به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری صدا و سیما به نقل از شبکه تلویزیونی المنار، سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان در مراسم یادبود شهادت سردار قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی المهندس در ضاحیه جنوبی بیروت گفت: امروز ما این مراسم یادبود را در گرامیداشت یک فرمانده جهادی اسلامی جهانی بزرگ، حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرماندهی بزرگ و مجاهدی عزیز، حاج ابومهدی المهندس معاون سازمان مقدس حشدالشعبی عراق و همراهان آنها، شهیدان ایرانی و عراقی که در جنایت اخیر به شهادت رسیدند، برگزار میکنیم. روز دوم کانون الثانی (ژانویه)، در شامگاه پنجشنبه، در شب جمعه، یعنی در ۱/۲/ ۲۰۲۰، تاریخی مهم بین دو مرحله در منطقه است.
این روز، آغاز مرحلهای جدید و تاریخی جدید نه فقط برای ایران و عراق، بلکه برای همه منطقه است. اما اجازه دهید ابتدا درباره جنبه شخصی این حادثه و جنایت و این ترور صحبت کنم. در شامگاه پنجشنبه دوم ژانویه ۲۰۲۰، حاج قاسم سلیمانی برادر عزیز، به آرزوی خود رسید و به هدف خود دست پیدا کرد و در شب جمعه گذشته حاج قاسم سلیمانی به هدف خود رسید. این آرزو، هدفی شخصی است و همواره در خاطرات شهدا وجود دارد که میگویند شهادت برای مجاهدین و فرماندهان، هدفی شخصی است و آنها شهادت را برای امت نمیخواهند بلکه برای امت، خیر و زندگی آرام و سعادت در دنیا و آخرت و عزت و کرامت و قدرت خواستارند.
اما در زمینه شخصی، هدف شخصی آنها شهادت است. این آرزوی او از دوران جوانی بود زمانی که به جبهههای جنگ در ایران ملحق شد و این آرزو و هدف را همواره با خود به همراه داشت. کسانی که در این راه زندگی میکنند هدف برخی از آنها در بین راه در ابتدا و یا میانه آن از بین میرود و شعله آن خاموش میشود و این عشق و شوق لقای آن از بین میرود و در برخی دیگر هر چقدر که زمان بیشتری میگذرد، شدیدتر و شعله ورتر میشود. حاج قاسم و ابومهدی المهندس، از دسته دوم بودند. به ویژه در سالهای اخیر، زمانی که عمر انسان به درازا میکشد و پیری در ظاهر و ریش و موی او نمایان میشود و نگران میشود که مبادا بر اثر بیماری و در بستر بمیرد در حالی که همواره در جبههها بین خمپاره و ترکشی که بدنش را پر کرده بود حضور داشت.
حاج قاسم در سالهای اخیر هر گاه به شام میآمد برادرانم به استقبالش میرفتند و شبانه روز در کنارش بودند تا به فرودگاه دمشق بازمی گشت. او شبهای زیادی را با گریه سپری میکرد، زمانی که به یاد شهدا میافتاد میگریست. در بسیاری از دیدارها به من میگفت: سینه ام در این دنیا از شدت لقای شهدایی که رفته اند تنگ شده است. برادران و دوستان و عزیزانی که با آنها زندگی کرده و جنگیده بود و با آنها درد و رنج کشیده بود، بیشتر آنها رفته بودند و بسیار مشتاق پیوستن به آنها بود. به هر حال، او به این هدف خود رسید و این الگویی برای همه ما به شمار میآید.
من در اینجا از ضاحیه جنوبی به خانواده حاج قاسم سلیمانی و به همه نزدیکان و دوستان او به ویژه به همسر فاضله و پسران و دختران او میگویم آنچه باید موجب تسلی شما باشد، این است که پدر شما به نهایت آرزوهای خود رسید و من میدانم و شما نیز بهتر از من میدانید که این همواره هدف و آرزو و شوق و عشق حاج قاسم سلیمانی بود. همین مسئله درباره حاج ابومهدی نیز صادق است.
دو ماه یا سه ماه پیش زمانی که در بیروت حضور داشت به دیدار من آمد و من افتخار دیدار او را داشتم و ساعتها نشست و گفتگو کردیم، در آخر دیدار به من گفت: سید به نظر میرسد نبرد با داعش درحال پایان است و کسانی که شهید شدند، شهید شدند و من هنوز زنده هستم و عمر من طولانی شده و ریش و موی من سفید شده است، برای من دعا کن که عاقبت من شهادت باشد. همچنین به همسر فاضله و دختران بزرگوار حاج ابومهدی میگویم این باید موجب تسلی همه ما باشد. همین طور در مورد همه شهدای عزیزی که با حاج قاسم و حاج ابومهدی شهید شدند. در مورد بخش شخصی این حادثه، برای اینکه به این بخش پایان دهیم و به بخش رویارویی و خود مسئله بپردازیم باید بگویم امروز این آرزو برای آنها محقق شد.
در فرهنگ ایمانی ما، شهادت یکی از دو «حسن» است (احدی الحسنیین)، پیروزی و شهادت. از عجایب فرهنگ ایمانی این است که چگونه معادلات را تبدیل میکند. حداکثر چیزی که دشمن ما در اختیار دارد این است که ما را بکشد و حداکثر چیزی که ما میتوانیم به آن دست پیدا کنیم، نیز این است که در راه خدای متعال کشته شویم. معادله ایمانی، حداکثر نقطه قدرت دشمن را به حداکثر نقطه قدرت ما تبدیل میکند.
بنابراین ما شکست نمیخوریم، زمانی که پیروز میشویم، پیروز هستیم و زمانی که شهید میشویم، پیروز میشویم. روز پنجشنبه دوم ژانویه نیز روز پیروزی مقاومت و محورمقاومت و مردان مقاومت بود و نمونهای دیگر برای پیروزی خون بر شمشیر خواهد بود انشاالله. این شهادت عظیم و این عاقبت نیکو و این پایان زیبا برای حاج قاسم و حاج ابومهدی و همراهان شریف، مجاهدان ایرانی و عراقی، مبارک باشد. در مکتب حسین و زینب علیهما السلام، ما عاشق شهادت هستیم و جز زیبایی چیزی نمیبینیم.
نکته دوم ورود به اصل موضوع است، امروز میخواهم به صورت مستقیم درباره این حادثه بزرگ صحبت کنم، اینکه چه اتفاقی رخ داد؟ چرا این اتفاق رخ داد؟ چرا حاج قاسم سلیمانی و در کنار او ابومهدی المهندس باید هدف باشند؟ اهداف این ترور چیست؟ منطقه به کجا میرود؟ در چنین شرایطی وظیفه و مسئولیت چیست؟ گفتم که ما به طور کامل در برابر مرحلهای جدید و دور تازه قرار گرفته ایم. در چنین شرایطی اگر بخواهی از شخصیت حاج قاسم، از ویژگیها و صفات او، از دینداری، شجاعت، علم، معرفت، عقل استراتژی، تواضع و دیگر صفات او، از دستاوردها، دشواری ها، شب زنده داری ها، جهاد و جانفشانیها و همچنین از حاج ابومهدی، بگوییم میتوانیم ساعت ها، روزها و هفتهها سخن بگوییم که انشاء الله در این موارد در فرصتهای دیگر صحبت خواهیم کرد، اما آنچه باید بدان بپردازیم اصول مرتبط به موضوع مورد بحث ماست، اول، اینکه چه اتفاقی رخ داد؟
آنچه رخ داد این است که پنجشنبه شب، حاج قاسم سلیمانی و همراهانش به صورت علنی فرودگاه دمشق را به مقصد فرودگاه بغداد ترک کردند، در فرودگاه بغداد حاج ابومهدی المهندس و برخی از برادرانش که از مقامات بسیج مردمی بودند به استقبال حاج قاسم رفتند، پس از آنکه سوار خودرو شدند و مقداری راه بازگشت از فرودگاه را پیمودند هواپیماهای آمریکایی با موشکهای پیشرفته به صورت وحشیانه، تمامی خودروها را هدف قرار دادند که تصاویر آن را دیده اید، وحشیانه خودروها را نابود و تمامی سرنشینانش را قطعه قطعه کردند. دو سردار عزیز و کسانی که با آنان بودند به شهادت رسیدند و پیکر همگان قطعه قطعه شد و در آتش سوخت، به گونهای که شناسایی چهره آنان دشوار شد.
