آخرِ خط رسیدههایی که به سر خط برگشتند.
مردان محله دروازه کازرون شیراز از گذشته تا کنون همه اهل ورزش و مرام بوده اند. او هم در همین محله بزرگ شده بود. سالهای نوجوانی اش را با عشقِ به والیبال پشت سر گذاشت، اما کم کم از دنیای ورزش فاصله گرفت. یکی یکی از دوستان ورزشکارش جدا شد. میخواست به قول خودش یک سر و گردن از هم سن و سال هایش بالاتر باشد. با آدمهای بزرگتر از سنش معاشرت میکرد.
میخواست دنیای دیگری برای خودش بسازد. اما نمیدانست این آغاز ویرانی است.
روزهای خوب
میگویند " روزهای خوب" نمیآیند؛ "روزهای خوب" را باید ساخت. علی اصغر احسان نیا از همین جنس آدمهایست که این موضوع را با پوست و استخوانش لمس کرده است. از ۱۵ سالگی که وارد دنیای تیره و تار اعتیاد شد تا ۲۵ سال به انتظار روزهای خوب نشست، اما روز خوبی به سراغش نیامد. میگوید روزی هزار بار از خدا تنها یک چیز را میخواست و آن، چیزی جز "مرگ" نبود. همه ثروت و دارایی و بالاتر از همه جوانی اش را به پای اعتیاد دود کرده بود.
اشک در چشمهایش حلقه میزند. به آن روز تلخ بر میگردد. دخترش در بیمارستان بستری است دوره درمانش به اتمام رسیده، اما آهی در بساط ندارد تا او را به خانه ببرد. از دردِ شرم و پشیمانی در خود میپیچد. چه میتوانست بکند؟ آن جا بود که صدایی از درون او را نهیب زد برگرد. به نقطه آغاز دوباره برگرد.
نوای دل نواز زندگی
وانت بار قراضهای را نشانم میدهم. میگوید این یار همیشگی من بوده با همین، چرخ زندگی را دوباره به حرکت درآوردم. دستی از روی عشق و محبت به وانت میکشد. درش را که صدا قیژ قیژش گوش را خراش میدهد باز میکند. پشت فرمانش مینشیند و آن را به حرکت درمی آورد. میگوید هیچ وقت به فکر فروشش نبوده آن را نگهداشته تا همیشه یادش باشد که بود و که شد!
آن روزی که زندگی را از نو ساخت هیچ گاه فراموش نمیکند. میگوید: با همین وانت بار شروع کردم به جمع کردن و فروش آهن قراضه ها. کم کم روی خوش زندگی به سراغم آمد بدهی هایم را صاف کردم. زندگی ام را سر و سامان دادم و پس از ضایعات آهن به سراغ بطریهای پلاستیکی دوریختنی رفتم.
کارخانه تولید مواد اولیه الیاف از بطریها را راه اندازی کردم. در این کارخانه، بطریهای پلاستیکی دور ریختنی پس از آسیاب و رد شدن از آب گرم برای تولید فرش روانه بازار میشوند.
از مخروبه تا کارخانه
گالری تلفن همراهش را باز می کند تصویر معتادی که با حالی نحیف و نزار در مخروبهای به دیوار تکیه زده و دستش را حایل کرده تا چهره اش مشخص نباشد نشانم میدهد بعد با انگشت اشاره جوان خوش بَرورویی که در کارخانه اش در حال کار است؛ نشان میدهم. میگوید این همان معتاد مخروبه نشین است.
از تعجب چشمهایم گرد میشود. به سراغ جوان میروم تا از سرگذشتش برایم بگوید. نگاه کنجکاوم را بی پاسخ نمیگذارد میگوید: ۱۶-۱۷ سال مصرف کننده مواد بودم، شب تا صبح آواره کوچه پس کوچهها بودم. با چند نفر مثل خودم در یک مخروبه مواد مصرف میکردم.
داستان بدبختی ام ادامه داشت تا اینکه خدا علی آقا را سر راهم گذاشت. کمک کرد تا ترک کنم و حالا در کارخانه اش مشغول به کار شده ام.
دندانهای زردش که نشان از سالهای زیادِ مصرف مواد است از پشت خنده از تَه دِلَش نمایان میشود. میگوید: حالا همه دوستم دارند و وجودم برای همانهایی که روزی آرزو میکردند بروم و برنگردم ارزشمند شده، اگر دیر کنم نگرانم میشوند زنگ میزنند و حالم را جویا میشوند.
کارگر دیگری که در حال ترک اعتیاد است برایم میگوید ۱۰ سال از زندگی اش را کارتن خواب بوده و برای دست یافتن به مواد دست به هر کاری زده، خانواده اش او را طرد کردند دیگر به آخر خط رسیده بوده، اما وقتی میشنود شرط استخدام در این کارخانه ترک اعتیاد یا در حال ترک بودن است به اینجا آمده و شروع به کار کرده.
بعد با انگشتانش حساب و کتابی میکند و میگوید ۴ روز دیگر ۳ سال تمام است که پاک پاک میشود. از حقوقش که سوال میکنم پاسخ میدهد ماهی ۳ تا ۴ میلیون دستش را میگیرد بعد با رضایت وصف ناپذیر ادامه میدهد در طول عمرش این همه درآمد نداشته است.
سوء پیشینه شرط استخدام!
با راه اندازی مرحله دوم کارخانه تولید الیاف از بطریهای دور ریختنی در شیراز ۱۲۰ کارگر با سابقه اعتیاد مشغول به کار شده اند. از آقای احسان نیا که حالا در قامت کار آفرین ظاهر شده میپرسم چرا افرادی با این نوع سابقه را استخدام کرده؟ میگوید: ۲۵ سال درد معتادان را چشیده و بدبختی و آوارگی را با تمام وجودش لمس کرده به همین دلیل شرط استخدام در کارخانه اش را معتادانی از جنس گذشته اش قرار داده است.
به گفته او کارگرانی که این جا مشغول به کار میشوند نه ضامن میخواهند و نه معرّف. حتی پذیرش افرادی که خانواده هایشان آنها را نمیپذیرند آزاد است.
حالا کارخانهی مردی که روزی مرگ را آرزو میکرد با گردش مالی روزی دویست میلیون تومان به خیلیها زندگی بخشیده و با بازیافت بطریهای دور ریختنی و تولید روزانه ۲۵ میلیون تن مواد اولیه الیاف، خوراک کارخانههای فرش در اصفهان، کاشان، دلیجان و قم را تامین میکند.
ردّ خنده در فضای کارخانه
روزی ۴ تا ۵ کارگر که از اعتیاد رهایی یافته اند در کنار دیگر کارگران کارخانه مشغول به کار میشوند. کارخانهای که از صفر تا صد آن نتیجه اعتماد به همین ظرفیتهایی است که برای بخشی از جامعه دور ریختنی به حساب میآیند.
از کارخانه بیرون می آیم. آن طرف تر چند کارگر در حال بازی ِ والیبال هستند. صدای خنده و شادیشان فضا را پر کرده است.
***گزارش از سیده نصرت شجاعی