با نگاهی به جدول فروش فیلمهای سینمایی خواهیم دید که مخاطب با قصههای واقعی و بومی ارتباط بیشتری برقرار میکند و دیگر زرق و برق و کپیهای دست چندم از فیلمهای هالیوودی اقناعش نمیکند.
در روزهای ابتدایی پاییز سری به سینما آزادی زدیم، تعدادی فیلم برای انتخاب وجود داشت، از فیلمهای اجتماعی تا آثاری که صاحبانشان از گونه متفاوت آنها سخن میگفتند، با بسیاری از مخاطبان هنر هفتم همراه شدیم و به تماشای ماجرای نیمرزو ۲ «ردخون» نشستیم، فیلمی که مخاطبش را به سال ۶۷ و روزهای پایانی جنگ تحمیلی میبرد زمانی که پس از امضای قطعنامه ۵۹۸ منافقین گمان میکنند میتوانند ضربهای مهلک به ایران بزنند.
در ماجرای نیمروز ۲ با سیما خواهر کمال، قهرمان ماجرای «نیمروز یک» به اردوگاه اشرف میرویم و تصاویری میبینیم که تاکنون در سینما ندیده ایم.
اردوگاه اشرف پُر است از انسانهایی که فریب خورده اند و چارهای جز ماندن ندارند. منافقین تصمیم میگیرند در قالب عملیاتی به نام فروغ جاویدان به ایران حمله کنند و گمان میکنند میتوانند ۴۸ ساعته به تهران برسند.
محمدحسین مهدویان در «ردخون» نیز از زنانی میگوید که فریب منافقین را خورده اند و مجبورند به خواستههای شوم و نامطلوب آنها تن دهند.
جلوتر که میآییم عملیات مرصاد را میبینیم بازهم از گوشهای دیگر از مجاهدتهای قهرمانان ایران زمین و جنایات و خیانت منافقین پرده برداشته میشود.
محمدحسین مهدویان در ردخون با نگاهی جسورانه به روایت مسایلی پرداخته است که تاکنون کمتر دیده ایم در ردخون شاهد صحنههایی از حلق آویز کردن پاسداران انقلاب اسلامی بدست منافقین و قتل عام مردم اسلام آباد و به آتش زدن جنازههای آنها هستیم. صحنههایی بسیار تاثیرگذار که پرده از چهره منافقین برمی دارد.
در این فیلم مهدویان چند دغدغه داشته است، از نشان دادن آنچه در منافقین گذشته تا گوشزد خطر نفوذ در ساختارهای کشور.
سبک فیلمبرداری و موسیقی متن مناسب فیلم هم به بازی خوب و کارگردانی درست مهدویان اضافه شده است تا ردخون به دل مخاطب بنشیند.
در پایان فیلم هم مخاطبان از تماشای این اثر سیاسی پشیمان نبودند. پسر جوانی میگفت: عدهای از آنچه در تاریخ کشور گذشته خبر ندارند و از برخی حمایتهای بی جا میکنند، بیایند و ببینند منافقین به صغیر و کبیر ما رحم نکرده اند. مرد میانسالی میگفت: اگرچه ردخون به لحاظ قصه و شخصیت پردازی به پای ماجرای نیمروز یک نمیرسد، اما من را به دهه ۶۰ برد آن زمان که منافقین در رویای گرفتن ایران بودند، اما رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد رویای آنها را به کابوس تبدیل کردند.
البته عدهای نقدهایی هم به قصه و شخصیت پردازی فیلم دارند که در مقابل ویژگیهای مثبت فیلم و تلاشی که عواملش برای ارایه یک اثر باکیفیت بر پرده نقرهای کرده اند به چشم نمیآید، اما افزون بر ماجرای نیمروز بیش از ۱۰ فیلم بلند سینمایی دیگر روی پرده نقرهای است که بیشترشان اجتماعی هستند.
بعد از ماجرای نیمروز ۲ «ردخون» که با فروش بیش از ۳ میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان در صدر جدول فروش قرار دارد، فیلم «مسخره باز» همایون غنی زاده جای گرفته است، فیلمی که اگرچه سعی کرده است در شکل و تکنیک متفاوت باشد، به دلیل قصه غیرمنسجم به دل مخاطب نمینشیند. جایی از بازیهای خوب این فیلم که علی نصیریان با نقش کاظم خان سرآمد آن است فیلم حرفی برای گرفتن ندارد. عدهای میگویند «مسخره باز» ایدهای خوب است که درست اجرا نشده است.
غنی زاده در اولین تجربه سینمایی اش نتوانسته قصهای گیرا و پایانی باکیفیت برای فیلمش رقم بزند و همین سبب میشود مسخره باز باوجود بازیگران نامی و تبلیغات زیادی که داشته است آنچنان خوب ظاهر نشود و در یک هفته نمایش حدود ۸۷۹ میلیون بفروشد.
«کلوپ همسران» رتبه سوم جدول فروش هفتهای را که گذشت به خود اختصاص داده فیلمی که منتقدان نقدهای زیادی به آن داشته است.
فیلم داستان سه مرد را روایت میکند، فیلمنامه کلوپ همسران ضعیف و بی جان است و این فیلم به لحاظ ساختار و شکل حرفی برای گفتن ندارد. کلوپ همسران همانند تعدادی از فیلمهایی که در سالهای اخیر ساخته شده است و عنوان کمدی اجتماعی را یدک میکشد آنچنان برای مخاطبش ارزش قایل نشده است و هرازگاهی با شوخیهای سطحی خنده را به لب مخاطبانش میآورد.
«درخونگاه»، سال دوم دانشکده من، مردی بدون سایه، پیلوت و شاه کش دیگر فیلمهایی هستند که این روزها مهمان سینماها هستند، فیلمهایی اجتماعی با داستانهایی که به ظاهر متفاوتند، اما مخاطب بارها و بارها در شکلهای مختلف شنیده و دیده و به همین دلیل است که استقبال چندانی از آنها نمیکنند.
در گروه سینمایی هنر و تجربه نیز فیلمی به نام «زنانی با گوشوارههای باروتی» از پرفروش هاست، اثری که به دل زنان داعشی رفته و زوایای دیده نشدهای از زندگی شان را برای مخاطب روایت میکند.
در زنانیهای با گوشوارههای باروتی با نور همراه میشوید، خبرنگاری عراقی که بعد از مدتی شنیدن قصه زندگی زنان داعشی و کمک به بازیابی آنها از دغدغه هایش میشود.
این فیلم نیز برای مخاطبی که در پی طرح مسئله و روشن شدن چراغهایی در ذهنش است جذاب و قابل قبول است.
میزان فروش و نوع استقبال مردم از فیلمهای روی پرده نقرهای نشان میدهد مخاطبان سینما قصههایی اصیل، واقعی و پندآموز را به فیلمنامههایی که سر و ته و محتوایی ندارند ترجیح میدهند.
همچنین مخاطبان سینما به دنبال حرف و اتفاق جدیدی بر پرده نقرهای هستند و دیگر زرق و برق و کپی دست چندم از فیلمهای هالیوودی نمیتواند نظرشان را جلب کند.