به عنوان جمله معترضه بگویم که حاج قاسم و حاج ابومهدی و همراهانشان انتظار شهادت داشتند، حتی شهادتی در شرایط بدتر از این اتفاق هم برایشان قابل انتظار بود، شهادتی که نتیجه اش این باشد که، چون حسین بن علی سرها از بدن و، چون حضرت عباس (ع) دستها از بدن جدا شوند یا اجسادشان، چون جسد حضرت علی اکبر (ع) تکه تکه شود. نمیدانم آیا آنچه رخ داد همان چیزی است که در تصور حاج قاسم و حاج ابومهدی بود یا نه؟ در هر حال همه آنان قطعه قطعه شدند، اندکی بعد وزارت دفاع آمریکا بیانیه صادر کرد و مسئولیت عملیات را پذیرفت و اظهار داشت این ترور به دستور دونالد ترامپ انجام شد.
پس از آن بیانیههای دیگری از آمریکا صادر شد و مسئولیت عملیات در این بیانیهها هم پذیرفته شد، حتی کنفرانسهای خبری هم در این زمینه برگزار شد، وزیر امور خارجه، وزیر دفاع، مشاور امنیت ملی و حتی رئیس جمهور توئیتهای متعددی را منتشر کردند، ترامپ در این توئیتها فخورانه پذیرفت که دستور قتل حاج قاسم سلیمانی را خود صادر کرده، حتی دلایلی را هم برای صدور این فرمان بیان کرد که همه دروغ بود. با این حساب ما در برابر یک جنایت علنی و آشکار قرار داریم. کسی که دستور این جنایت را صادر کرد یعنی ترامپ، خودش میگوید فرمان از من بود، کسی که این عملیات را اجرا کرد یعنی وزارت دفاع، ارتش و بخشی از نظامیان ارتش آمریکا که در منطقه اعم از عراق یا خارج از عراق حضور دارند خودشان میگویند مجری عملیات بودند.
در نتیجه در برابر ما حادثه تروری وجود ندارد که ابعادش مبهم باشد مثلا اینگونه نیست که از خودروی بمب گذاری شده یا اقدام انتحاری یا کمین نظامی استفاده شده باشد که به کمیته حقیقت یاب نیاز داشته باشد یا آنکه حادثه احتمالاتی مطرح باشد. در برابر ما جنایتی کاملا شفاف و واضح وجود دارد، دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا به ارتش این کشور دستور داد این جنایت را اجرایی کنند و بخشی از بدنه ارتش هم آن را به شیوهای که ذکر کردم انجام داد.
نکته دوم، چرا این جنایت به این شیوه، علنی و رسوا انجام شده است؟ در این مورد دو نکته وجود دارد، اول، شکست همه تلاشهای مبهم و بدون سرنخ قبلی برای ترور. پیش از این برای ترور حاج قاسم تلاشهای متعددی شده بود، ابعاد برخی از این تلاشها فاش شد و برخی هم هنوز فاش نشده است، آخرین نقشه از افکار شیطانی و جهنمی آمریکا و اسرائیل، زمانی بود که حاج قاسم در کرمان حضور داشت، گروهی پس از آنکه مواد منفجره مورد نیازشان را آماده کرده بودند، بازداشت شدند، این گروه خانهای را نزدیک حسینهای خریدند سپس تونلی را از داخل اتاق کندند تا به کف حسینیه رسیدند، آنجا مقدار قابل توجهی مواد منفجره جاسازی کردند، به این دلیل که حاج قاسم در برخی از مناسبتهای دینی مجالسی را در این حسینیه برگزار میکرد، مراسمی که با چهار تا پنج هزار شرکت کننده برگزار میشد، یعنی این گروه میخواست پنج هزار انسان را در حسینیه بکشد تا اطمینان حاصل کند حاج قاسم سلیمانی را کشته است. این بیانگر اندیشه جنایتکارانه اینان است.
اما خداوند متعال به حاج قاسم مهلت داد و از او محافظت کرد و در آخر برای او شهادتی اینگونه برگزید، یعنی همان چیزی که رهبری معظم بیان کردند و گفتند ایشان سزاوار این نوع شهادت بود. در هر حال همه تلاشهای قبلی برای ترور او بدون برجای ماندن سرنخی ناکام ماند و همین امر موجب شد تا به اقدام عملی و آشکار روی آورند. نکته دومی که به انگیزهها برای این ترور در این زمان و با این شرایط آشکار، مرتبط است، مجموعه شرایط و تحولات منطقه، شکستها و پیروزی ها، نتایج درگیریها تا تحولات اخیر عراق است ضمن اینکه در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز قرار داریم.
وقتی این مسائل را توضیح دهیم اهداف ترور و همچنین مسئولیت و وظایف همه ما برای مقابله با اهداف ترور روشن میشود. آنچه در این زمینه میگویم تنها شرح و تفصیل نیست، بلکه اساس مبحث ماست، سه سال از آغاز ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا میگذرد، این فرد سیاست خارجی خود را در منطقه ما و جهان تبیین کرد، وقتی ترامپ و دولتش به نتیجه سه سالی که گذشت مینگرند چه چیزی میبینند؟ شکست پشت شکست و ناتوانی و تردید. در حوزه سیاست خارجی به ویژه در منطقه ما، چیزی ندارند تا بتوانند به عنوان دستاورد به مردم آمریکا اعلام کنند در شرایطی که او در آستانه انتخابات قرار دارد.
این مسائل را در چند سرفصل بیان میکنم، اول به ایران مرتبط است و موضوع ایران بزرگترین سرفصل و عنوان به شمار میآید، ترامپ از همان روز اول بالاترین هدفش را مشخص کرد و آن براندازی نظام ایران بود. این نکته ایست که در سخنان جان بولتون بیان شد، بولتون یک سال قبل وعده داده بود، در مراسم سال نویی که سازمان منافقین ایران در فرانسه برگزار کرده بود یکی از سخنرانانش بولتون بود، بولتون در آن نشست به حاضران وعده داده بود جشن سال نوی بعد در تهران برگزار خواهد شد، اما میبینیم بولتون رفت و نظام ایران باقی است. آنچه بولتون به زبان آورد سیاست خودش نبود، او مشاور امنیت ملی آمریکا بود و اظهارات چنین فردی بیان راهبرد ترامپ علیه ایران به شمار میآید. در نتیجه بالاترین هدف ترامپ براندازی نظام جمهوری اسلامی است.
در این زمینه میتوان حداقل خواسته ترامپ را تغییر رفتار و تسلیم نظام ایران و تسلط آمریکا بر رفتار سیاسی جمهوری اسلامی دانست در نتیجه ترامپ در پی رسیدن به توافقنامه هستهای جدید، توافق در زمینه موشکهای بالستیک و توافق درباره تحولات منطقهای بود، اما ایران به این خواستهها پاسخ نداد، در ادامه ترامپ از توافقنامه هستهای با ایران خارج شد، تحریمهایی را علیه ایران تحمیل کرد که در طول چهل سال گذشته بی سابقه است، حتی به همه آنانی که در جهان با ایران تعامل دارند هم تحریمهایی تحمیل کرد، تلاش کرد ایران را محاصره و منزوی کند، راه هراس افکنی را در پیش گرفت، به گرسنگی مردم، به بحران اقتصادی و به ایجاد شکافهای داخلی در ایران دلخوش کرد، به تلاش برای ایجاد فتنه داخلی در ایران دل بست، از تمامی امکانات منطقهای برای رسیدن به هدف بهره گرفت، اما نتیجه همه این تلاشها شکست بود.
