باز هم قرار است ، خاطرات خدمت سربازی برایم زنده شود
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز خوزستان؛ با خودم گفتم حالا که برای چندمین بار قرعه به نام من افتاده است و قرار است یه گزارش مهیج از اقتدار ملی تولید کنم.
کت وشلوار پل خوری را کناری زده یه جلیقه معروف خبرنگاری با آرم صدا و سیما همراه با شلوار جین به تن کرده و همراه دو تصویر بردار جوانم راهی بلوار قدس شدیم. بعد از گذشتن از صف انواع و اقسام گیت های بازرسی و چندین بار نشان دادن کارت های شناسایی ، شروع به یافتن بهترین زاویه برای تصویر برداری کردیم.
امیر سمیع تصویر بردار باسابقه تر ما نسبت به مهدی حساسیت های تصویربرداریش باعث می شد چندین بار خط رژه را بالا و پایین کند تا بهترین موقعیت را برای استقرار دوربینش پیدا کند، برعکس مهدی که مثل همیشه اسان ترین کار را انتخاب کرد و دوربین را دقیقا روبروی جایگاه مستقر کرد.
تا دوربین ها مستقر شود و یگان ها یکی یکی از راه برسند، تمرین رژه بچه های تیپ تکاور لشکر ۹۲اهواز توجه من را به خود جلب کرد ، همگی جوان و با صلابت ، فرمانده دسته رژه سروان جوان با صورت کشیده و اندام ترکه ای بود، از وجناتش معلوم بود که خیلی سختگیر است و با افراد دسته اش شوخی ندارد.
امیر سمیع تصویر بردار خبر خوزستان می گوید: در میان انبوهی از خبرنگاران و تصویر برداران لنز دوربین های ما در حال ضبط این لحظات باشکوه بود، حدود دویست، سیصد نفر از مردم در کنار جایگاه ویژه پشت روبان زرد رنگ در حال تماشای رژه بودند. هنوز دسته سوم از مقابل جایگاه عبور نکرده بود که صدای چند رگبار گلوله از فاصله نزدیک شنیده شد، بلافاصله توجه من به سمت جایگاه جلب شد اما همه چیز بنظر عادی می آمد و عکس العمل قابل توجهی ندیدم.
فکر می کردم این شلیک ها همجزیی از برنامه رژه است که نزدیک تر شدن صداها و فریادهای بلند بخوابید زمین، بخوابید زمین چند افسر میدان از عمق یک فاجعه خبر می داد، ناگهان از زمین و زمان گلوله از همه طرف به سمت مردم و نیروهای نطامی شلیک شد، محل استقرار تروریست ها پشت جایگاه مسولان در یک پارک شهری بود.
مهدی اردو دیگر تصویر بردار خبر خوزستان می گوید: در میان باران گلوله و صداهای مهیب آن که به طرز عجیبی از کنارم عبور میکردند تلاش شجاعانه گروهی از فرماندهان وسربازان ارتش وسپاه توجه من را بخود جلب کرد، یکی از همین افراد که سر تراشیده اش نشان میداد سرباز است برای محافظت از پیرزنی که توان راه رفتن نداشت سینه خود را سپر کرده بود و به آرامی و احتیاط او را از خیابان عبور می داد. سرباز محمدی اگرچه جسه بزرگی نداشت اما دل شیر داشت.
توانستم برای در امان ماندن از گلوله ها خود را به درون کانالی برسانم که دقیقا روبروی جایگاه بود، حاصل جهش یکباره ام به درون کانال خراشیدگی عمیق زانوبود. در درون کانال حداقل هفت تا هشت نفر دیگه هم پناه گرفته بودند ، یکی از این افراد دختر نوجوانی بود که گریه کنان سراغ مادر و برادر کوچکش را می گرفت، حق حق کنان می گفت دیدم که تیر خوردند، بخدا دیدم.
یکی از تصویربردارانم شجاعانه دوربین به دست در میانه میدان در حال ثبت و ضبط همه وقایع بود بی توجه به هشدارهای نیروهای نظامی شروع به تصویر برداری از شهدا و زخمی ها کرد. مهدی پاک عکاس و تصویر بردار حاضر در محل حادثه از درون کانال هنرمندانه در حال ضبط تصاویر بود و بسیاری از عکس ها و تصاویری که بلافاصله پس از حادثه منتشر شد حاصل تلاش و شجاعت او بود.
پس از نیم ساعت صدای تیر اندازی قطع شد، در حالی که سرهنگ حاجتی معاون هماهنگ کننده سپاه با فریاد بلند طلب آمبولانس برای انتقال محروحین به بیمارستان می کرد با زانوی خراشیده لنگان لنگان به نزدش رفتم و شرح ماجرا را پرسیدم ، سرهنگ با چهره ای برافروخته و ناراحت در حالی که سعی می کرد عرق های صورتش را پاک کند گفت بچهها شهید شدند ، مجروح دادیم، ناگهان اشک های سرهنگ سرازیر شد، با بغض وصدای لرزان گفت خدا ازشان نگذر، چهار مزدور خود فروخته بودند کههمگی به هلاکت رسیدند.
همان دختر نوجوانی که در کانال دیده بودم در حالی که گریه امان نمی داد درست صحبت کند، با دست اشاره به جایگاه مردم کرد توجه همه به سمت زن چادری که بروی زمین دراز کشیده بود جلب شد نیروهای امدادی حاضر در صحنه با جابه جای زن چادری با صحنه عجیبی روبرو شدند، کودکی تقریبا چهار ساله به نام محمد طاها خونین نقش بر زمین شده بود، دو گلوله از بدن مادری که خود را سپر فرزند کرده بود عبور کرده و به محمد طاها اصابت کرده بود، سراسیمه مادر کودک به همراه سایر مجروحین به بیمارستان منتقل شدند.
به هر طریقی شده خود را همراه نیروهای امدادی به بیمارستان رساندم،آنجا امیر دیگر تصویر بردارم را دیدم که در حال تصویربرداری از امداد رسانی ها بود، از دکتر حسین زاده معاون بهداشت اهواز پرسیدم آمار شهدا و زخمی ها چقدر است گفت تا کنون یازده نفر شهید شدند و سی و یک نفر هم زخمی شدند گویا قرار بود شهدا و مجروحین بیشتر از این آمارها باشد. آمارهای نهایی پس از ساعاتی به دستمان رسید ۲۴ شهید و هفتاد زخمی نتیجه ترور بی رحمانه کروهگ جدایی طلب داعشی وهابی در اهواز بود.
یاد کودک ومادر افتادم و جویای احوال آنها شدم که شنیدن خبر شهادت کودک چهارساله مانند کوهی بر سرم فرو ریخت، روند امداد رسانی ها سرعت بیشتری به خود گرفت و ابعاد حادثه در رسانه های مختلف کشور و جهان بررسی شد.
چند روز بعد در حال ضبط مراسم تشییع شهدای حادثه تروریستی به دنبال جمله ای درخور این حادثه غم انگیز برای پلاتو خبرنگار تنها یک جمله به ذهنم خطور کرد؛ همیشه تنها سلاح ما خبرنگاران دوربین و شات بود، اما در روز واقعه تروریستی اهواز دشمن با تفنگ های آماده شلیک ناجوانمردانه به جنگ خشاب های خالی آمد.
*علی علیزاده