وقتی فعل خواستن با معلولیت صرف میشود
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری صداوسیما مرکز زنجان؛ امروز تقویم را که برای یافتن سوژه ای مناسبتی ورق می زدم به 25 تیر
به گفته محمدی قیداری مدیر کل بهزیستی استان؛ یک و نیم درصد جمعیت زنجان را معلولین تشکیل می دهند.
در این بین هستند عدهای که معلولیت را محدودیت میدانند، اما کسانی هم هستند که از آن شرایط تعریف شده تفسیری جدید دارند،آری آنها نماد سختکوشی و خودباوری می شوند.
دنبال یکی از این سخت کوش ها بودم،که حسین اشرفی یکی از این معلولان موفق و پرانگیزه برای تهیه گزارش به من معرفی شد.
او چند سالی است که تیتر یک نشریات زنجان است،به راحتی می شد پیدایش کرد.
کمی آنسوتر از شهر خبرهایی است *
حدود 20 دقیقه طول کشید تا به نیک پی برسم،نیک پی که حالا برای خودش شهری شده است،از سرسبزترین مناطق استان در حاشیه زنجان رود است.
در حاشیه این شهر کوچک باغ هایش نشان از بزرگی وعظمت داشت ، سراغ قهرمان قصه ام را گرفتم، باید کمی در مسیر کوچه باغها پیشتر می رفتم،اندکی بعد مسیر به باغی سر سبز و کلبه ای کاه گلی منتهی شد.
دختر خرد سالی به پیشوازم آمد،انگار کار هر روز او بود،با دیدنم دوباره برگشت،اما اینبار تنها نبود،مردی جا افتاده چهار دست و پا به سراغم آمد،قدم ها را تند تر برداشتم تا او بیشتر به زحمت نیفتد.
با بشقابی انباشته از هندوانه سرد مرا به سکوی کنار کلبه دعوت کرد،همچون نی بود که با دمی نای سازش قصه زندگی خود را آغاز کرد.
حسین آقا انگار می دانست چه می خواهم، از خودش آغاز کرد: ۶۴ سال از خدا عمر گرفته ام، بر اثر سانحه ای، ضایعه نخاعی شده
حسین آقا 24 سال بود که گرفتار این تقدیرشده بود،او از آن سر گذشت غمبار گفت:پس از عمل جراحی در تهران پزشکان به من گفتند که نمی توانم حرکت کنم و باید تا پایان عمر با این معلولیت زندگی کنم.
حادثه ای تلخ که انگار قرار بود در منزل، خانه نشینش کند،اما او برای خودش تقدیری دیگر نوشته بود،آن اوایل از ترحم و دلسوزی دیگران آزرده خاطر می شد،ولی انگار قراربود او خودش تعریفی دیگر گونه از یک معلول برای خود تحریر کند.
با نگاهی نافذ به چشمان من ،سرش را به باغ رو به روی کلبه چرخاند و با همان چشمان خود نگاه من را هم به سر سبزی باغ کشاند.
باغی سرسبز که نشان از زحمتی بی اندازه داشت،و فقط عشق به کار وتلاش بود که او را به این وادی کشانده بود.
نا خواسته نگاهم به دستهای پینه بسته اش دوخته شد،اما نهیب صدایش نگاهم را دوباره به او جلب کرد،حسین آقا در حالی که پینه های دستش را که حالا برای او پاهم بود به من نشان داد و گفت: کارمند بازنشسته راهآهن هستم، از کار کردن در دل طبیعت لذت می برم وگرنه حقوق بازنشستگی دارم و نیاز مالی به کشاورزی و کار کردن ندارم.
اراده ای سترک پشت این جسم نحیف می دیدم،کار طاقت فرسا روی چهار دست وپا ،به نظرم می آمد درختان باغ هم مقابل اراده او کم آورده اند.
از موفقیت هایش پرسیدم ،از آن موقعه ای که کشاورز نمونه شده بود، با ذوق وعلاقه ای وصف ناپذیر از موفقیت هایش گفت: در سالهای 90 و 92 به عنوان کشاورز نمونه کشوری انتخاب شدم ، یک بار سم و کود و یک سال هم خودرو جایزه گرفتم.
او حالا برای خودش استاد شده است،در کنار کار باغ داری ، گل محمدی هم پرورش می دهد،تازه علاوه بر آن، در فعالیت روز مره خود به اهالی و همسایگان نیز در مورد مسائل کشاورزی مشاوره هم می دهد.
هلو زعفرانی، هلو انجیری، سیب، سیب گلاب، سیب مغز سرخ، زردآلو، آلو، آلوی هندی، به، آلبالو، گیلاس، گل محمدی، سیب زمینی، گوجه فرنگی و خیار از جمله محصولات پرورش یافته باغ اوست.
همتی که زنجیره ای صنعتی شکل می دهد**
محمد رضا ، جوان 26 ساله از هم ولایتی های حسین آقا حالا واحد کوچکی راه انداخته با خشک و فرآوری کردن میوه ها محصول صادراتی داشته باشد.
با حسین آقا به سراغ این صنعتگر جوان رفتیم، واحدی در همسایگی مزرعه حسین آقا.
20 نفر به صورت مستقیم در واحد این جوان مشغول کار هستند، بارها سوار بر کامیون به کارخانه می آیند و محصولات پس از طی فرآیندی به میوه خشک(چیپس میوه)تبدیل شده و علاوه بر کشور خودمان به کشورهای عراق و ترکیه صادر می شود.
به گفته این صنعتگر جوان ، با توجه به استقبال زیاد از این محصولات قرار است فاز دوم کارخانه در یک ماه آینده به بهره برداری برسد.
حسین آقا که پشت کار او در باغ به یک محصول صادراتی تبدیل شده می گوید:وقتی میبینم محصول باغ من ، هم موجب اشتغال جوانان روستایی شده و هم برای کشور ارز آوری دارد ، تمام معلولیت خود را فراموش میکنم.
یاد تیتری در روزنامه جام جم افتادم که نوشته بود:8 درصد صنعت کشور در اختیار معلولان است.
این تیتر خلاصه ای از همت و غیرت معلولان سرزمینمان است ، معلولیتی که برای آنها نه تنها محدودیت نبود بلکه پله ای بود برای رسیدن به موفقیت های بیشتر.
روایتی از رضا علیزاده