به همین دلیل، حالا که در آستانه انتخابات قرار دارد، نمیتواند به مردمش بگوید که من نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کردم، چنانچه نمیتواند بگوید نظام جمهوری اسلامی را تسلیم کردم، حتی نمیتواند بگوید توافقنامه هستهای جدیدی را بر این کشور تحمیل کردم و بدتر از همه این موارد اینکه ترامپ به مرحلهای رسید که برخی از روسای اروپایی را در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمن ملل متحد در نیویورک واسطه کرد تا دیداری با شیخ (حسن) روحانی رئیس جمهور ایران داشته باشد، اما ایران این دیدار را هم نپذیرفت.
تمام سیاستهای ترامپ این بود که ایران را با فشار و سیاست رعب، به پای میز مذاکرات بکشاند حتی اگر توافقی حاصل نشود، این نکته ای است که خودش به آن اشاره کرد و هنوز هم میگوید که آنان به چنین مذاکرهای تن خواهند داد، او حتی شماره تلفن داد و حال دوره ریاستش در حال پایان است، اما ایران هنوز نه پای میز مذاکره رفته و نه کسی با شمارهای که داده بود، تماس گرفته است. با این حساب او چه حرفی برای مردم آمریکا دارد؟ نتیجه همه تلاشش، شکست و ناتوانی او و در مقابل افزایش جسارت ایران است.
دوم، شکست و آشفتگی آمریکا در سوریه. شکست آنها واضح است، طرح آنها در سوریه شکست خورد و آخرین مسئلهای که رخ داد خیانت او به همپیمانان یا دوستان خود در «قسد» به گروههای کردی که در شرق فرات میجنگند بود و آشفتگی که دیدیم، یک بار تصمیم گرفت که نیروها را از شرق فرات خارج کند و ساعتی دیگر تصمیم گرفت که بخشی از نیروها را باقی بگذارد و در نهایت قرار شد بخشی از نیروهای آمریکایی باقی بمانند برای حمایت از چه کسی؟ نه برای حمایت از همپیمانانشان در میان کردها بلکه برای محافظت از چاههای نفت و میادین نفتی سوریه به منظور سرقت آن.
او این را اعلام کرد و گفت: با شرکتها برای حفاری و صادرات نفت گفتگو خواهد کرد. این آشفتگی و سردرگمی آمریکا را در سوریه نشان میدهد. آمریکا بخشی از نیروهای خود را در شرق فرات برای نفت نگه داشت و بخش اندکی را نیز در التنف حفظ کرد و خود او (ترامپ) گفت: بر اساس درخواست اسرائیل و توصیه اسرائیل بود که خواستار باقی ماندن نیروهای آمریکایی در التنف شده بود. چرا که اگر از التنف خارج میشد و این منطقه در دست ارتش سوریه قرار میگرفت، کل مرز سوریه و عراق باز میشد.
سوم، شکست در لبنان. همه فشارها و تحریمها و اقدامات تحریک آمیز و همه پولهایی که در لبنان هزینه شد تا چهره مقاومت را مخدوش کند و خاستگاه مقاومت را علیه مقاومت تحریک کنند و بقیه لبنانیها را علیه مقاومت تحریک کنند، شکست خورد. همه ما حمله اخیر پمپئو به لبنان و بیانیه مکتوب جنگی که او از وزارت امور خارجه لبنان اعلام کرد به یاد داریم تا سفرهای متنوع ساترفیلد را که البته در رسانهها منتشر نشد، اما امروز من میخواهم رسانهای شود و من در جلسهای داخلی گفتم و فاش شد. ساترفیلد در آخرین سفر خود، مسئولان لبنانی را تهدید کرد اگر شما تا ۱۵ روز دیگر تاسیسات مقاومت در بقاع را برنچینید و حزب الله آنها را از بین نبرد، اسرائیل میآید و این تاسیسات را بمباران و ویران میکند و ما لبنان را وارد چرخه تحریمها میکنیم و الی آخر.
تهدید و ترساندن و ارعاب، که طبیعتا فایدهای نداشت؛ و اسرائیل نیز جرات نکرد بیاید و پانزده روز بعد این تاسیسات را بمباران کند چرا که ما گفتیم اگر اسرائیل این تاسیسات را بمباران کند ما پاسخی سریع و مناسب خواهیم داد. به یاد دارید که من در روز قدس به این مسئله اشاره کردم؛ بنابراین تمام تلاشها برای اعمال فشار بر مقاومت در لبنان و همچنین سیطره کامل بر تصمیم گیریها در لبنان فایدهای نداشت. (چهارم) در یمن و ایستادگی یمن و ناتوانی در تحقق هر گونه دستاورد و پیروزی نظامی (نیز شکست خوردند.) جنگ در یمن در درجه اول، جنگی آمریکایی است و تصمیم و خواست و طرحی آمریکایی است نه فقط سعودی و شبیه آن.
پنجم، (آمریکایی ها) در افغانستان به دنبال راهی برای خروج میگردند که آبروی آنها را حفظ کند و البته با آشفتگی و سراسیمگی. خلیل زاد را میفرستد تا با طالبان در قطر دیدار کند و توافق میکنند و قرار میگذارند که طالبان با ترامپ در کاخ سیاه (کاخ سفید) دیدار کنند. روز بعد ترامپ دیدار و توافق را لغو میکند و میگوید طالبان و مذاکرات با آنها از زندگی من خارج شدند و پس از آن چند روز بعد مذاکره با طالبان را خواستار میشود چرا که میخواهد از باتلاق افغانستان خارج شود؛ بنابراین افغانستان، دستاوردی برای آنها نداشت.
ششم، معامله قرن. معامله قرنی که در همان سال اول آورده بودند تا آن را بر نظامها و دولتهای عربی و ملتهای عربی و در درجه اول بر ملت فلسطین تحمیل کنند، الان معامله قرن کجاست؟ به دنبال ایستادگی ملت فلسطین و رهبران فلسطینی، با وجود جنگها علیه غزه و محاصره و تحریمها و آنچه از مشکلات معیشتی و اقتصادی و تهدید و مشکلات بازداشت شدگان ... بر سر کرانه باختری و فلسطینیها در داخل و خارج آوردند، نتوانستند معامله قرن را تحمیل کنند.
هفتم، عراق. در عراق، ترامپ هیچ طرح واقعی نداشت. ما منابع محرمانه در «سی آی ای» و در پنتاگون نداریم که از آنها اطلاعات گرفته باشیم، نه، ترامپ بسیار واضح و شفاف است چرا که خودخواه و متکبر است و هیچ کسی را برابر خود نمیبیند به این علت که او نه کشورها و نه حقوق بین الملل و موسسات بین المللی و جامعه بین المللی و هیچ کسی را به رسمیت نمیشناسد. در همه تبلیغات انتخاباتی ترامپ چه میگوید؟ میگفت: نفت عراق حق ماست یعنی آمریکا. او حتی به برخی از میادین ناچیز نفت سوریه در شرق فرات نیز طمع دارد، نفت سوریه اصلا با نفت عراق قابل مقایسه نیست.
او در همه تبلیغات انتخاباتی خود و مصاحبهها که تصاویر و فایلهای صوتی آن موجود است میگوید نفت عراق حق ماست و ما باید دست خودمان را بر نفت عراق قرار دهیم تا همه پولهایی را که در سالهای گذشته در عراق و منطقه هزینه کرده ایم بازگردانیم؛ و زمانی که سوال میشود چگونه این کار را انجام میدهی در حالی که عراق دولت دارد - من این جملهها را میگویم تا دوستانمان در عراق اگر گوش میدهند بشنوند - میگوید عراق دولت ندارد، چیزی به اسم عراق وجود ندارد.
