قبای ریاضت بر تن دارد؛ عبای عبادت بر دوش و نعلین اراده در پا.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز آذربایجان شرقی برای ماموریت مهمی در کنار دوستانش حضور دارد. حرفهایش برایم جالب است، از گونه های برجسته اش که از گوشه ماسک پیداست و از برق چشمانش از زیر محافظ طلقی، چهره ای آرام و صبور بیشتر خودنمایی می کند.
فقه و اصول را کنار گذاشته و با رفتار و کردارش انسانیت را برایم معنا می کند.
ابرهای عظیم الجثه ای با دل پر، در آسمان های دلگیر بهاری، روی سرم سایه انداخته است؛ آنجا که قرار گذاشته ایم، جای دلبازی نیست، برعکس دلگیر است برای من.
اما با حضور او و دوستانش، حال و هوا رنگ عوض می کند؛ انگار خورشید با ما سر شوخی دارد، گاهی از پشت همان ابر، لبخندی می زند و گاهی نقاب بر چهره می کشد.
قرار ما بعد از ظهر وادی رحمت تبریز، مقابل غسالخانه ی اموات کرونایی.
تعدادشان کم است، اما همتشان زیاد
لباس ایزوله بر تن دارد و ماسک زده است، امکان شناسایی چهره اش وجود ندارد، جلوتر آمده و خودش را معرفی کند؛ "صادقیان هستم از بچه های حوزه طالبیه تبریز".
با آمدن او، بقیه بچه ها هم جلوتر می آیند، تعدادشان کم است، اما همت شان والا.
مسئولیت آنها با حاج آقا صادقیان است، مسئول حوزوه علمیه طالبیه تبریز.
حاج آقا صادقیان، همان کسی است که مقام معظم رهبری در سخنرانی خود به مناسبت نیمه شعبان به اسم از ایشان یاد کرده و فرموده اند: "در تبریز رئیس حوزه علمیه خودش وارد شده و به شکل میدانی مشغول فعالیت است".
دو آمبولانس حمل متوفی جلوی غسالخانه پارک کرده، وقت برایشان تنگ است. باید زودتر بروند، تا کارهای مربوط به اموات را انجام دهند. کارشان از ساعت 3 بعد از ظهر شروع می شود.
همان امواتی که حتی بستگانشان هم از آنها دوری می کنندو در فاصله ای دور، در بهتی فرو رفته رفت و آمد متولیان کفن و دفن را هراسان و زیر چشمی می پایند.
حجت الاسلام صادقیان می گوید: براساس فتوای مقام معظم رهبری و نیز بنا به دستور نماینده ولی فقیه در استان حجت الااسلام والمسلمین آل هاشم، جمعی از طلاب جهادی حوزه علمیه تبریز، روزانه در وادی رحمت حاضر می شوند و همه مراحل کفن و دفن و نماز میت با مباشرت این طلاب جهادی انجام می شود.
برای بدرقه آنها که دنیا را غریبانه ترک می کنند جمع شده اند
آری زیر بار سنگین غربت در روزهای کرونایی عده ای جمع اند برای بدرقه آنها که دنیا را غریبانه ترک می کنند.
اینجا فصلی متفاوت برای جهادگرانی است که آستین ها را متفاوت تر بالا زده اند.
طلبه ای که تازه ملبس شده است، بالای سر جنازه مردی 61 ساله خلوت کرده است. جنازه ای که قرار است تا دقایقی دیگر او را در خاک غربت دفن کنند.
از لباسش می پرسم و از جایی که حضور دارد، با تواضع می گوید: کاری نمی کنم.
با تعجب ادامه می دهم: ولی حالا در جایی هستید که هیچ کس جرات آمدن به اینجا را ندارد.
این بار با طمانینه پاسخ می دهد: یکی از شرایط این لباس این است که تدفین و تغسیل اموات را انجام بدهی، فقط این بار، نام کرونا بر این اموات حک شده است.
و ادامه می دهد: این لباس برایم قابل احترام است و قابل احترام تر می شود وقتی می بینیم، به برکت همین لباس کاری از دستم برمی آید.
از زیر ماسک قیافه هیچ کس را تشخیص نمی دهم، زیر آن پوشش ایزوله فقط صداها را می شنوم، صداهایی که هر چند جوان، اما نفس هایشان گرم است.
