منوچهر سالیا، چهره ای که از او به عنوان پدر فوتبال آبادان یاد می شود و فوتبال دوستان آبادانی با او خاطره های زیادی دارند.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز آبادان، مرحوم سالیا در سالهای جنگ تحمیلی، با حفظ تیم فوتبال صنعت نفت آبادان در شیراز از انحلال و فراموش شدن این تیم فوتبالی جلوگیری کرد.
این مربی فقید فوتبال کشور در سال 55 نیز هدایت تیم تیم فوتبال صنعت نفت آبادان در لیگ تخت جمشید را بر عهده داشته است.
وی خدمات بسیاری به فوتبال آبادان و بازیکنان این خطه ارائه کرد، خدمات سالیا برای فوتبال آبادان تا نسلهای آینده نیز از ذهن اهالی فوتبال در آبادان پاک نخواهد شد؛
از همان سال ۱۳۱۷ که در قنداق تنگ پارچهای به آبادان تقدیم شد، تصمیم گرفت که پدر باشد؛ پدری که هیچگاه ازدواج نکرد.
پدر مرحوم سالیا اهل شیراز و شاغل در شهربانی بود و مادر وی نیز از اهالی خورموج در استان بوشهر. روایت است که مادر منوچهر خواهرزاده رئیسعلی دلواری بوده است. وی متولد سال 1317 در لیندوغه آبادان (خیابان جمهوری) بود.
۱۰ ساله بود که «پدر بودن» را شروع کرد بعد از آنکه پدرش تنها به اندازه یک دهه از عمرش کنار منوچهر بود؛ حالا او مانده بود و ایران، نجف و حیدر (خواهر و برادرانش)، کسی چه میداند شاید در همان ۱۰ سالگی بود که خواست حامی یتیمان بماند؛ حالا آن یتیم میتوانست «فوتبال آبادان» هم باشد.
دوچرخهسازی «منصور چارلی» یا همان شوشتریزاده، اولین جایی بود که کودک سبزهگون جنوب در آن بزرگ شد، باید حواسش به بچههایی میبود که آنچنان فرصت نکرده بودند بابا بگویند، به خاطر همین بود که مدرسه را تا کلاس هشتم بیشتر ادامه نداد و در عوض به بابا بودن ادامه داد!
عدد سنش به ۱۶ نرسیده بود که شرکت تولید مواد دریایی «گرم مکنزی» با آن حجم بالای سختی و فشار، محل کارش شد. شرکتی که منوچهر را به کویت برد تا در همان ایام و با بازی در تیم العربی این کشور شاید یکی از اولین لژیونرهای فوتبال ایران باشد. مادر داشتن را هم زیاد تجربه نکرد و بعد از فوت والده، هم و غمش را گذاشت برای سروسامان دادن خانواده.
تیم «البرز» آبادان، اولین مجموعهای بود که سالیا در آن پا به توپ شد اما «جم» آن مقصدی بود که با زندگی منوچهر پیوند خورد تا آخرین روز زندگی اش.
حس وابستگی به سفیدی پیراهن «شاهین» و جم باعث شد تا سن ۳۵ سالگی تنها لباس این دو مجموعه که یکی بودند را بر تن کند و جام امیر نویدی، آخرین باری بود که سکونشینان شاپوری دیدند که منوچهر به دنبال توپ دوید؛ بعد از آن سالیا تمام زندگیاش را وقف آنهایی کرد که مظلومانه به دنبال توپ میدویدند.
در همه آن روزهایی که دوید و در تمام سالهایی که دویدن دید، یک نفر همیشه در تصمیمات بزرگ منوچهر نقش داشت و او مرد اخلاق فوتبال ایران «پرویز دهداری» بود. عشق منوچهر به استاد تا آنجا بود که حتی در طول مکالمات تلفنیش با دهداری، ایستاده صحبت میکرد، عشقی که البته دوسویه بود و پرویزخان هم همیشه بهترینها را برای او میخواست.
روحش شاد و یادش گرامی