خانه همیشه معرف ”محیطی امن“ بوده است و خانواده، ”مجموعه افرادی که میتوان به آنها اعتماد داشت و درکنارشان به آرامش رسید. “ افرادی که در سختیها از خودگذشتگی و برای عبور از مشکلات یکدیگر را یاری میکنند تا همه باهم به سمت تعالی و رشد حرکت کنند. مسیری پر از پستی و بلندی که در آن بزرگ ترها همواره مراقب و دلواپس فرزندانشان هستند و تلاش میکنند تا خانواده شان از هرگونه آسیب و گزند روحی و جسمی در امان باشند.
حال اگر ناملایمات به درون خانه هایمان نفوذ کنند چه خواهد شد؟
آیا کسی هست که مایل باشد خانواده اش را در معرض تهدید و خطر قراردهد؟ آیا هیچ پدر و مادری تمایل دارد که فرزندانش مورد هجوم ناهنجاریهای اجتماع قرار بگیرد؟ ممکن است در جواب بگویید: خیر! اما واقعیت آن است که ما سال هاست خود را در معرض این خطرها قرار داده ایم.
چند سالی است که تولیداتی تحت عنوان ”شبکه نمایش خانگی“ به خانههای ما راه یافته است.
به این سه واژه دقت کنید: ”شبکه“، ”نمایش“، ”خانگی“. یعنی یک تولید تلویزیونی برای تماشا در خانه و برای افراد یک خانواده که از قرار ایرانی و مسلمان هم هستند.
اما دست اندرکاران تولید و پخش این محصولات تا چه اندازه به این نام و رسالتش پایبدند؟
آیا در نوشتن طرحها و قصه هایشان تفاوتی میان این رسانه و رسانههای دیگر قائل میشوند؟ یعنی برای تولید کنندگان این رسانه اهمتی دارد که محصولشان در خانه و برای یک خانواده پخش میشود؟ آیا متولیان این رسانه مراقب الگوسازی شخصیتها و تاثیرگذاری گفتگوها، تکیه کلامها و شوخیهای موجود در متن محصولاتشان هستند و زندگیهایی که به مخاطب نشان میدهند با فرهنگ ایرانی اسلامی ما همخوانی دارد؟ آیا این تولیدات که به تمام نقاط کشور ارسال و به راحتی در تمامی سوپرمارکتها ارائه میشود فرهنگهای مختلف کشورمان را دربر میگیرد یا تنها به زندگی پایتخت نشینان میپردازد؟ اصلا آیا نوع زندگی به اصطلاح مدرن پایتخت نشینان قابل ارائه به هموطنانمان در نقاط دور دست هست؟ پایههای تفکر راه اندازی این شبکه را چه چیز تشکیل میدهد؟
بیایید کمی عقبتر و به روزهای آغاز به کاراین شبکه به ظاهرکوچک، اما در باطن وسیع و پول ساز برویم.
ابتدا قراربرآن بود که شبکه نمایش خانگی یاری رسانی باشد به سینما و دست اندرکاران تولیدات سینمایی تا بعد از پایان مدت زمان اکرانشان بتوانند آثارشان را بر روی لوح فشرده به خانوادهها ارائه کنند و به این واسطه هم تولید کنندگان سینمایی به سودی برسند و هم شبکه روی پایش بایستد که البته با وجود تولیدات چند دهه اخیر سینمای کشورمان خودش جای سوال است که آیا بسیاری از آن تولیدات که سالهاست برخی منتقدان در مفید بودنشان شبهه دارند مناسب ورود به خانههای ما هستند یا خیر؟
کم کم ظرفیت این شبکه نوپا در درآمدزایی، تولید کنندگان بنام را به سمتش هدایت کرد و با مجموعه ”قلب یخی“ پای سریالها به این شبکه باز شد. مجموعههایی که هرچند داستانی جذاب از نوع جنایی معمایی داشت، اما نتوانست تا انتها پیش برود و به دلایل نا معلوم نیمه کاره رهایش کردند تا پس از مدتی سومین فصل از سریال بدون هیچ ارتباطی به دو فصل قبل ساخته و پخش شود. پس از آن شبکه ”قهوه تلخش“ را به مخاطبان تعارف کرد، اثری طنز که با وجود تبلیغهای بسیار کارگردان در رابطه با تهیه نسخه اصلی تولیدات و فروش بسیار زیاد و مقبولیتش در بین مردم؛ باز هم دست اندرکارانش نیمه کاره رهایش کردند تا تلخی قهوه اش تا سالها بر ذهن مخاطبان باقی بماند.