چه فرقی می کند؛ شما حساب کن یک طلبه
از یکی دیگر از حاضران که همرنگ دوستانش است، نامش را می پرسم، می گوید: چه فرقی می کند؛ شما حساب کن یک طلبه.
او که روحیه آشتی با سختی ها را دارد می گوید: در سال چهارم طلبگی، وقتی برای نخستین بار به عنوان مبلغ دینی، به چاراویماق اعزام شدم فکر می کردم، مسیر زندگی همین است که طی می کنم، اما اصل تبلیغ همین جاست، تبلیغی در گستره دنیا.
او ادامه می دهد: در دنیایی که ادعای بشر دوستی شان، گوش جهانیان را کر کرده است، این روزها، قداست انسانی را به بهانه ابتلا به یک بیماری، زیر خروارها خاک آن هم دسته جمعی، خاک می کنند.
به امواتی که در سالن، برای انجام اعمال کفن و دفن گذاشته شده اند اشاره کرده و می گوید: اما اینجا برای همه این عزیزان مراسم تغسیل و تدفین برگزار می کنیم، این یعنی تبلیغ دینی که سراسر عشق و احترام به انسانیت است، حتی اگر این انسان جانش را از دست داده باشد هم، حرمت دارد.
او 15 جزء از کلام حق را ازبر است؛ اما اینجا، بر روی سنگ غسالخانه وقتی آب را روی میت می ریزند و وقتی که سنگ لحد را می گذارند، احکامی را که از آیات قرآنی یاد گرفته است، تفسیر می کند.
ریش های کم پشتش از گوشه ی ماسک، سن و سالش را لو می دهد، تا می خواهم سوال بپرسم، نگاهم را می خواند.
می گوید: تا حالا درس خوانده ام، اما در این کارزار، امتحان تمام درس هایی که تاکنون خوانده ام را پس می دهم. باشد که در این نهضت گوشه ای از کار را گرفته باشم.
این حجم از غربت، شانه های هر مردی را به لرزه می اندازد
بند کفن زنی را بسته اند و در کیسه مشکی گذاشته اند و آماده است تا در آمبولانس بگذارند، و تا خانه ی ابدی، بدرقه اش کنند.
بدرقه که چه عرض کنم، نزدیکان به لحاظ رعایت مسائل بهداشتی اجازه نزدیک شدن به میت را ندارند؛ پس این ها خود، روضه خوان می شوند.
بغض امان یکی را می برد و می زند زیر گریه. اما مجالی برای گریه هم نیست، باید زود خودش را جمع و جور کند.
این حجم از غربت، شانه های هر مردی را به لرزه می اندازد.
پشت سر آمبولانس مردی را می بینم که مقوایی کوچک منقش به اسمی زنانه در دست دارد و "ننم ای وای" زمزمه می کند.
می پرسم نسبتی دارید؟ و او می گوید: مادرم است، دو روز طول نکشید که قصه وداع را سرود، من حتی فرصت آخرین وداع را هم نداشتم، فرصت اینکه یک دل سیر ببینمش.
حالا یک جنازه است و 8 نفری که به نمازش ایستاده اند، و زیر پای آنها خانه ابدی همان میت، و به فاصله حدود 100 متر جمعی از نزدیکان که کاری از دست شان برنمی آید، برای عزیز سفر کرده شان، به جزء نگاه حسرت بار.
"الهم اغفر لهذا المیت" را که ادا می کنند، غربت "وادی رحمت" دو چندان می شود؛ بغض ها در گلو خفه شده اند.
و این بار نوبت خاک سرد و آهک است که بر روی "میت" آوار می شود.
حاج آقا صادقیان اجازه نزدیک شدن به بلوک را نمی دهد، می گوید: "جلو نیایید، امن نیست".
فوتی های کرونایی با سایر فوتی ها تفاوتی در دفن ندارند
کارش که تمام می شود، می پرسم: فوتی های کرونایی با سایر فوتی ها چه تفاوتی در دفن دارند؟
می گوید: "هیچ"! تمامی مسائل شرعی را برای همه فوتی ها رعایت می کنیم.
و صحبت هایش را این چنین تکمیل می کند: تنها تفاوت این فوتی ها، عمق دو متری قبرها، ریختن آهک ته قبر است و اینکه اعضای خانواده برای مراعات مسائل بهداشتی نزدیک نمی آیند و از دور نظاره گر مسائل تدفین هستند.
