او را بخشید اما دادستان گفت این نامرد چندین جوان را ترور کرده است و باید به سزای اعمال ننگین خود برسد.
این جانباز انقلاب اسلامی گفت: ببینید این منافقین با خانواده ما و امثال ما چه کردهاند اما آمریکای جنایتکار، انگلیس و رژیم صهیونیستی که بزرگترین دولتهای تروریستی هستند، برای کشتهشدن چندین جنایتکار در اردوگاه اشرف، کار را به حقوق بشر و سازمان ملل میکشند و با انتشار بیانیه محکوم میکنند اما یکبار حاضر نیستند بهخاطر بیش از 17۰۰۰ شهید ترور از ملت ایران عذرخواهی کنند.
منيره روی نارنجک افتاد و مانع از شهادت ما شد
مادر شهیده منیره سیف نیز گفت: یک شب قبل از این جنایت، منافقین نامه تهدیدآمیز خود را برای چندمین بار داخل حیاط ما انداخته بودند و دخترم به خاطر اینکه ما نترسیم، گفت: نامه بیارزشی است، نگران نباشید. البته او بارها ما را دلداری میداد و با نوشتن وصیتنامهاش، ما را برای شهادت خود آماده کرده بود.
مرحومه لعلآفرین شهبازی ادامه داد: در آن شب من و دو دخترم به همراه منیره همگی دور سفره بودیم که زنگ منزل زده شد و منیره زودتر از بقیه بچهها بلند شد و جلوی در رفت که فرد منافق به محض مشاهده او از کنار پنجره حیاط، نارنجک را پرتاب میکند و منیره به خاطر اینکه سایر اعضای خانواده شهید نشوند، روی نارنجک خوابید و به من گفت: مادر، بچهها را دور کن، نارنجک است و بلافاصله منفجر شد و از ترکش آن، بقیه بچهها و من زخمی شدیم.
گفتنی است مرحومه لعلآفرین شهبازی، مادر تنها نوعروس شهیده ترور استان همدان، به دختر شهیده خود پیوسته است. این مادر عزیز پس از تحمل چند سال بیماری، در سن ۸۱ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به رحمت ایزدی پیوست.
مردم قدرشناس و شهیدپرور شهرستان نهاوند، پیکر این مادر مهربان را تشییع کردند و نشان دادند قدردان خانواده شهدا هستند.
شهید منیره سیف، نماد مظلومیت شهیدههای جهان اسلام
برادر شهیده منیره سیف که خود نیز از رزمندگان دفاع مقدس بوده و چندین سال در جبههها حضور داشته است، درباره این جنایت میگوید: منیره میتواند الگوی خوبی برای دختران امروز جامعه ما باشد. خواهرم منیره فقط شهیده شاخص استان نیست، بلکه نماد مظلومیت به نمایندگی از هزاران زن و دختر شهیده در جهان اسلام است که بهدست منافقین و تروریستهای آمریکایی و صهیونیستی به شهادت رسیدند. دختران امروز کشور ما باید حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و شهیدانی مانند منیره را بهعنوان الگوی خود انتخاب کنند، نه شبکههای ماهوارهای و ضد انقلاب که بیشترین دشمنی با ملت ایران را اربابان آنها انجام دادهاند.