به متن و صدای صحبتهای او مراجعه کنید. چگونه برمیادین نفتی مسلط میشوی؟ نیرو اعزام میکنیم در اطراف میادین نفتی حضور پیدا میکنند و مناطق گستردهای را میگیریم و در اطراف آن کمربند امنیتی ایجاد میکنیم و بر آن سیطره پیدا میکنیم و به استخراج و صادرات نفت و فروش آن به جهان اقدام میکنیم؛ بنابراین طرح واقعی ترامپ از سه سال گذشته تا امروز چیست؟
سیطره بر چاههای نفت و منابع نفتی عراق، او نمیخواهد دولتی در عراق برسر کار باشد که مانع انجام این کار او شود، یا اگر دولتی وجود دارد باید تسلیم و مطیع تصمیمات آمریکا و سفیر آمریکا و ارتش آمریکا باشد، مطیع سیاسی، نظامی و امنیتی. کسانی که پیش از او داعش را آوردند، خود ترامپ میگوید اوباما و هیلاری کلینتون داعش را به وجود آوردند. آمریکاییها میخواهند داعش ادامه داشته باشد و جنگ با آن سالها طول بکشد تا آنها بهانهای برای حضور خود در عراق داشته باشند. خود آنها گفتند که جنگ با داعش به ۱۰ یا ۲۰ یا ۳۰ سال زمان نیاز دارد.
آنها تحت عنوان جنگ با داعش میخواهند دوباره پایگاههای آمریکا را در اطراف میادین نفتی برپا کنند، عراق را دچار فرسایش کنند و سلاح به عراق بفروشند و در تصمیم گیریهای عراق دخالت کنند و دولت عراق را تضعیف کنند. مشکل واقعی آنها با حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی و این جوانان در همین جاست که کمی بعد به آن بازخواهم گشت؛ بنابراین، طرح واقعی آمریکا در عراق این است، اما چیزی که در عراق با آن روبرو شدند، شکست این طرح است. چگونه این طرح شکست خورد؟
اولا از طریق از بین رفتن بهانه وجود داعش. عراقیها، سران عراق و ملت عراق و فراتر از آنها مرجعیت دینی شریف در نجف اشرف، موضع عراق درباره ضرورت پایان نبرد با داعش در سریعترین زمان ممکن قاطع بود. در اینجا قاسم سلیمانی به عنوان عاملی اساسی در این پیروزی و ابومهدی المهندس به عنوان عاملی اساسی در این پیروزی وارد میشوند. نیروهای حشدالشعبی، گروههای مقاومت عراقی در کنار ارتش عراق و نیروهای امنیتی مختلف و با حمایت مردم عراق و دعوت و حمایت و پشتیبانی مطلق مرجعیت دینی، توانستند به این نبرد در مدت چند سال پایان دهند.
بهانه از دست آمریکاییها خارج شد؛ و پس از پایان داعش و فاش شدن واقعیت نقش آمریکا، صداها در عراق برای درخواست خروج نیروهای آمریکایی بلند شد، اگر میگویید برای کمک به ما به منظور از بین بردن داعش آمده اید، داعش نابود شد، خدانگهدار. نیامده اند که بروند، آمده اند که بمانند چرا که آنها از داعش به عنوان بهانهای برای بازگشت نظامی به عراق و تحقق اهداف خودشان در عراق استفاده کردند.
دبیر کل حزب الله گفت: پس از پایان کار داعش موعد انتخابات پارلمانی در عراق رسید، چه کسی در این انتخابات پیروز شد؟ سخنم درباره یک گروه یا حزب مشخص نیست، بلکه هدفم جهت گیری سیاسی طرف پیروز است، جهت گیری کلی سیاسی طرفی که در انتخابات عراق پیروز شد، پیروزی اندیشهای است که در برابر آمریکا سر خم نمیکند، به فرمان آمریکاییها گوش فرا نمیدهد بلکه اندیشهای کاملا ملی و اگر نگوییم کامل، تا حد بالایی، اندیشه ملی است.
آمریکاییها هم بهترین تعبیری که از این خط فکری میتوانستند داشته باشند این بود که بگویند طیف پیروز در انتخابات عراق با خط فکری حاکم بر ایران همراهند که این تعبیر، خالی از دقت است. توصیف دقیق این است که اکثریت پارلمانی در عراق از گروهها، احزاب، شخصیتهای ملی گرایی هستند که سرفرود آوردن در برابر خواستههای آمریکا را نمیپذیرند، در سایه چنین پارلمانی دولت تشکیل شد، دولتی هم که روی کار آمد آمریکاییها را آزرده خاطر کرد، من نمیخواهم شرحی از تحولات عراق داشته باشم بلکه هدفم این است که به مواردی اشاره کنم که به نوعی با آمریکا ارتباط دارد و موجب رنجش سیاست مداران آمریکایی شده است، زیرا دولتی که در عراق در پس از انتخابات و به ریاست آقای عادل عبدالمهدی روی کار آمد، در گام اول نپذیرفت کشورش بخشی از حمله به ایران و یا تحریم علیه ایران باشد، یعنی در این زمینه در برابر آمریکا ایستاد.
دوم اینکه دولت عراق به ریاست عادل عبدالمهدی حاضر نشد طرح معامله قرن را تایید کند و در تلاشها برای پایان دادن به قضیه فلسطین شریک شود. سوم اینکه دولت عادل عبدالمهدی سفری به چین داشت و در آنجا توافقنامههایی چند صد میلیارد دلاری برای سازندگی و شکوفایی عراق امضاء کرد بدون آنکه پولی به طرف مقابل بپردازد، چون این معامله پرداخت نفت در برابر اجرایی شدن طرحها بوده است.
آمریکا طرحهای عراق را برای شرکتهای خود میخواهد تا بتواند با این شیوه عراق را غارت کند. دولت عادل عبدالمهدی نپذیرفت مرزهای کشورش را با سوریه بسته نگه دارد بلکه اصرارش بر بازگشایی گذرگاه البوکمال بود. تمامی این سیاست ها، آمریکاییها را عصبانی کرد، در کنار این مسائل فریادها در مجلس نمایندگان عراق برای خروج نیروهای آمریکایی، در کنار برخی تحولات خاص میدانی، موجب شد تا آمریکاییها در ماههای اخیر احساس کنند - چیزی که خودشان هم بدان اعتراف کردند- در عراق در آستانه خسران و ناکامی هستند.
آنان، عراق را اشغال کردند و این اشغال ارتباطی به دموکراسی نداشت، چنانچه به انتخابات، به استقلال و به شکوفایی عراق ارتباط نداشت، عراق را اشغال و نظام صدام را سرنگون کردند تا بتوانند عراق و سرمایههای عراق را زیر سلطه خود در آورند، اما وقتی دریافتند مردم عراق میخواهند مستقل و آزاده باشند تمامی گروههای تروریستی دست پروده خود را بر سرشان ریختند، این گروهها را از افغانستان، پاکستان، عربستان، یمن و تمامی کشورهای جهان به عراق انتقال دادند تا نتیجه اش این باشد که مردم عراق از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ با موجی از عملیات انتحاری مواجه شوند. هزاران تروریست انتحاری خودشان را در مساجد، کلیساها، مدارس، بازارها و اماکن دینی منفجر کردند و بهترین فرماندهان و شخصیتهای عراقی را کشتند، در پشت تمامی این گروههای تروریستی افسران اشغالگر آمریکایی قرار داشتند.
