«استراتژی قطع بازوان»، نظریه برژنسکی مشاور اسبق امنیت ملی کاخ سفید بود. بوش پسر، این سند هوشمند و راهبردی را درسال ۲۰۰۱ در چارچوب سند امنیت ملی آمریکا گنجاند.
این سند، آمریکا را ازجنگ مستقیم با ایران بر حذر میداشت. چارچوب نظری این تئوری، مبتنی بر دادههای جنگ نرم بود و تاکتیک آن نیز خالی کردن اطراف ایران و یا همان قطع بازوهاست!
استراتژی قطع بازوان، از افغانستان - همسایه شرقی ایران- شروع شد و با سرایت به عراق، سَر از سوریه در آورد. آمریکا در این استراتژی به برخی از اهداف راهبردی خود دست یافت. در افعانستان و عراق با تاسیس پایگاههای نظامی جای پایی پیدا کرد و در سوریه با «جنگ نیابتی» و تئوری «هرج و مرج سازنده» خانم کاندولیزا رایس، داعش را به میدان آورد.
همه این روند سازی در اجرای نظریه قطع بازوان، صرفاً هدفش نشانه رفتن همه جانبه ایران بود. اما با هزینههای تریلیاردی آمریکا و شرکای سیاسی و امنیتی اش، این تئوری در نیمههای راه سقط جنین شد و ایران سر بلند از جنگهای نیابتی آمریکا وبا هدف تامین امنیت بلند مدت خود و منطقه، جای پای حزب الله در لبنان، حشد الشعبی در عراق، انصار الله در یمن و زینبیون و فاطمیون در سوریه را محکمتر کرد.
با همه تلاشهای آمریکا- به جز زخم وارد کردن به پیکره شرکای سیاسی وامنیتی ایران- قطع بازوهای ایران به دست امریکا محقق نشد.
اما این ناکامی آمریکا و متحدین منطقهای و اروپایی آن و رژیم صهیونیستی، مانع از سکون و توقف شرارت آنها نشد؛ چون هدف غایی آنها از روز اول برای سرنگونی ایران طراحی شده بود! حالا بعد از دو دهه جنگ و گریز، آمریکا هنوز در طمعِ دست یافتن به هدف غایی است!
بر همین اساس درتعقیب این هدف، از سه هفته پیش اولین جرقههای توطئه پسا داعش در عراق کلید خورد؛ آمریکا آشوب طلبان خود- عربستان و امارات- را درصفوف تظاهرات به حق مردمی به میدان آورد تا مسیرخواستههای مردم را منحرف نماید. این اتفاق طی روزهای اخیر در برخی شهرهای عراق وبه ویژه در بغداد و کربلا رقم خورد!
نمونه آشوبهای عراق، همزمان خود را در لبنان به تماشا گذاشت و همسو با این رویدادها، به یک باره تحولات سوریه در شمال این کشور آبستن حادثه شد وترکیه به سمت ایجاد ناامنیهای منطقهای پیش رفت! کشوری که در نشستهای سه جانبه آستانه و سوچی بیش از دوسال با استراتژیهای مشترک ایران و روسیه هم پیمان بود. به نظر میرسد این سه رخداد همزمان نمیتواند امر تصادفی باشد! احتمال اینکه اتاق فرمان مشترکی این سناریوی جدید را طراحی کرده باشد بسیار قوی است. آیا دامنه طوفان ناامنی وتوطئه مهندسی شده از جغرافیای این سه کشور، به سایر کشورهای منطقه سرایت خواهد کرد؟
با نیم نگاهی به وضعیت ملتهب منطقه میتوان به بخشی از این پرسشها پاسخ داد.