این نیمه کاره رها شدگیها و نابسمانی در زمان توزیع محصولات در ابتدا با بهانه نوپا بودن شبکه پوشش داده میشد، اما به مرور زمان و تکرار مداوم آن مشخص شد که نبود رسیدگی مسئولین در پیش تولید و هنگام تولید سریالها و مطلع نبودن از متن اصلی قصهها باعث نابسامانیها شده است. محصولات تولید میشوند، تبلیغات انجام میشود، زمان پخش مشخص میشود، مردم مبالغ بسیاری برای خرید محصولات میپردازند، دور یکدیگر مقابل تلویزیون جمع میشوند و به ناگاه با موضوعاتی روبرو میشوند که به سرعت و به صورتی فشرده بدترین ناملایمات و آسیبهای اجتماعی را به ذهن افراد خانواده تزریق میکند. برخی خانوادهها در شبکههای اجتماعی گلایه میکنند، صدای رسانهها بلند میشود و تازه مسئولین به فکرمی افتند که لازم است مجموعه را نگاهی بی اندازند و این بررسی بی هنگام باعث آن میشود که آثار نیمه کاره قطع شوند، از آنها بخشهای بسیاری بریده شود و موضوعات ابتر بماند.
شبکهای که گویا پس از نه سال همچنان فاقد قوانین محکم است و نارضایتی مخاطبان در هیچ بندی از قرارداد تولیدشان لحاظ نشده است. دست اندرکارانش تنها برای درآمدزایی بیشتر دور هم جمع شده اند و عوامل با هر تلنگری کار را رها کرده و به ناتمام ماندن آثار منجر میشوند. آثاری که حال با قیمتهای گوناگون بر روی هر سایتی قرار دارد و هر هفته مبالغ بسیاری برای خرید و تماشای آنها جا به جا میشود.
این بی محلی به مخاطب، اما در مسابقات این شبکه نیز نمود دارد. مسابقاتی که تقریبا تمامیشان کپی برداری از تولیدات شبکههای خارجی هستند با یک تفاوت فاحش؛ اینکه در نسخه اصلی مسابقات این مردم هستند که با یکدیگر رقابت میکنند، اما در نسخه کپی برداری شده، تولید کنندگان شبکه خانگی در سطحیترین نگاه به برنامه سازی مردم را از برنامه حذف و برای فروش بیشترشان چهرهها (سوپراستارها) را جایگزین آنها کرده اند تا در مقابل دوربینشان خودنمایی کنند و از آنها الگوهایی نه چندان ارزشمند بسازند.
اما با وجود تمام معضلات شبکه خانگی، این مجموعه همچنان برای بسیاری از افراد قابل توجه و ویژه است. شبکهای که هم پول ساز است و هم صفت فرهنگی را یدک میکشد؛ و برای دور ماندن از چشمان قانون چه جایی بهتر از فرهنگ. در سالهای اخیر بعضیها دریافته اند که سرمایه گذاری بر تولیدات فرهنگی میتواند راه مناسبی باشد برای شستن پولهای کثیف. آنها پولهای غیر قانونیشان را در این راه خرج میکنند و در کنار شراکت در سود تولید، آب پاکی هم روی باقی اموالشان میریزند.
روندی که همه از آن رضایت دارند، از تهیه کنندگان گرفته تا کارگردانان و بازیگرانی که حقوقهای نجومی میگیرند و چشمان خود را مقابل آن که دریافتی هنگفتشان از کجا تامین میشود بسته اند و به خوبی میدانند که هیچ قانونی آنهارا محاکمه نخواهد کرد؛ و باز هم این مخاطبانند که از جیبشان برای خرید و تماشای محصولات خرج میکنند، بی آنکه بدانند سرمایه گذاران این آثار پیشتر برای تولیدشان دستشان را در جیبهای خود آنها کرده اند.
البته از حق هم نباید گذشت که در این میان افرادی سالم وحرفهای هم بوده و هستند که برای مخاطبشان ارزش قائلند و برای هرچه بهتر بودن تولید و ارائه اثرشان تلاش کرده اند و بعضی دیگر هم کم کاری مجموعههای پیشینشان را در آثار بعدی تا حدی جبران کرده اند.
اما در انتها بازهم به جایگاه مسئولان میرسیم تا این سوال را از آنها بپرسیم که چرا پیش از آن که به درآمد زایی یک مجموعه فکر کنند، به چگونگی روند کار آن مجموعه و چرایی وجود آن مجموعه نمیاندیشند تا مشکلات ذکر شده پیش نیاید و چرا با وجود رسیدن به معضلات برای آنها راه حلی نمیابند؟