آمریکاییها در ماههای اخیر تلاش کردند مردم عراق را بفریبند، تلاش کردند عراقیها را به سمت جنگ داخلی سوق دهند، اما موضع هوشیارانه و حکیمانه مرجعیت دینی و مقامات عراقی مانع تحقق این هدف شد. موضع قاطع و قوی عشایر و گروههای مقاومت عراق مانع از تحقق این هدف شد. آمریکاییها سعی کردند با اتکا به ارتش سایبری و امکانات خبیثانهای که در اختیار دارند فتنهای را میان مردم عراق و ایران ایجاد کنند، چرا؟ چون میدیدند ایران بهترین حامی و پشتیبان مردم عراق است. آمریکاییها در هفتههای اخیر دچار هراس شده بودند، زیرا احساسشان این بود که عراق از دستشان در میرود.
این روند در آستانه انتخابات ریاست جمهور آمریکا، شکستی برای ترامپ به شمار میآید. همه اینها اتفاقاتی است که قبل از روز دوم ژانویه ۲۰۲۰ یعنی قبل از کشته شدن حاج قاسم و ابومهدی رخ داد، در هر حال ترامپ و دولت آمریکا با این ناکامیها و شکستها در منطقه مواجه شدند در شرایطی که در آستانه انتخابات قرار دارند، پس باید چه کنند؟ البته باید واقعگرا باشیم، آنان دستاوردهایی هم داشتند که ترامپ به آنها اشاره کرده است.
من خودم پیگیر سخنرانیهای ترامپ هستم، اما دستاوردش در سیاست خارجی چه بود؟ دستاوردهایی که نیاز است آن را در آستانه انتخابات به مردم آمریکا عرضه بدارند تنها در حوزه منطقه ما نیست بلکه در کل جهان است، اما در ونزوئلا پیگیر براندازی رئیس جمهور و نظام سیاسی آن کشور شدند و شکست خوردند، در کوبا نتوانست کاری کند، درباره کره شمالی هم زبان تهدید در پیش گرفت، ناو هواپیمابر اعزام کرد، شرایط را تا آستانه جنگ پبش برد، اما پس از آن به سمت مذاکرات حرکت کرد و مردم آمریکا را فریب داد، زیرا مردم بر این باور بودند که کره سلاح هستهای را کنار خواهد گذاشت که چنین نشد.
در تعامل با چین، روسیه، حتی تعامل با هم پیمانان و دوستان، دستاوردش چه بود؟ سیاست خارجیش اینگونه است که در تعامل با هم پیمانان و دوستان هم مسیر اهانت، تحقیر و بدگویی یا بی توجهی را در پیش میگیرد، در هر حال درباره سیاست خارجی آمریکا میتوان گفت: تمام آنچه که در سخنان ترامپ بدان توجه میشود سه مسئله است، و متاسفانه هر سه هم متعلق به منطقه ماست، آنچه در سیاست خارجی ورد زبان اوست چهارصد میلیارد دلاری است که از عربستان گرفت، اما در مقابل باز هم با زبان تمسخر و توهین با آنان سخن میگوید و حاضران هم با خنده و دست زدن سخنش را تایید میکنند.
دستاورد دیگری که از آن میگوید معاملات تسلیحاتی با کشورهای عربی است، یعنی دهها میلیارد دلار در آمدی که در این زمینه داشت و از آن و از چهارصد میلیارد دلار دیگر، با مردم آمریکا سخن میگوید و ابراز امیدواری میکند که با این درآمد صدها هزار فرصت شغلی ایجاد کند و دیگران هم برای او دست میزنند.
دستاورد سوم هم تصمیم او برای انتقال سفارت از تل آویو به قدس بود، یعنی سه دستاوردش به طور خلاصه غارت اموال اعراب و مسلمانان و تجاوز به شهر قدس، مقدسات اعراب، مسلمانان و مسیحیان است. با این حساب در آستانه انتخابات چالش اساسی ترامپ و دولت آمریکا موضوع عراق است، در چنین شرایطی نیاز دارند وارد مرحلهای جدید و سیاست جدید شوند، ما با تروری مواجه نیستیم که جدای از این سیاست باشد. این رخداد آغازی بر کارهای آمریکا در منطقه است، آنان از روز پنجشنبه دوم ژانویه جنگ جدید و روش جدیدی را در منطقه آغاز کردند.
فکر کردند که در شرایط کنونی باید چه کنیم تا بتوانیم معادلات را تغییر دهیم، محور مقاومت را بشکنیم و تضعیف کنیم، ایران را بترسانیم، اعتماد را به هم پیمانانمان در منطقه برگردانیم، هیبتمان را بازیابیم، از آن در انتخابات ریاست جمهوری بهره بگیریم، شرایطی را فراهم کنیم که موجب شود بتوانیم شرایطمان را بر منطقه تحمیل کنیم و دستاوردی در سیاست خارجی داشته باشیم؟ در این زمینه تحقیقاتشان را انجام دادند و به مورد، مورد نظر رسیدند، اما آنچه بدان رسیدند جنگ نیست، زیرا جنگ میتواند ماجراجویی بزرگی باشد.
اگر اسرائیل چیزی در این زمینه میگوید سخن از طرفی است که ثابت شد نمیداند چگونه مشکلش را با نوارغزه حل کند، جنگ اسرائیل با لبنان هم مشکل سادهای نیست، البته نمیگویم محال است، اما میگویم موضوع بسیار پیچیده ایست، کسی که سخنان چند روز پیش رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل را گوش داده باشد میداند چه میگویم. جنگ با ایران هم موضوعی است که ترامپ خطرش را میداند، او میداند جنگ با ایران، ماجراجویی بسیار خطرناکی است، پس آنچه بدان رسیدند چیزی پایینتر از جنگ است، یعنی کاری کنند که نتیجه اش به جنگ منجر نشود.
بنابراین، آمریکا با ارائه چه چیزی که کمتر و پایینتر از جنگ باشد، میتوانست ما را در مرحلهای جدید و معادلات و شرایطی جدید قرار دهد؟ در اینجا بود که به یاد قاسم سلیمانی افتادند؟ آنها به این نتیجه رسیدند که به سراغ نقطه مرکزی در محور مقاومت بروند؟ نقطه مرکزی محور مقاومت چه کسی است؟ آنها بررسی کردند. چند روز پیش حاج قاسم مهمان من بود و روز چهارشنبه اولین روز سال جدید میلادی بود که به دیدن من آمد و گفتگو کردیم و من به او گفتم که بسیار زیباست که من سال نو را با دیدن تو و جلسه را با تو آغاز میکنم و برای من افتخار است که به چهره شریف تو نگاه میکنم.
صحبت از این شد که آمریکا و روزنامههای آمریکایی به شدت روی تو متمرکز شده اند و حتی تصاویر تو در صفحههای اول قرار گرفته است و میگویند: ژنرالی که جایگزینی ندارد! این مقدمهای رسانهای و سیاسی برای ترور شماست. طبعا حاجی میخندید و میگفت: میخواهند ترورم کنند. زمانی که از کرمان صحبت میکردیم (اشاره به تلاش برای ترور حاج قاسم سلیمانی در کرمان) گفتم خدا را شکر سالمی، گفت: خدا را شکر سالم هستم، اما فرصت از دست رفت.
اینطور این مرد فکر میکرد. آنها خود را برای (ترور) حاج قاسم آماده کردند و بررسی کردند و دیدند زمانی که به محور مقاومت میروند هر کجا که میروند نام یکی است که همه جا تکرار میشود: قاسم سلیمانی. به فلسطین بروند در غزه، در مقاومت فلسطین، در گروههای مقاومت فلسطین، در حمایت تسلیحاتی و آموزشی و امکانات و تکنولوژی از مقاومت فلسطین، در حمایت رسانهای از آرمانهای فلسطین و کنفرانسها و روابط و سوق دادن همه ما در منطقه به طرف فلسطین، قاسم سلیمانی را مییابند.