سعد حریری در لبنان با استعفای زود هنگام خود به پروژه «دولت- سرنگونی» آمریکا کمک قابل توجهی کرد. هر چند سابقه حریری، نشانههای مقاومت و ایستادگی در مقابل فشارهای بیگانه را درخود نداشت و برخی از مواضع و رفتارهای او بخشی از پروژه «دولت- براندازی» بود! اما فشارها، تشویقها و تهدیدهای بعضاً جریانهای معارض و مخالف حاکمیت ملی و جبهه مقاومت، مانند ولید جنبلاط، رئیس حزب ترقی خواه سوسیالیست و سمیر جعجع، رئیس قوات اللبنانیه در کناره گیری سعد حریری بی تاثیر نبود. آنچه آمریکا، اسراییل و کشورهایی نظیر فرانسه، عربستان و امارات میخواستند در لبنان با این کناره گیری اتفاق افتاد.
استعفای دولت، انحلال پارلمان و به دنبال آن خلاء سیاسی، کمترین آسیبی است که کشور لبنان را به یک کمای سیاسی فرو خواهد برد. بدون شک این کمای سیاسی، عوارض و تبعات شکنندهای از قبیل ادامه تنش ها، ناآرامیها و هرج و مرجها را به دنبال خواهد داشت.
البته با استعفای دولت در لبنان به جز تداوم درگیریها و هدایت آن به سمت فروزان شدن شعلههای جنگ داخلی، خیلی دشوار است که حادثه اعجاز برانگیزی رخ دهد! بعید به نظرمی رسد در این کشور «رستاخیز ملی» انجام پذیرد. در صورت تحقق نیافتن این مهم، اسرائیل به شرارتها و دخالتهای خود در لبنان ادامه خواهد داد و آمریکا با تداوم تحریم بانکهای این کشور تلاش خواهد کرد بین حزب الله با مردم فاصله بیندازد و با فتنه جنگ داخلی، موجبات فرسایش انرژیهای همسو با محور مقاومت را در راستای «الگوی ذبح» فراهم نماید.
اوضاع در عراق نیز وفق مصلحت و منفعت مردم و امنیت منطقه پیش نمیرود! کپی نسخه آنچه در لبنان در حال رخ دادن است، در کشور عراق در حال بازسازی است. جریانهای سکولار شیعی به رهبری ایاد علاوی و با حمایت مالی و لجستیکی عربستان و باقیماندگان حزب بعث و با حمایت آمریکا در خلق ناپایداریهای عراق نقش اساسی داشتند. مضاف بر این که در نزد جریانهای همسو و هم محور نظیر جریانهای صدر، حکیم، العبادی، العامری، نوری مالکی، ابراهیم جعفری و نخست وزیر مستقر آقای عادل عبدالمهدی نیز اراده جدی برای حل بحرانها کمتر دیده میشود. با این وصف، دور از انتظار نیست که عراق نیز در پروسه کمای سیاسی فروغلتد.
در صورت تحقق خواستههای آمریکا در این دو کشور، به بازوهای قدرت ایران در منطقه آسیب جدی وارد خواهد شد. معادلات پیچیده و به هم ریخته در شمال سوریه و حمله ترکیه به کردها، تکمیل کننده این پازل میتواند باشد. جالب اینکه آنچه آمریکا تا اینجای کار از ظرفیت احزاب و چهرههای معارض، در به هم زدن امنیت در این دو کشور بهره برده، در صدد به کارگیری این الگو در تحولات آینده ایران و در آستانه انتخابات است. علائم و سیگنال چهرههای معارض، مغفول، حاشیه آفرین و سمیرجعجعها و ایاد علاویهای ایران و همسویی آنها با راهبردهای آمریکا در به هم زدن قاعده «نظم دموکراتیک» نشان از خیز پرشتاب دشمنان انقلاب اسلامی برای لبنانیزه و عراقیزه کردن ایران است. این اضطراب موقعی دو چندان میشود که خروج و عدول از «نظم دمکراسی» از زبان بعضی از مسئولین شنیده میشود!
هرچند با مدد باری تعالی، بینش سیاسی مردم و هدایتهای داهیانه رهبر معظم انقلاب، همیشه چاره ساز عبور از بحرانها بوده است، ولی هوشیاری و نگاه به دسیسههای عینی دشمن در دست اندازی به سر نوشت کشورهای منطقه، میتواند در ناکامی و شکست آنها موثر واقع شود.
حسین حاجی کارشناس مسایل منطقهای |