قصه بی سروسامانی شاعر دلسوخته کویر، از زندگانی پرفراز و نشیب تا داستان نقل و انتقال مقبره وحشی بافقی
به گزارش خبرگزاری صدا وسیما مرکز یزد، هنوز از تاریخ، شرح پریشانی اش شنیده می شود و داستان غم پنهانی اش به گوش می رسد. بااینکه نامش را بارها در کتابهای درسی دیده ایم، طعم شیرین شعرهایش را چشیده ایم، زهر هجران گذشته اش را نوشیده ایم و کاممان از غربت امروزش تلخ است.
کمال الدین محمد معروف به وحشی بافقی، شاعر برجسته قرن دهم هجری، صاحب دیوان اشعار، مثنوی های خلدبرین،ناظر و منظور وفرهاد و شیرین است.
شاعری که معروف ترین شعرش همان" الهی سینه ای ده آتش افروز، در آن سینه دلی وان دل همه سوز" است که مجری ها و مسئولان ما ابتدای صحبتهایشان می آورند.
او که همیشه آتشی در درون داشت و سوز سینه را راهی برای رسیدن به خدا می دانست؛انگار هنوز سوزی در سینه اش دارد که از غربتش دلهایمان می سوزد.
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
در یک هوای نسبتا سرد پاییزی در خیابان وحشی شهر بافق قدم می زنم. مجسمه مرد پریشان حالی را می بینم که زینت این خیابان شده، روی نیمکت چوبی که کنار مجسمه گذاشته شده، می نشینم و کتاب وحشی را باز می کنم. فکر می کنم وحشی روزی که برای همیشه قصد ترک وطنش را کرد این شعر را سرود: "ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم" همان وقتی که دلش از بی توجهی ها شکست و از پیشرفت در این جا نا امید شد؛ نوشت" امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم..
شهری که زادگاه بزرگترین و معروفترین شاعر استان یزد است، اما این جا جز این مجسمه و خانه ای که قدیمی، آنهم سند معتبری برای خانه وحشی نیست، یادبودی ندارد!
شاید تنها یادبود وحشی، آرامگاه برادرش مرادی بافقی از شاعران قرن دهم باشد که در زمان خودش برای مردم قابل احترام بوده و حالا نیز او پیرمراد بافق است و آرامگاهش محلی برای شمع برافروختن و حاجت گرفتن.
در همین پیرمراد بود که شنیدم چند نفر از اهالی شعر و ادب بافق باهم زمزمه می کردند وحشی آنقدرها هم که میگویند زشت و بدقیافه نبوده که به خاطر این شهر را ترک کند، شاید عده ای جاهل او را آزرده اند و شاید هم برای تامین معاش خود به کاشان سفر کرده است.
وحشی، شاعر باارزش ملی
درباره سفر وحشی صحبتهای زیادی هست، اما به نظر صحبتهای غلامرضا محمدی کویر، نویسنده کتاب شرح پریشانی به واقعیت نزدیک تر است که می گوید: وحشی برای کسب علم و ادبیات شاعری به کاشان رفت و آنجا شهرت زیادی پیداکرد. او پس از سالها زندگی در کاشان به یزد سفر کرد و تاآخر عمرش در این شهر ماند و هرگز به زادگاهش برنگشت تا از دنیا رفت.
شهری که حالا مردمانش، وحشی را خوب می شناسند و برایش انجمن ادبی، شب شعر و کنگره ملی برگزار می کنند و آرزو می کنند که ای کاش وحشی هیچ وقت از این دیار نرفته بود.
یاد کنگره ای افتادم که در آن عالیه مهرابی، نائب رئیس شورای شعر استان، درباره اهمیت شعر این شاعر برجسته گفت: وحشی بافقی، شاعری ست که صاحب سبک است و برای ما ارزش ملی دارد. او سبک واسوخت را در شعرش ایران ابداع کرد و همین باعث شهرت و اهمیت او شد.
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
به خیابان مهدی(عج) یزد می آیم به همان پارکی که تا یک سال پیش نامش وحشی بافقی بود و ابتدایش یک سردیس زیبا شبیه همان مجسمه وسط خیابان بافق نصب شده بود اما حالا دیگر نه خبری از تابلوی پارک است و نه اثری از آن سردیس!
از چند پیرمرد که ابتدای پارک روی نیمکت نشسته اند علت را می پرسم، آنها می گویند: مدتی ست که تابلو و مجسمه این پارک را برداشته اند و پارک را هم نیمه ساز رها کرده اند اگر به انتهای پارک بروی می فهمی که چه اوضاع بدی دارد.
به انتهای پارک می روم در حالی که از نیمکت های کنار صدای پیرمردها را می شنوم که می گویند نمی دانیم کی این پارک قرار است، ساخته شود؟، موزاییک هایش را خراب کرده اند، وسایل بازی اش را جمع کرده اند و بچه ها هم دیگر به اینجا نمی آیند چقدر سوت و کور است.
