گزارش مکتوب
عروسکهایی برای قدردانی از خادمان کوچک حسینی
خادمان "پویش عهد اربعین" در ۶ سالگی قرار است با هدیههای دست ساز ایرانی، به استقبال میزبانان کوچک اربعین بروند
به گزارش خبرنگار
خبرگزاری صدا و سیما؛ در گوشه دنج یکی از مساجد شهر تهران گروهی از خادمان حسینی میخواهند با روشی ممتاز خودشان را به زائران پیاده اربعین حسینی برسانند.
آنها با دلی مشتاق آماده میشوند، اما پیش از سفر هدیههایی زیبا را برای کودکان عراقی آماده میکنند، همان کودکانی که در مسیر پیاده روی با آغوش باز از میهمانان حضرت سیدالشهدا (ع) پذیرایی میکنند، یکی با شربت، یک نفر با ظرف خرما و دیگری هم با میوه.
گروه جهادی عهد از سال ۹۳ این حرکت زیبا را آغاز کرده است و امروز با گذشت ۶ سال همچنان با شوق در دورهمی تولید عروسکها جمع شده اند و بیش از ۱۲۰۰ عروسک ایرانی محصول تلاش آنهاست که قرار است به کودکان عراقی هدیه شود.
هدیهای کوچک برای قدردانی
خانم ایناس جمیلی که طراح این پویش و عروسک هاست در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری صداوسیما میگوید: سال ۹۳ سفری به کربلا داشتم در همان ایام اربعین، متوجه شدم برخی دختر بچههای عراقی عروسکهای پارچهای دست دوز دارند، به ذهنم آمد که من هم عروسکهای پارچهای تولید کنم و برای سفر بعدی همراه خودم به عراق ببرم و به بچهها هدیه کنم.
وی ادامه میدهد: اول دوخت عروسکهای نمدی را کلید زدم، ولی بعدها متوجه شدم این عروسکها به مرور زمان کثیف و پُرز میشود، تصمیم گرفتم تجربه بعدی ام را با عروسکهای پارچهای ادامه بدهم و حالا ۵ سال است با این عروسکها به دیدار کودکان عراقی میرویم که در مسیر پیاده روی اربعین به زائران خدمت میکنند.
خانم جمیلی میافزاید: این عروسکها هدیهای کوچک در برابر کار بزرگ و ارزشمند خادمان کوچک امام حسین (ع) است.
طراح عروسکهای اربعین میگوید: نام عروسک ما (وداد) است به معنای مودت و دوستی و سعی کرده ایم با این هدیه محبت خودمان را به کودکان عراقی نشان دهیم، این عروسکها با حمایتهای خودجوش مردم تهیه میشود و پارچه و طراحیها کاملا ایرانی است.
شوق کودکان عراقی بهترین خاطره است
مریم یکی دیگر از اعضای پویش است که در سه سال گذشته هم در تولید عروسکها نقش داشته و هم خودش این هدیه را به کودکان عراقی داده است، خاطرات جالبی هم از دیدار با خادمان کوچک حسینی دارد.
او در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری صداوسیما میگوید: وقتی عروسکها را به دختربچههای عراقی میدادم شوق کودکانه آنها بی اختیار من را به یاد مظلومیت و معصومیت حضرت رقیه (س) دختر سه ساله حضرت امام حسین (ع) میانداخت. آنها عروسکها را دوست داشتند و وقتی هدیه را میگرفتند به من هم محبت میکردند و این بهترین خاطره من است که هرگز فراموش نمیکنم.
عهد اربعین ما را دور هم جمع کرد
یکی از ویژگیهای این پویش گسترده شدن اعضای آن است، آن طور که خانم فائزه میگوید اوایل جمع ۶ تا ۷ نفره بودند که حدود ۳۰ عروسک را با هزینه شخصی خودشان تولید کردند، اما هر سال به این گروه اضافه شد و حالا صدها نفر در تولید و بسته بندی عروسکها همراهی میکنند و به قولی هر کسی یک گوشه کار را گرفته است تا عروسکها تولید شود و به مرحله توزیع برسد.
محبت امام حسین (ع) ما را دور هم جمع کرد
او تاکید دارد: این عروسکها ما را دور خودش جمع کرد، چه دوستیها که در مسیر تولید این عروسکها شکل گرفت و چه کارهای بزرگی که با همین کار خیر انجام شد و در حقیقت این محبت امام حسین (ع) یا
"حب الحسین یجمعنا " ما را دور هم جمع کرده و به این کار برکت داده است.
عضو پویش اربعین تاکید میکند: اگر همه ما که عازم سفر کربلا هستیم در همین روزها هر کدام به اندازه توان خودمان هدیهای کوچک برای این خادمان با اخلاص حسینی تهیه کنیم و همراه خودمان ببریم، محبت حضرت سیدالشهدا (ع) در میان همه ما توسعه پیدا میکند، حتی آنکه هدیه میدهد از آن که هدیه میگیرد اثار روحی و معنوی بیشتری را احساس میکند و این همه به برکت خون امام حسین (ع) است که دلها را به مهربان میکند.
دلم راهی کربلا میشود
خانم فاطمه یکی دیگر از اعضای پویش است که در کنار دوستان دیگرش مشغول بسته بندی کردن عروسک هاست، از او میپرسم چه حسی دارد، هدیهای را بسته بندی میکند که نمیداند قرار است به دست چه کسی برسد؟ با اشک شوق میگوید: همین که میدانم به دست دختر بچههای خادم امام حسین میرسد، دلم راهی کربلا میشود.
او ادامه میدهد: مگر شاد کردن دل کودکان، کمتر از زیارت است؟ قطعا هر کسی دل این کودکان را شاد کند، خدا را از خودش راضی کرده است، چون در همه جای دنیا کودکان معصومترین اقشار هستند و حالا اگر این کودکان، خدمتگزار زائران پیاده باشند که شاد کردن آنها اجر مضاعفی دارد.
عضو پویش اربعین در انتها به خاطرهای اشاره کرده و میگوید: یادم هست سال گذشته در موکب خودمان تنها بودم، چشمم به دختر خردسال عراقی افتاد که تنها گوشهای نشسته بود، جلوتر رفتم و پرسیدم مادرش کجاست؟ یکی به من گفت: مادر و پدرش به دست داعش شهید شده اند و او حالا با مادربزرگش زندگی میکند، او را در آغوش گرفتم و عروسکی را به او هدیه دادم. چشمان دختربچه پر از اشک شد و لبخندی زد در همان لحظه مادر بزرگش که از دور این صحنه را میدید با همان زبان فارسی و عربی از من تشکر کرد و گفت" یک سال بود که خنده رقیه را ندیده بودم وحالا دیدم... "
وقتی آن روز گزارش من هم تمام شد، از بودن در آن جمع و دیدن آن صحنه ها، حالم بهتر از همیشه بود به این فکر میکردم که هیچ وقت در هیچ جای جهان اجتماعی مثل پیاده روی اربعین انجام نشده است، مغناطیس شور حسینی حالا این همه دلهای مشتاق را از جای جای جهان به سوی خود میکشد و آنها در مسیری طولانی به عشق سیدالشهدا (ع) راهی کربلا میشوند و از آن زیباتر افرادی هستند که از خدمتگزاران کوچک حسینی هم غافل نیستند و برای آنها عروسک و هدیه تهیه میکنند.