معمولا با شنیدن واژه "معلول"، انسان هایی با ضایعات جسمی، ذهنی و روانی را در ذهن مجسم می کنیم؛ افرادی که با وجود داشتن اختلالات مختلف در سلامت و کارآمدی عمومی، همگی در یک ویژگی مشترکند: ناتوانی.
راوی روز و روزگارِ عده ای می شوم که بر همه تعاریف علمی، تجربی و آکادمیکی که از "معلول" می دانستم خط بطلان کشیدند؛ آنگونه
قرار مصاحبه دارم با "حمید کیانیان"، مدیرعامل موسسه "خیریه توانمندسازی بچه های باران اندیشه"، منزل مسکونی کوچکی در خیابان امامت 12 مشهد.
نام خانوادگی "کیانیان" در تاریخ تئاتر و سینمای ایران، به اندازه کافی پرآوازه است و حال آخرین پسر این خانواده همت گماشته تا معلولیت را معنایی دیگر و جاهلیت ذهن ما را به پرتوهای ناشناخته وجود معلولان، منور و مبدل کند .
گفته بود در روزی بیایم که بچه های معلول قرار است چند اجرای موسیقی و نمایش برای تعدادی ایرانی ساکن استرالیا داشته باشند.
هال منزل کوچک است و 10 ، 20 صندلی را طوری چیده اند مناسب صحنه و جایگاه تماشاچی برای میزبانان و مهمانان.
دکلمه خوانی دختری بیست و چند ساله دقایقی پیش شروع شده بود، با وجود ابتلا به فلج مغزی (CP) اجرایی عالی و مسلط داشت: "من هر صبح، هر غروب، هر شام و هر لحظه با این دردهایی که تو می بینی، بی التماس و رنج برای امروزِ آمده و فردایِ نیامده ام، تلاش می کنم...تو برای آرمانهایت تلاش می کنی و من برای آنکه به تو بگویم «من هم هستم»... اولین گام این است که مرا ببینی...می خواهم گامی بردارم در کنار تو...بدان وسعت آسمان خدا برای من نیز، هم قد توست."
دختر دیگری با آوای پیانو او را همراهی می کند، دست و انگشتان سوخته اش بر روی کلیدهای پیانو معجزه می کند و این تنها معجزه ای نبود که در آن خانه کوچک دیدم.
بعد از این اجرا، گروه موسیقی بچه های باران، بر روی سن می آیند، همه جوان و بین 17 تا 35 سال، یکی با عصای سفید، چند تایی با ویلچر، آن یکی با کمک مدیر مرکز و بعضی هم به زحمت و کشان و کشان و در چند دقیقه جلویمان جوانانی صف می کشند که می توان حدس زد هرگز فرصت بچگی کردن نداشته اند و اکنون می خواهند مشق بزرگی را تمرین کنند.
گروه موسیقی بدون کمترین اتلاف وقتی می نوازد. می توان حدس زد اجراهای زیادی داشته و دیگر حرفه ای شده اند، پیانو، دف ها، تارها و... به صدا درمی آیند، پسرجوانی می خواند، تنها نابینای مطلق گروه، مطمئنم سویِ چشمهایش را یافته، از همان زمان که صدایش را کشف کرده و اکنون می تواند تحسین را در نگاهمان ببیند.
بعد از موسیقی نوبت به اجرای تئاتری شاد می رسد؛ می گویم شاد، ولی مضمونی تلخ و گزنده دارد، موضوع نمایش درباره یک خانواده با پدر و فرزندانی معلول است که به علت محدودیت های مکانی و اجتماعی از کمترین تفریحات معمول محرومند و رفتن به سینما و پارک محله برایشان به آرزو تبدیل شده است.
از آنجا که بازیگران به واقع معلول هستند و نقش بازی نمی کنند، نمایش برایمان باورپذیر و تامل برانگیز است و پس و پیش هر خنده، اشکی از گوشه چشمانمان می جوشد و می غلتد.