به لبنان بیایند و در مقاومت، آزادسازی سال دو هزار و جنگ سال ۲۰۰۶ و افزایش قدرت مقاومت در لبنان و توانمندی موشکی و موشکهای نقطه زن و ثبات و صلابت مقاومت، قاسم سلیمانی را مییابند. به سوریه میروند که آمریکا و اسرائیل به تروریستهای تکفیری دل خوش کرده بودند، در کنار ارتش و ملت و رهبری سوریه، قاسم سلیمانی را میبینند. میخواهند بر عراق مسلط شوند و عراقیها را از طریق داعش برای دهها سال به بازی بگیرند، قاسم سلیمانی را میبینند.
به تکه تکه کردن و تفرقه افکنی بین عراقیها دل خوش میکنند و میبینند کسی هست که آنها را دور هم جمع و متحد میکند و هماهنگیها را بین آنها ایجاد میکند، و او قاسم سلیمانی است. در یمن قاسم سلیمانی را میبینند، در افغانستان قاسم سلیمانی را میبینند، در جزء جزء مقاومت قاسم سلیمانی را میبینند. اما در ایران، دیگر گفتن ندارد، قاسم سلیمانی برای ایران چه معنایی دارد؟ به خوبی میدانند.
اسرائیل، قاسم سلیمانی را خطرناکترین شخصیت از زمان تاسیس خود میدانست. از قاسم سلیمانی به عنوان کسی که رژیم دشمن غاصب فلسطین را با موشک در سراسر منطقه احاطه کرده، سخن میگوید. از قاسم سلیمانی به عنوان کسی که تهدیدی برای موجودیت خود به شمار میرود سخن میگوید؛ و جرات کشتن او را نداشتند. در سوریه میتوانستند او را بکشند. چرا که به صورت علنی تردد میکرد و مناطق حضور او در جبههها و البوکمال و منطقه بادیه، مشخص بود، اما جرات نکردند و به آمریکاییها متوسل شدند؛ بنابراین نقطه مرکزی که نقطه تماس و ارتباط قدرت و وحدت رویه و وحدت هدف به شمار میآید کسی که روح واحد در کشورها و قدرتها و گروهها و ملتهای مقاومت میدمد، در قاسم سلیمانی نمود پیدا میکند؛ بنابراین باید برویم و این مرد را بکشیم، به صورت علنی باید او را بکشیم.
علنی به این علت که او، هدف است و به این علت که کشتن حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، اهداف معنوی و روانی و سیاسی و نظامی و برعهده گرفتن مسئولیت مستقیم آن توسط آمریکاییها، پشت آن قرار دارد؛ بنابراین به این اقدام متوسل شدند. آنها از طریق این اقدام تلاش میکنند عراق و نیروهای مقاومت را تضعیف کنند، ارتباط خوب بین گروههای مقاومت و محور مقاومت و همچنین با جمهوری اسلامی ایران را از بین ببرند. تلاش میکنند ایران را بترسانند و او را به طرف امتیاز دادن سوق دهند.
لازم است ما اهداف این ترور را خنثی کنیم چرا که زمانی که از انتقام و خون خواهی و قصاص عادلانه صحبت میکنیم ما دو قوم و قبیله نیستیم که یکی از قبیله دیگر را بکشد و بعد ما برویم یکی از آنها را بکشیم و الی آخر. دو (محور) طرح در منازعه هستند، یکی طرح سیطره آمریکایی اسرائیلی بر منطقه ما - الان جزئیات را رها کنید، جزئیات لبنان و عراق و سوریه و خلیج فارس و یمن و الی آخر.
طرح سلطه آمریکا و اسرائیل بر منطقه ما وجود دارد، طرح سلطه بر مقدسات ما از طریق اسرائیل و معامله قرن. برنفت و گاز و منافع موجود، حتی بر نفت سوریه نیز طمع دارند. حتی بر نفت لبنان که هنوز مشخص نیست طمع دارند. بر نفت و گاز و آب و منافع. طرح دیگر، طرح مقاومت، طرح استقلال، طرح حاکمیت، طرح آزادی، طرح اینکه ثروت ملتهای ما برای ملتهایمان باشد و مقدسات امت ما برای امتمان باشد. امروز این دو طرح با هم در منازعه هستند. برخی در این طرح هستند و برخی در طرح دیگر، برخی نیز در هیچ کدام نیستند و برخی نیز منتظرند ببیند کدام طرف سود بیشتری دارد تا به آن طرف تمایل پیدا کنند.
در مقابله با این طرح و اهداف ترور، ما چه مسئولیتی داریم؟ مقابله با این جنایت آغاز شده است، از همان شب نخست. از ایران آغاز میکنیم. ترامپ از طریق این قتل امید داشت، یعنی به ایرانیها چه میگوید؟ یکی از بزرگترین ژنرالهای شما، یکی از بزرگترین افتخارات شما، کسی را که پل ارتباطی بین موجودیت و نفوذ خودتان در منطقه میدانستید، من به صورت علنی او را کشتم. یکی از اهداف، ترساندن و به زانو درآوردن ایران بود. این بود که ایران تسلیم شود و وارد مذاکره شود. (امید داشت) ایران واکنشی به جنایتی به این بزرگی نشان ندهد؟ واکنش در ایران از همان لحظه نخست آغاز شد.
بیانیه رهبر معظم، حضرت امام خامنهای دام ظله الشریف روشن بود، بیانیه رئیس جمهور، مسئولان ایرانی، فرماندهان نیروهای مسلح، مراجع دینی در قم و شهرهای دیگر ایران و ملت ایران که به صورت خودجوش در همه شهرهای ایران به خیابان آمدند؛ و امروز تشییع در اهواز، تشییع در مشهد، تشییعی که فردا در تهران و کرمان شاهد خواهد بود. پمپئو نوشت و میگوید به موضع ملت ایران دل بسته بود که چگونه با شهادت قاسم سلیمانی برخورد میکند.
من امروز به پمپئو میگویم به مشاورانت گوش نکن تلویزیون را نگاه کن و پیام ملت ایران را از تهران و کرمان دریافت کن همانطور که امروز از اهواز و مشهد دریافت کردی. این ایران. ایرانی که همه مسئولان آن و امروز مجلس نمایندگان آن اعلام کردند تسلیم نمیشوند و عقب نشینی نخواهند کرد بلکه به اقدامات تهاجمی روی میآورند و پاسخ میدهند و انتقام خواهند گرفت؛ بنابراین اولین هدف (آمریکا) ساقط شد. در مدت شش ساعت این هدف از بین رفت در مدت ۲۴ ساعت یکی از اهداف این اقدام بلکه مهمترین هدف این عملیات را رهبر معظم انقلاب و مسئولان و ملت عزیز و بزرگ ایران ساقط کردند.
ما فرزندان کسی هستیم که فرمودند: ای حرامزادگان (یابن الطلقا) قبل از مرگم، مرا به کشته شدن تهدید نکنید؛ کشته شدن برای ما عادی و کرامت ما شهادت است. دوم، به عراق میرویم، گفتم او (ترامپ) امیدوار بود با این عملیات حشدالشعبی و همه گروههای مقاومت و استقلال طلب و ملی گرا در عراق متزلزل شوند و عراق مشغول اوضاع داخلی خود شود و این عملیات بقیه عراقیها را بترساند، همانطور که در رسانهها شاهد بودیم زمانی که اعلام کردند فلانی کشته شد و فلانی کشته شد و خبر از حملاتی دادند که اساسا صحت نداشت. تلاش کردند فضایی از ارعاب و ترس برای رهبران و مسئولان عراقی به وجود بیاورند. اما پاسخ عراق همزمان با تشییع شهدا آغاز شد.
