او می گفت تا خداوند بندهاش را پاک نکند او را شهید نمیکند، اگر شهید شدم بدانید خدا پاکم کرده است.
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مرکز خوزستان؛ شهید احمد رستگار از شروع جنگ در جبهه ها حضور داشت و تمام تلاش خود را می کرد تا رشادت های رزمندگان را به تصویر بکشد، وی فعالیت خود را از سال 1360و به عنوان صدابردار پخش در صدای جمهوری اسلامی ایران مرکز خوزستان آغاز کرد.
ولی وقتی توانایی و مهارت خود را در فیلمبرداری و تصویربرداری نشان داد در صدا وسیما به عنوان فیلمبردار مشغول به کار شد.
شهید غلامرضا رهبر خبرنگار جبهه و جنگ در مورد شهید رستگار می گفت : او سلاح گرم همراه نداشت اما همیشه با در دست داشتن دوربین تصاویر مناطق جنگی را مخابره می کرد و در ماموریت ها حضور فعال داشت.
شهید احمد رستگار بدون اینکه آموزش خاصی ببیند به بهترین وجه در عرصه تصویربرداری فعالیت می کرد و توانایی زیادی در فیلمبرداری داشت و با هر دوربینی به راحتی کار می کرد.
همسر شهید رستگار می گوید : احمد فردی صبور و ساکت بود و همیشه تبسم بر لب داشت. زیاد صحبت نمی کرد و بیشتر مرد عمل بود او در مسجد با بچه ها خیلی کار می کرد و با آنها صمیمی بود، بچه ها هم ایشان را دوست داشتند.
معتقد بود که خیلی باید با این بچه ها کار کرد، اینها آینده انقلاب هستند، او مانند پدری مهربان برای بچه های مسجد بود.
با هزینه شخصی خود کتابخانه مسجد حجازی اهواز را راه اندازی و تجهیز کرده بود و برای بچه ها اردوهای مختلف برگزار می کرد.
وقتی شهید رستگار به جبهه می رفت بچه ها هر روز به خانه ما می آمدند سراغ او را می گرفتند، با اینکه مسجد از خانه فاصله زیادی داشت ولی تاکید می کرد که اهل خانه و بچه ها حتما در نماز جماعت مسجد شرکت کنند.
همسرشهید رستگار می گوید : احمد دشواری های جبهه را برای اینکه ما نارحت نشویم اصلاٌ به خانه منتقل نمی کرد.
آخرین باری که به خانه برگشت، 40 روز مرخصی داشت. می خواستیم برویم مسافرت، اما وقتی شهید غلامرضا رهبر به ایشان خبر داد که به نیرو نیاز دارد، اعلام آمادگی کرد وحاضر نشد از مرخصی خود استفاده کند و بدون معطلی با آنان همراه شد.
قبل از رفتن در خانه به من گفت: بچه ها نیرو لازم دارند، شما چه می گویید؟ من هم که همیشه سعی می کردم کاری نکنم که ایشان در رفتن به جبهه مردد باشد، گفتم: هرچه شما صلاح می دانید و شهید رستگار جواب داد پس اگر اجازه بدهید من می روم.
با اینکه قرار بود فردای آن روز به سفر برویم، ایشان وسایل خود را جمع کردند و به جبهه برگشتند و این سفر به جبهه سفر وی به سمت و سوی خدا شد.
بعد از عملیات والفجر 8 ، اسفند سال 1364 بود، چند روزی بود که برای ثبت رشادت های همرزمان خود در منطقه عملیاتی فاو مستقر شده بود. رزمندگان پیروز شده بودند اما دشمن بعد از شکست پاتک زده بود.
روز هفتم اسفند 1364 به منطقه فاو و خط مقدم رفته بودند، شهید رهبر در سنگر، خود را برای تهیه گزارش آماده می کرد و احمد به بیرون از سنگر می آید که دوربین را برای فیلم برداری آماده کند. ناگهان صدای مهیب انفجار بلند می شود دشمن از راه دور مستقیما چهره ی نورانی احمد را هدف گرفته و ایشان را به شهادت می رساند و 2 روز بعد پیکر ایشان به پشت جبهه منتقل شد.
همسرشهید رستگار: تنها پاداش برای احمد همین شهادت بود او همواره معتقد بود که تا خداوند بنده اش را پاک نکند او را شهید نمی کند، و می گفت هروقت شهید شدم مطمئن باشید خدا پاکم کرده است.
احمد با شهید رهبر همکار بود، در جنگ هم باهم همرزم شدند. باهم رابطه خانوادگی و رفت و آمد هم داشتیم.
این دو باهم خیلی صمیمی بودند و شهید رهبر برای هر ماموریتی حتما شهید رستگار را با خود می برد و دوربین شهید رستگار امروز به عنوان یادگار از آن روزهای شهید در موزه شهدای تهران نگهداری می شود.
بعد از شهادت احمد، شهید رهبر می گفت: شهید رستگار دقیقا تا خط مقدم می رفت و برای اینکه عملیات را فیلمبرداری کنیم شب های عملیات بچه ها را همراهی می کرد.
جالب است همرزمانش می گویند 2 روز قبل از شهادت، احمد هرجا می رفت، رزمنده ها می گفتند چهره احمد نور بالا می زند و می خواهد شهید شود.
همسرشهید رستگار : وصیت نامه کاغذی از شهید به جا نمانده و بیشتر توصیه های ایشان کلامی بود، شهید رستگار به ولایت فقیه و رهبری خیلی اهمیت می داد.
روز آخر که می خواست برود مدام توصیه می کردند که مبادا مسجد رفتن و حضور در راهپیمایی ها را قطع کنید و همواره پیرو ولایت فقیه باشید.
باید با جوانان امروز صادقانه حقایق را بگوییم مسئولان باید در عمل الگوی شهیدان را اجرایی کنند و بدانند مردم رفتار و کردار و عملکرد آنان را می بینند.