با تمام شدن نمایش و متفرق شدن مهمانان، فرصتی پیدا می کنم با بعضی از بارانی ها به گفت و گو بنشینم؛ جوانانی که هر کدام نمونه بارزی از اثر انگشت خالق بزرگی هستند که سایه مهر و عطوفتش در هنری آمیخته با جنس زندگی، موج می زند.
فائزه هستم...18 سالی به جز مسیر مرکز توانبخشی هیچ جایی از دنیا را ندیده بودم، اما در این مرکز انقدر به استقلال شخصی و شخصیتی رسیده ام که ازدواج کرده و دو بچه دارم و در کنار نقش مادری، مقام سوم بازیگری تئاتر را در یک جشنواره بین المللی کسب کرده ام.
ریحانه... به خاطر جراحی ناموفق معلول شده ام، لیسانس حسابداری و 10 سال سابقه بازیگری تئاتر دارم و مقام دوم تنیس کشور را به دست آورده ام.
من شقایقم.... گل همنام من در سینه داغ دارد و من در صورت و دست ها، ولی این سوختگی باعث نشده امروز نتوانم پیانیست و مدرس موسیقی باشم.
شهاب هستم...نابینای مادرزادی، خواننده گروه موسیقی و رتبه اول بازیگری جشنواره بین المللی تئاتر امیدآفرین اصفهان.
مریم ... معلولیت مادرزادی از ناحیه دودست دارم، اما در کنارش خطاط، هنرجوی سنتور، بازیگر، دارنده رتبه اول جشنواره اصفهان و مقام سوم جشنواره منطقه ای کویر در مشهد هستم.
و ... .
جالب آنکه بسیاری از اینها تا قبل از آشنایی با این مرکز و کشف استعدادها و پرورش مهارت هایشان، تنها در جغرافیای کوچک منزل یا نهایتا" محله، ظهور و بروز کرده بودند، چندتایی سال ها در خانه، کف خواب و بی حرکت بودند، برخی با افسردگی های مزمن دست و پنجه نرم می کردند و به طور کلی همه در یک ویژگی، مشترک: وابسته به خانواده.
در دفتر موسسه به دیدن مدیر مجموعه میروم، دیوارها مملو از لوح های قدردانی و تشکر از مجموعهای است که توانسته با تلاش مستمر و ایجاد امید و اعتماد به نفس در معلولان، آشتی دوباره در روح و زندگی آنها ایجاد کند.
حمید کیانیان فعالیت های موسسه خیریه توانمندسازی بچه های باران را کاملا فرهنگی می داند و می گوید: ما معتقدیم معلول احتیاج به نگهداری ندارد، نیاز به دیده شدن، عزت نفس، آموزش و استقلال دارد و این مجموعه به سبک تئاتر درمانی، کار خود را در راستای فرهنگسازی و تغییر نگرش از ترحم به احترام نسبت به معلول، اشتغالزایی و تقویت روحیه خودباوری، شروع کرد.
او یادآور می شود: سال ها قبل مدت مدیدی پیگیر اجرای یک تئاتر با بچه های معلول بودم اما نتیجه نداشت، به همین خاطر 11 سال قبل گروه باران را با 12 نفر تشکیل دادم که اکنون 106 نفر عضو دارد و به اولین موسسه خیریه توانمندسازی معلولان و قدرتمندترین و حرفهای ترین گروه تئاتر معلولان کشور تبدیل شده است.
این هنرمند یکی از افتخارات موسسه را این می داند که تمام عوامل نمایش ها مانند بازیگران، طراحان، نورپردازان و... معلول هستند؛ درحالیکه در سایر تئاترها، معلولان اگر هم حضور داشته باشند، معمولا درحاشیه قرار می گیرند.