در داخل پرانتز آنچه که آمریکاییها در طول سالها و ماههای گذشته به آن حریص بوده اند این بود که همه زخمهای گذشته را باز کرده و بر کینهها بیافزایند و داستانهای بی اساسی بین ایرانیها و عراقیها بسازند؛ بنابراین به دشنام ایرانیها و آتش زدن کنسولگری و پرچم ایران و مانند آن روی آوردند، اما نتیجه این شد که شهدای ایرانی و عراقی در در یک خط و در کنار هم قرار گرفتند و تشییع شدند.
آنچه (در تشییع شهدا) در بغداد، کاظمیه، کربلا، نجف نیاز به توضیح نیست؛ همه شما مشاهده کردید و این وفاق و همبستگی مردم عراق را نشان میدهد. نیروهای سیاسی و مرجعیت دینی، علما و همه احزاب، گروههای مقاومت، مسولان رسمی، دولت، رئیس دولت، پارلمان، در موضع گیریهای خود به شدت این جنایت را محکوم کردند و همه خواستار خروج نیروهای امریکایی از عراق شدند. این جنبش مردمی که از روز پنج شنبه تا کنون در عراق شاهد آن هستیم نشان دهنده این است که طرح (امریکا) برای عراق ان شاالله ناکام خواهد ماند بلکه مکر (امریکایی ها) به خودشان باز خواهد گشت.
من خطاب به نمایندگان پارلمان عراق میگویم امروز همه دنیا امروز چشم به پارلمان عراق دوخته اند. نخست وزیر عراق آماده است که طرح خروج نیروهای امریکایی ازعراق را تقدیم کند، اما این نیازمند همراهی و موافقت پارلمان عراق است. اغلب احزاب سیاسی عراق امروز تاکید کرده اند که به پیش نویس قانون خروج نیروهای امریکایی از عراق رای میدهند؛ در خلال روزها و شبهای گذشته، امریکا همه شیاطین خود در جهان و عراق را بسیج کرد تا عراقیها را تحت فشار قرار دهد تا پارلمان عراق را از گرفتن تصمیمی در این باره منصرف کنند. این هدف (امریکایی هاست) و تلاش میکنند که تحقق پیدا کند، اما امید ما به بردارانمان در پارلمان عراق است که خروج نیروهای امریکایی از عراق محقق شود و این نیازمند تصویب قانونی با موضوع خروج نیروهای آمریکایی از عراق است.
در هر حال، هدف آمریکا نباید محقق شود اگر خروج نیروهای آمریکا در پارلمان عراق تصویب نشود، من به عنوان کسی که دستور نمیدهم در عراق من تصمیم گیر نیستم، اما با شناختی که من از عراقیها و گروههای مقاومت عراق دارم به شما میگویم: نیروهای مقاومت شریف و حسینیها و پسران اباالفضل بن عباس، سربازی امریکایی در عراق باقی نمیگذارند.
ای مردم شریف، کریم و عزیز عراق، تصمیم محکم قاطعانه در پاسخ به جنایت کشتن حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی و همراهان آنها که باعث تقویت ایمان میشود همان تصمیم به خروج نیروهای آمریکایی از عراق و آزادی عراق از اشغالگری جدید است. در این صورت است که امریکاییها مشاهده خواهند کردکه آنها حاج قاسم را کشتند تا در عراق شکست نخوردند، اما شکست خوردند و همچنین ابو مهدی را کشتند تا در عراق شکست نخوردند، اما شکست خوردند.
برخی از استراتژیستهای بزرگ امریکایی روز جمعه این صحبت را بیان کردند "امروز در عراق شکست خوردیم" و این موضوع جز با اراده مردم و مجاهدان و نیروهای شریف مقاومت در عراق محقق نخواهد شد. حاج قاسم در پشت جریان مقاومتی بود که عراق را در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ از اشغال (تروریست ها) آزاد کرد و بنابراین حاج قاسم و حاج ابو مهدی و برادران زنده و شهید آنها عامل و عنصر قدرتمندی در آزاد سازی عراق از اشغال تروریستها در آن سالها بودند. بنابراین خون حاج قاسم سلیمانی و حاج ابو مهدی و خون همه شهدان باید بار دیگر موجب آزادی عراق از اشغال امریکا شود. پاسخ به جنایت (این) ترور، ایمان را تقویت میکند.
سوریه باید مسیر خود به سوی پیروزی نهایی را با اقتدار ادامه دهد هیچ کسی در سوریه در پی شهادت این فرمانده بزرگ نباید دچار تزلزل، نگرانی یا ترس شود. این عملیاتی طبیعی است که در همه جنگها رخ میدهد و بزرگان به شهادت میرسند و بازماندگان برای تحقق اهداف آنان گام بر میدارند. یمنیها نیز باید با اراده، شجاعت و اعتماد به نفسی که در گذشته داشته اند به مسیر خود ادامه دهند. اما ما در جنبشهای مقاومت باید دو اقدام را انجام دهیم. اقدام اول، یکی از اهداف ترامپ این است که همه ما بترساند و میگوید این تنها بخشی از طرح ماست و بخشهای دیگر، طرح فلان و فلان است.
بنابراین ترساندن محور مقاومت و رهبران آن در منطقه یکی از اهداف ترامپ است تا بدین ترتیب نیروهای مقاومت بترسند و عقب نشینی کنند و در مسولیتها و وظایف خود کوتاهی کنند. اولین پاسخ جنبشهای مقاومت بدین شرح است اقدامی که البته قبلا نیز بیان شده است، اما من امروز بار دیگر بیان میکنم رهبران و نیروهای مقاومت به اهداف خود پایبند است و از آن کوتاه نمیآید. نیروهای مقاومت نمیترسند و با ترور و اقدامات تروریستی تضعیف نمیشود بلکه محور مقاومت به سرعت خود را آماده میکند.
در سطح روحی روانی، شهادت حاج قاسم و حاج ابومهدی و برادران دیگر عامل مهم و بزرگی برای رسیدن ما به اهداف به شمار میرود چرا که ما احساس میکنیم که در آستانه پیروزی تاریخی و استراتژیک بزرگی در منطقه قرار داریم. این حادثه نشان دهنده سطح خشم و شکست امریکا را نشان داد که این کشور این گزینه احمقانه را انتخاب کرد؛ بنابراین ما در آستانه پیروزی بزرگی هستیم و نباید بخاطر کشته شدن فرمانده بزرگمان احساس شکست کنیم بلکه باید خون، پرچم، اهداف او را برداریم و با ایمان، عزم و ارادهای استوار و عشق به لقاء الله، چون عشق به قاسم سلیمانی پیش برویم.
آنهایی که ما را به کشته شدن و مرگ تهدید میکنند تا ما را ضعیف و سست گردانند تا از (آرمانهای خود) عقب نشینی کنیم؛ من به آنها میگویم: ما فرزندان کسی هستیم که گفت:ای حرامزادگان (یابن الطلقا) قبل از مرگم مرا به کشته شدن تهدید نکنید کشته شدن برای ما عادی و کرامت ما شهادت است. نکته دومی که بر دوش محور مقاومت، این است که با همبستگی و اتحاد به تلاش خود برای تقویت قدرت خود ادامه دهد چرا که به نظر میرسد منطقه به سوی تحولات جدیدی پیش میرود. شهادت حاج قاسم سلیمانی در سطح منطقه نباید باعث تضعیف روحیه ما در تکمیل طرح و برنامهای که برعهده او بود، شود. علاوه بر این شهادت حاج ابو مهدی در عراق نباید مانع ایجاد، تکمیل و تقویت نیروهای مدافع کرامت و مقدسات عراق در مقابل هر اشغالگری و تروریستی شود.