می پرسم اینکه بلوک خاصی به متوفیان کرونایی اختصاص داده اند، صحت دارد؟ جواب می دهد: بلوک خاصی اختصاص داده نشده و بنا به درخواست وارثان می توان در هر بلوکی دفن کرد.
از وقتی کرونا بر آسمان ایران سایه انداخته است، در کنار از خودگذشتگی، سفیدپوشان مدافع سلامت در بیمارستان ها، هر کس در هر لباس و مقامی دست به کار شده است و در گمنامی، صحنه هایی از فداکاری را خلق می کنند که هیچ گاه از ذهن تاریخ این ملت پاک نخواهد شد.
یکی از آنها، طلاب هستند. با همان لباس، کارهای زیادی انجام داده اند؛ مثلا در بازار تبریز یا محلات کم برخوردار دوره افتاده اند و با محلول پاش های کوله ای، هر جا را که فکرش را می کنند، ردی از ویروس باشد، ضدعفونی می کنند.
سفری تا بی نهایت معرفت
وزن محلول پاش را نمی دانم ولی اینکه روی همان بالاپوش خود به صورت کوله ای استفاده می کند و در میان تردد های مردمی در بازار تبریز کار ضدعفونی را انجام می دهد، زیاد به چشم می آید، می شود گفت حضورش دلگرمی برای مردم است.
جلوتر می روم و می پرسم: چه شد از اینجا سر درآوردید؟!
او می گوید: وقتی وارد حوزه شدم در همان سطح یک، جمله ای از بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی به چشمم خورد.
در بالای یکی از کتب این جمله نوشته شده بود؛ "امام خمینی فرموده اند: درس خواندن تنها انسان را در کسوت جندالهی وارد نمی کند، علم تنها انسان را به مراتب انسانیت نمی رساند، باید باشد؛ لکن در جنب آن باید توجه به غیب باشد؛ درس را برای خدا بخوانید، از صفر شروع کردید، و امیدوارم تا غیر متناهی بروید و بروید و برسید به آنجا که غیر از خدا کسی را نبینید، همه را جلوه او بدانید".
او ادامه می دهد: حالا آن جمله امام خمینی را در این وانفسای روزگار کرونایی با تمام وجود حس می کنم. روی شیلنگ را سمت پنجره ی یکی از مغازه هایی که قفل است می گیرد، کمی مکث کرده و می گوید: اگر متفاوت نگاه کنیم، از همین جا سفری تا بی نهایت معرفت آغاز کرده ایم، چه کسی فکر می کرد، یک ویروس میکروسکوپی تمام معادلات جهان را بر هم بزند و اینقدر دل همه را متوجه خداوند بزرگ و بلند مرتبه کند.
فضای مجازی و کرونا، هر بدی هم داشته باشند، ابهت پوشالی غرب را رسوا کردند
از وادی رحمت و بازار که فاصله می گیرم، می رسم به حجره های حوزه علمیه که تا همین چند ماه قبل گوش در و دیوارش به "شرح لمعه" عادت کرده بود.
اما اکنون، صدای قیچی هایی که پارچه ها را برش می زنند و منگنه هایی که دور پارچه ها می خورند، تا آنها را برای محافظت از مردم در برابر هجوم بی امان ویروس کرونا، چفت و بست کنند؛ به گوش می رسد.
تنها نیستند هم لباسی هایشان از هر رده از طلبه تا مدرس که تا دیروز برای واکاوی سطر به سطر کتاب "اصول اعتقادات" دور هم جمع بودند؛ الان با فاصله، دور هم حلقه زده اند؛ اما این کجا و آن کجا.
مساجد هم به محلی برای پشتیبانی تبدیل شده اند، پای منابر نشسته اند، تا باری از دوش مردم شهر و مدافعان سلامت بردارند.
اینجا حوزه علمیه صادقیه تبریز است که طلبه های جهادی آن با تشکیل گروه جهادی شهید "سپهبد حاج قاسم سلیمانی" به عشق مردم و با یاد امام زمان (عج) کار می کنند .
حجت الاسلام و المسلمین ایمانی از مدرسان حوزه است، پیر سالخورده ای است؛ می گوید: اینجاییم تا بگوییم، مرزهای عقیده هم مدافع دارد و رها نیست.