آلبوم افتخارات موسسه را ورق می زنم: 578 اجرای گروه تئاتر در 33 شهر برای هزاران تماشاچی، کسب هشت رتبه اول و هشت رتبه برتر در چهارمین جشنواره بینالمللی تئاتر اصفهان در میان 35 گروه داخلی و 6 گروه خارجی و چندین رتبه برتر در چند جشنواره ملی و منطقه ای، برگزاری 50 دوره آموزشی موسیقی، نقاشی و نمایش درمانی در داخل موسسه، برپایی بیش از 200 غرفه کارآفرینی در نمایشگاه های مختلف، شرکت در چند برنامه تلویزیونی، حضور در چندین همایش و کنگره ملی و بازارچه نیکوکاری، صدها اجرای موسیقی، کویرنوردی و صعود به قلعه هزار پله "رودخان" فومن برای اولین بار در ایران که ثبت ملی و آسیایی برای معلولان شد و ... .
مدیر اجرایی و مشارکت های موسسه بچه های باران هم می گوید: این موسسه تنها خیریه در میان 286 خیریه موجود در مشهد و شاید سراسر کشور باشد که هر ماه از محل تولیدات هنری، نمایشی و صنایع دستی بچه ها، مبلغی به حساب بانکی شان واریز می شود، از یک تا چند میلیون تومان و این در حالی است که متوسط مشارکت خیّران حدود چهار میلیون تومان در ماه است که حتی کفاف هزینه های جاری مرکز را نمی دهد.
سمیرا صالح زاده کلیپی از فعالیت های هنری موسسه را برایم پخش می کند که در آن بسیاری از بزرگان هنر و بازیگران سینما به این موسسه آمده یا بازی بچه ها را در اجراهایشان دیده اند؛ کسانی مانند استاد شفیعی کدکنی، داوود و رضا کیانیان، پوران درخشنده، امین تارخ، مسعود کیمیایی، حبیب رضایی، کمال تبریزی، بهرام رادان، ایرج راد، رضا میرکریمی، مجید مظفری، مصطفی رحماندوست، نسرین مقانلو، امید زندگانی، محمود پاک نیت، منوچهر آذری، فاطمه گودرزی، ستاره اسکندری، حدیث فولادوند، بهاره رهنما، اصغر همت، رضا رشیدپور، بهروز افخمی، مرضیه برومند و .... که با اشک و لبخند، بازی بچه ها را تحسین کرده و در کمال خضوع و خشوع، آن را صادقانه تر و باورپذیرتر از بازی هر بازیگری دانسته اند.
پس از چند بار رفتن و آمدن به موسسه و آشناشدن با فعالیت ها و گفتگو با مدیرعامل، پرسنل و اعضای متفاوت ترین موسسه توانمندسازی معلولان کشور، دیگر این فضا برایم کوچک به نظر نمی رسید؛ این خانه دنیای بزرگی است که ابعادش را آمال و آرزوهای نامتناهی امیدوارترین بندگان خدا، وسعت می بخشد.
بزرگترین آرزوی کیانیان هم آخرین بخش گفتگوی ماست؛ آرزویی که طرح اولیه آن در حین زیارت بارگاه امام رضا (ع) و استمداد از ایشان برای کمک بیشتر به معلولان، به ذهنش خطور می کند: «آموزشگاه هنر ویژه معلولان».
جایی که معلول در بدو ورود ابتدا به کمک یک اکیپ تخصصی از روانشناس، پزشک، استعدادیاب و... چکاپ کامل شود، جایی که تمام تخصصهای هنری مانند فیلمنامهنویسی، کارگردانی ، دوبله، عروسک سازی و… را به بچهها آموزش دهد، با چند سالن تاتر برای اجرای معلولان، آموزش صنایع دستی، واحدهای فیزیوتراپی، آبدرمانی، کاردرمانی، و دادن همه این فرصت ها و امکانات حتی به خانواده های زائر دارای معلول و در این راه بچه های باران دست هر خیّرِ منتخب و مفتخر به این کار نیکِ ماندگار را می فشارند.
در پایان بازدید، بیتی از مولوی بر تابلوی کنار در خروجی، بدرقه ام می کند: «تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید/ تو یکی نه ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز»
نویسنده: مریم اکبری