اما قصاص عادلانه چیست؟ باید شفاف و صریح باشیم، نیازی به طول و تفصیل آنچه نیست که تجربه کردیم، تعابیر مختلفی ممکن است وجود داشته باشد و وجود هم دارد، در جلسات، در شبکههای اجتماعی، در روزنامه ها، مطبوعات و رسانه ها، حتی در ایران هم این تعابیر مطرح میشود و آن اینکه قصاص عادلانه یعنی شخصیتی به وزن قاسم سلیمانی قصاص شود، این یعنی چه؟ رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، وزیر دفاع آمریکا، فرماندهی نیروهای مرکزی، هیچکدام شخصیتی در سطح قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس نیستند، کفش قاسم سلیمانی با سر ترامپ و تمام مقامات آمریکایی برابری میکند.
کسی در وزن قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس وجود ندارد که بگوییم از او انتقام میگیریم، عدالت و قصاص عادلانه، به وضوح یعنی, (پایان دادن به) حضور نظامی آمریکا در منطقه ما , پایگاههای آمریکایی در منطقه پایگاههای نظامی آمریکا، کشتیهای جنگی آمریکا، همه افسران و نظامیان آمریکایی در منطقه، در کشور و اراضی ما. یعنی ارتش آمریکا اینها را کشت و همین ارتش هم بهایش را میپردازد، این یعنی عدالت. وقتی اینگونه سخن میگوییم مقصود ما مردم آمریکا نیستند، صریح میگویم مقصود ما مردم آمریکا و غیر نظامیان آمریکایی نیستند.
حتی در منطقه ما هم شهروندان آمریکایی اعم از بازرگانان، اصحاب رسانه، روزنامه نگار، کارکنان شرکت ها، مهندسان و پزشکان حضور دارند و مقصود این نیست که با آنان آسیب برسد و سزاوار هم نیست که به آنان آسیب برسد. آسیب رساندن به شهروندان و غیرنظامیان آمریکایی، خدمت به سیاستهای ترامپ به شمار میآید، چون دستاویز نبرد با تروریسم را به او میدهد. رویارویی و قصاص عادلانه علیه کسانی است که این جنایت را اجرایی کرده اند، مجری جنایت هم نهادی با نام ارتش آمریکاست که عملیات قتل و ترور را اجرا کرد به همین دلیل این نهاد در تعریف دایره نبرد ما وارد شود و این تعریف، قانونی و طبیعی است و واکنش علیه تبهکاران قاتل و اشغالگر را شامل میشود. آنچه گفتم عقیده من بود و مسئولیت سخنم را هم میپذیرم، این گونه نیست که برخی بگویند سید موضوع را خیلی بزرگ کرد، سخنم تبیین شخصیت هم وزن بود و این تعریفی بود که از هم وزن ارائه کرده ام.
اگر از کنار این اتفاق یعنی کشتن حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی، آن هم با این شیوه کشتن، بی توجه عبور شود، این کار آغازی خطرناک خواهد بود، خطر این کار برای همه جنبش ها، رهبران، کشورها، کیان ها، محور مقاومت، موضوع فلسطین و موضوع قدس خواهد بود، چون منطقه به سمتی میرود که آمریکا و اسرائیل به هر روشی که بخواهند و بتوانند در آن ورود میکنند. این معیار که هر چه میخواهید انجام دهید، روش مطلوبی نیست، باید بپذیریم این روند جان، کرامت، کشور، سرمایه و مردم ما را برایشان مباح میکند، با این کار مقدساتمان رابه صهیونیستها میدهیم و ما چنین چیزی را نمیپسندیم، آنکه این روش را میپذیرد، سودش برای خودش بماند.
این موضوع میتواند از نکات اختلافی ما باشد، از سالها قبل و دست کم از ۱۹۸۸ تا به امروز هم موضوع اختلافی ما با آنها بوده است. اما اگر گروههای مقاومت و مردم منطقه به سمتی که بیان کردم بروند نتیجه اش خروج ذلت بار، ناکام و هراسان آمریکاییها از منطقه ماست، چنانچه پیش از این با این روش خارج شدند، شهادت طلبانی که روزگاری آمریکاییها را از اینجا بیرون راندند همچنان در منطقه حضور دارند و این بار تعداد آنان به مراتب بیشتر از گذشته است. مجاهدان و مقاومانی پیش از این آمریکاییها را از این منطقه اخراج کردند که تعدادشان بسیار اندک بود و به طور کل متشکل از مشتی مستضعف بودند، اما امروز به ملت، ارتش و گروههایی با امکانات گسترده تبدیل شدند.
اگر ملتهای منطقه ما در مسیر این هدف قرار بگیرند، نتیجه اش چه خواهد بود؟ وقتی کار با این شفافیت و نه در سطح اظهار نظر، آغاز شود، اگر کار دقیق باشد و اجساد نظامیان و افسران آمریکایی به کشورشان بازگردد، یعنی اگر عمودی بیایند و افقی به آمریکا بازگردند ترامپ و دولتش میفهمند در منطقه باخته اند و در انتخابات نیز بازنده خواهند بود. پاسخ به خون ریخته شده قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در محور مقاومت باید با این اراده و این هدف باشد که نظامیان آمریکایی از تمام منطقه خارج شوند. این هدف پیش از این محقق شد و انشاء الله در آینده نیز محقق خواهد شد، که اگر چنین شود آزادی قدس و بازگشت فلسطین و مقدسات فلسطین به مردم فلسطین و امت اسلام در دسترس قرار خواهد گرفتد. وقتی آمریکا از منطقه خارج شود صهیونیستها هم اثاثشان را در چمدان هایشان میریزند و از منطقه کوچ میکنند و نیازی به نبرد با اسرائیل نیست.
سخنم را با این مسئله خاتمه میدهم که ترامپ نادان و احمقانی که با او هستند، نمیدانند چه کرده اند؟ به نظر میرسد نمیدانند چه کار کرده اند؟ این احمقان و نادانان نمیدانند چه کرده اند، اما گذشت روزگار بدانها خواهد فهماند چه فعلی مرتکب شدند. خطاب من به آنان استعارهای از ادبیات (سخنان) حضرت زینب علیها السلام است،ای ترامپ وای آمریکایی ها، چه خونی از ما را ریختید؟ چه جگری را از ما بریدید؟ این خون مثل خونهای دیگر نیست. این جگر مثل جگرهای دیگر نیست. این غم، غمی متفاوت است، امروز قصاص عادلانه به خاطر خون قاسم سلیمانی، قصاص عادلانه به خاطر خون عماد مغنیه، عباس الموسوی، راغب حرب، مصطفی بدرالدین، ابومهدی المهندس و تمامی شهدای امت است.
وقتی این گزینه (قصاص) را بر میگزینیم رفتار ما از موضع انفعال نیست، حاج قاسم کسی است که -مکتوب مینویسم - من به او غبطه میخورم، او آسوده شد، او انسانی بود که در دوران حیاتش، تلاش و سختی بسیاری را متحمل شد، او از جوانی و از زمانی که در دهه سوم عمرش بود در میدان نبرد حضور داشت و حال در آرامش است، سپاس خدایی را که بر او منت گذاشت و به او شصت و چند سال زندگی داد و این نعمت خدا بر او بود، سخن ما از سر انفعال، خشم و ترس نیست، بر خلاف چنین تصوری میگوییم این خون پاک و گرانبها فرصتی برای امت است تا از زیر بار سلطه و اشغالگری و از بند استکبار خلاص شوند حتی اگر تبعات این رهایی سنکین باشد، زیرا در این مسیر پیروزی قاطع و به خواست خدا نهایی است.
به خاطر این خون ریخته شده، بسان خون ریخته شده هر شهید بزرگوارمان، هم ما و هم شما-ای هواداران مقاومت، صابران، صادقان، اشرف مردمان، گرامیترین انسانها، پاکترین انسانها- راه را ادامه میدهیم و خون شهدای ما هدر نخواهد رفت و پیروزی نهایی برای ما خواهد بود.