امروز پانزدهم رجب سالروز شهادت جان سوز صدف دریای ایثار و عصمت، پرورش یافته دامان ولایت حضرت زینب کبری (س) است
این زلالترین عطوفت جاری خداست که اینک در دانه دانه اشک پیامبر (ص) روان گشته است و بر قنداقه زینب نورسیده میچکد؛ زینبی که نه از مخلوط عقل و عشق که گویی از عشق محض آفریده شده تا یکسره ساغر خونین عشق را به دست گیرد و عصاره همه رنجهای خلقت را بچشد. اینک پیامبر (ص) قنداقه این غنچه تازه شکفته در بوستان اهل بیت را در آغوش گرفته و میگرید. نگاه مهربان پیامبر (ص)، روح آسمان شدن در جسم کوچک او جاری میکند. پیامبر (ص) کودک را در آغوش گرفته، به سینه میچسباند؛ صورت بر صورت او مینهد و اشک میریزد. گویی میبیند آن بیابان خشک و رنجهایی را که این دریای صبر تحمل میکند.
نوزاد نورسیده علی (ع) از سوی خدا و به اشاره جد بزرگوارش، پیامبر (ص)، زینب نام گرفت. علی (ع)، شگفتترین و شیرینترین نشانه خلقت خدا و فخر دو عالم، اینک به او فخر میکند. زینب در لحظه لحظه زندگی پردردش و در صبوریها و خروشیدنها مینمایاند که لایق چنین نامی است و سزاوار چنان مقامی. او نه زینت پدر که زینت خلقت است.
صبر اگر میخواست مجسم شود، بهتر از تو نمییافت. چه میگویم؟ صبر کودکی است که در کنج زندگی پررنج تو به شاگردی نشست.ای کعبه همه سختیها وای مادر همه رنج ها، صبر قطره کوچکی از باران مکارم اخلاق بود که بر دریای تو بارید. این کاسه گلی ماست که به اندک رنجی لبریز میشود. کاسه صبر تو از وحی است، از خداست. چگونه پر شود که بی انتهاست. زینبا، خلقت همیشه در تحیّر صبوری تو خواهد ماند.
زینب باید برادرش را وداع گوید. دل از برادرش، مولا و مقتدایش و تنها بهانه زندگی اش، برکند و اندکی بعد، دست زیر پیکر پاک برادر برد، خونش را به آسمان بپاشد و بگوید: «خدایا این قربانی را از ما، خاندان وحی، بپذیر». با این کار بندگی کردن و راضی بودن به رضای پروردگار را معنا کند؛ و امروز، روز رحلتش، برادرش حسین است که بهشتِ آغوش میگشاید و آمدن خواهر را انتظار میکشد.
پوسته سیاه شب، جسم بی روح و خشک زمین را سخت در برگرفته است. اما در خرابه ای، روزنهای تا انتهای آسمان نور میافشاند. در خرابهای کنار سیاهترین قصر. شب چقدر به شام بلا نزدیک است و این خرابه کوچک چقدر بزرگ و نورانی شده است. قامت خمیده زینب (س) اینک به نماز شب نشسته است، گرچه گرسنگی و تشنگی و خستگی توان ایستادن از او گرفته است. زینب (س) قامت شکیبایی و بندگی و پرهیزکاری را راست کرده است و تسبیح پروردگار میگوید. این نماز شب یادآور نماز شب نشسته فاطمه است که اینک در آینه دختر به تصویر آمده است. عجبا که شباهت این دختر به مادر تا کجاست. سلام و درود بیکران خدا بر فاطمه (س) و دختر داغدیده اش.
خدا تو را از چه لبریز کرده استای دردانه علی، که هرچه نگاه هست تا انتهای خلقت بر آینه وجود تو خیره خواهد ماند؟ تو چنان از صبر لبریزی که سختیهایی چنین، چون قطرهای آرام در دریای وجودت فرو مینشیند و تو را به تلاطم نمیافکند. تو آن قدر با عبادت عجین شدهای که فرشتگانِ سالها به عبادت ایستاده، پیش نماز شبت قامت خم میکنند. آن قدر از خروش و شجاعت بهره بردهای که خطبه هایت در مجلس دشمن، دل سنگ را به لرزه میاندازد. رحمت بی پایان الهی بر توای عصاره همه خوبیهای عالم.ای مادر همه رنجها و مصیبت ها، قطره قطره اشکهای تو ترجمه عشق و وفاداری به ولایت است؛ معنای رضای خداست؛ نمود حرمت آل الله است و مایه بقای عاشورا. اشکهای تو از کودکی تا عاشورا که محور دردها بودی و کاروانسالار غم و اندوه، همواره زلال آبیاری درخت اسلام بود.