او با بیان اینکه در روزهای کرونایی، تفاوت فرهنگ اسلام با فرهنگ اروپا، خود را به خوبی نشان داده است، ادامه می دهد: حوزه فقط فقه و اصول و فلسفه و کلام نیست؛ رسالت حوزه روشن کردن فلسفه همدلی و دستگیری در جامعه است.
این مدرس حوزه و دانشگاه یادآور می شود: آنچه که کشورهای غربی روز به روز به سوی پوچی حرکت می کنند، بر هیچ کس پوشیده نیست، فضای مجازی و کرونا هم، هر بدی که داشته باشند، دست در دست هم دادند تا ابهت پوشالی غرب مبتنی بر خود انگاره های شان را رسوا کنند. در غرب، جنازه هایی که در خیابان ها رها شده اند، مگر همین ها را فریاد نمی زند؟!
همدردی با مردم و نفس کشیدن در جمع جهادگران سلامت
طلبه ی دیگری که دانش آموخته حجت الاسلام و المسلمین ایمانی است و هم پای او کار برش ماسک ها را انجام می دهد می گوید: بعد از فراخوان مقام معظم رهبری مبنی بر این که هر کس هر توانی دارد، برای مقابله با این بلا وارد شود، اینجا جمع شده ایم تا با تولید ماسک ارزان و مجانی، با توزیع در میان قشرهای آسیب پذیر، آیه "تعاونو علی البر و التقوی" را به صورت عملی تفسیر کنیم.
حجت الاسلام و المسلمین علی پور رئیس حوزه علمیه صادقیه تبریز می گوید: گروه جهادی این حوزه با بسته بندی و توزیع روزانه 15 هزار عدد ماسک، سمپاشی و گندزدایی، و ضدعفونی معابر و وسایط نقلیه عمومی به میدان آمده است.
او ادامه می دهد: همه اینها جلوه های شیرینی است از همدردی با مردم و نفس کشیدن در جمع جهادگران سلامت، که با حضور خیران، طلاب و مدرسان ثبت می شود.
نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی نیز که از همان اوایل شیوع کرونا در استان، حمایت هایش از برنامه های خیرخواهانه بر هیچ کس پوشیده نیست، به گوشه ای از عملکرد حوزه ها در مقابله با کرونا اشاره می کند.
حجت الاسلام والمسلمین آل هاشم می گوید: همه حوزه های علمیه استان آذربایجان شرقی در بحث ضدعفونی معابر و تولید ماسک حرفی برای گفتن دارند و طلاب و استادان نیز در مدرسه ولیعصر، طالبیه، صادقیه، امیرالمومنین، سالار شهیدان و سفیران هدایت تبریز جهادگونه خدمت می کنند.
به گفته ی حجت الاسلام المسلمین آل هاشم استادان و طلبه های جهادی 21 حوزه علمیه استان برای نبرد با کرونا، به میدان آمده اند، تا برای خدمت به مردم گوشه ای از کار را بگیرند.
سعی می کنند قافیه خلوص را نبازند
آری همه اینها نشان می دهد، درس دین تعطیلی ندارد و حوزه طلبگی می تواند از کوچه و کارگاه تا غسالخانه گسترده باشد.
فرقی نمی کند، چه تخصصی دارند، مهم این است که همه در جایگاه خود حکم سربازی را دارند که سر بزنگاه آماده اطاعت از اوامر ولی امر خود هستند.
و امروز طلبه هایی که گوشه ای از کار را گرفته اند، پیمان بسته اند که یک دل و یک رنگ برای اعتلای دین و ایران عزیزمان بکوشند، و با هیچ غفلت و کسالتی از پای نشینند و در مقابل چشمان نازنین صاحب این راه، از خدای مهربان می خواهند تا دست شان را بگیرد، تنهای شان نگذارد و رهایشان نکنند.
شاید گفت، این خود یک اجتهاد است، رفتاری در فهمیدن و کیفیتی در مشی به سمت حقیقت؛ چرا که آنانی که من دیدم، سعی می کنند قافیه خلوص را نبازند.
کسی راه بلد نمی شود، مگر با خواندن همین درس ها، اینها را باید خواند و آن راه را باید یاد گرفت و مهمتر از همه عمل کرد.
گزارش مکتوب: اعظم قربانی