انتهای پارک جایی ست که سالها پیش آرامگاه نمادینی برای وحشی بافقی ساخته شده، عبور موتور سیکلت ها ازپارک حواسم را پرت نمی کند تا به نوشته ها و سیاهی های اثر آتش روی دیوار نگاه کنم.
از پله های شکسته آرامگاه بالا می روم از بین زباله هایی مثل پوست میوه و پاکت سیگار و کیک عبور می کنم تا به کنار سنگ مزاری که به صورت نمادین در میان این آرامگاه گذاشته شده می رسم روی خط کم رنگی با مازیک نوشته شده وحشی و اطراف آن یادگاری های پسران همین محله یا محله های دیگر است.
قصه بی سروسامانی من گوش کنید
قول هایی که مسئولان سال 93 درباره این آرامگاه و ساماندهی این پارک داده بودند، یادم می آید. صحبت های شهردار و رئیس شورای اسلامی شهر را خوب یادم هست. همان روزهایی که اختلاف نظر بین محل قبر وحشی بافقی بود، همان روزهایی که یک پیرمرد 95 ساله به نام آقای سخندان و دوست فرخی یزدی به یزد آمد و با سند و مدرک اعلام کرد که قبر وحشی بافقی در کنار جوی آب خیابان روبروی شاهزاده فاضل یزد است و کارشناسان، شاعران و پژوهشگران هم صحبتهایش را تایید کردند.
جلالیان شاعر پیشکسوت یزدی می گوید: براساس پژوهشهای من قبر وحشی در کنار کوچه آروک قدیم روبروی شاهراده فاضل است.
مدیرکل میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری استان هم معتقد است صحبتهای آقای سخندان با روایات تاریخی کاملا منطبق است و چند سال پیش آب و فاضلاب با کندن کنالی در این پیاده روی سنگ بخشی از سنگ قبر وحشی را کشف کرده است. روزهایی که آقای فاطمی قول بررسی های بیشتر را داد تا قبر وحشی را به آرامگاهش منتقل کنند و مگانی تفریحی و گردشگری برای یزد پدید آید.
اکنون پنج سال از آن روزها می گذرد، در این مدت بارها از سایت ها و روزنامه ها و حتی تلویزیون خبر انتقال قبر وحشی به بافق یا پارک وحشی یزد را شنید ایم اما هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است.
از طرفی پارک بی سروسامان وحشی بافقی و از طرفی مقبره ای که همچنان در غربت خویش به سر می برد و ناخودآگاه به یاد این شعر وحشی می افتی "قصه بی سروسامانی من گوش کنید، "گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید"
شرح این آتش جانسوز نهفتن، تا کی؟
به اداره کل میراث فرهنگی یزد می روم با آقای فاطمی در این باره صحبت می کنم. او می گوید: از آنجایی که سالهای اخیر لوله های آب و گاز در محل قبر وحشی بافقی عبور کرده و شاید قبر او تخریب شده باشد، نیاز بود تا مجوزهای شرعی و قانونی لازم برای انجام تحقیقات ژئوفیزیک گرفته شود و ما این مجوزها را به تازگی به دست آورده ایم و به زودی کار کاوش را آغاز می کنیم، اگر قبر وحشی و یا نشانه ای از آن یافتیم برای انتقال آن تصمیم خواهیم گرفت.
به شورای اسلامی شهر یزد می روم تا درباره بی سروسامانی پارک وآرامگاهی وحشی بافقی سوال کنم. رئیس کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر یزد در این باره می گوید: قرار است تا پایان امسال نام پارک وحشی بافقی به پارک شعر و ادب تغییر کند. تندیس زیبا و باشکوهی از وحشی بافقی در ورودی این پارک نصب و آرامگاه او هم بازپیرایی و زیباسازی شود و از ابتدای سال آینده کار ساخت یک فرهنگسرا هم در کنار آرامگاه آغاز شود تااین پارک محفلی برای اهالی و دوستاران شعر و ادب یزد باشد.
ونوس عامری می افزاید: بعد از کاوش های کارشناسان میراث فرهنگی، شهرداری و شورای شهر همکاری های لازم برای انتقال قبر او به آرامگاهش را انجام خواهند داد.
غلامرضا محمدی کویر، رئیس شورای شعر استان هم می گوید: ما آرزو داریم به آرامگاه وحشی بافقی سروسامان داده شود تا شاعران جوان و مردم استان یزد با بزرگان دیار خود بیشتر آشنا شوند و هم محفل ادبی در اینجا ساخته شود.
پیوستن دوستان به هم آسان است
به هرحال وحشی بافقی شاعر برجسته و یکی از مفاخر کشور است که ساماندهی به آرامگاهش هم برای قدردانستن بزرگان این دیار است و هم محفلی ادبی برای ادب دوستان و هم مکانی تفریحی و گردشگری برای مردم.
به قول وحشی بافقی:" پیوستن دوستان به هم آسان است، دشوار بریدن است و آخر آن است"
نویسنده : زهرا گنجعلی