چند سالی از داغ عاشورا میگذرد؛ داغی که هر صبح تازهتر میشود و هر شب جان دوباره میگیرد؛ داغی که نه سوزشش التیام مییابد و نه خاطره اش به فراموشی میرود؛ و زینب (س) که در هر لحظه این چند سال، عمری رنج و اندوه را دوره کرده است، امروز مشتاقانه به سوی بهشت بال میگشاید. چشم به دیدار اهل بیت روشن میکند و این دنیای فانی را در حسرت نگاه مهربانش به ماتم مینشاند. خدایش دریای مهر بر او جاری کند.
زینب (س) خلاصه صبر، زبان گویای عاشورا، ترجمان دین داری و وفاداری به ولایت، آمد تا در کنار صبوری ها، فداکاری ها، خطبه خواندنها و حماسه آفرینی ها، معلم وقار و متانت و استاد عفاف و حیا باشد؛ آمد تا سرمشق همه زنانی باشد که دل از نور ایمان روشن دارند و قلب از زنگارها پاک. آمد تا سرمشق همه زنان و مردان آزادهای باشد که روح پاکدامنی در جسم جامعه میدمند و به دین داری جان زنده میبخشند. رحلت جانسوز ام المصائب، عقیله بنی هاشم، زینب کبری (س) بر همه پیروان آن حضرت تسلیت باد.
امروز فرصتی است تا چشمهایمان بگرید و در زلال خویش، روح خسته از هواهای نفسانی را از نشاط ایمان سرشار کند. امروز فرصتی است تا دل هامان به یاد اسوه عشق و صبر و معرفت تکانی بخورد. امروز فرصتی است تا در کلاس اخلاص زینبی بنشینیم و بردباری بیاموزیم و از خورشیدی نور بگیریم که از پس پرده عفاف، جوانمردی به عالم آموخت. امروز فرصتی است تا به انگیزه رحلت زینب کبری (س) دل هامان را از زلال معرفت سیراب کنیم و چشمهامان را عفت بیاموزیم.
نام اسلام با نام عاشورا حیات میگیرد و نام عاشورا با نام زینب کبری (س). این، زینب (س) بود که مظلومیت اسلام و ولایت را فریاد زد و خون سرخ حسینی را در شریان جامعه جاری کرد. او بود که ندای پیروزی دین را در مجلس ستمکارترین مردان آن روز بلند کرد و فریاد زد: «ای یزید، اینک هر ترفندی داری بکار گیر، هر نیرویی میتوانی برانگیز، هر کوششی میخواهی بکن، لیکن به خدا سوگند که هرگز نخواهی توانست خاندان وحی را نابودسازی و قرآن را براندازی و محو کنی؛ و این ننگ هیچ گاه از تاریخ زندگی تو پاک نخواهد شد». این فریاد پیروزی چنان آتشین بود که غرور یزید را درهم شکست و به او جرأت اعتراض نداد.
به یاد رحلت بانوی گرانقدر عالم اسلام، عقیله بنی هاشم، زینب کبری، اشک هامان جاری است و گاه این گریه دل را نیز تکان میدهد. امّا این تکان تا کجاست و زلال این اشکها تا کجا قلب هامان را میشوید؟ آن قدر هست که آینه دل را شفاف کند؟ من و توای خواهر مسلمان، آیا آنقدر به یاد زینب (س) هستیم تا یاد نماز شبش، سحرگاه بیدارمان کند؟ یا به یاد قرآن آموختنش قرآن به دست گیریم و به تفسیرش بنگریم؟
اخلاص را، ایمان به خدا را از کودکی در قلب تو حک کردند؛ آنگونه که در شمارش هم زبان به یکتایی او گشودی و از غیر سرباز زدی و سپس از کودکی تا کهولت از عزیزترینها دل کندی و بهترینها را وداع گفتی و در آخر تو ماندی و آن یگانهای که مخلصانه یگانه اش میخواندی. تو و آن یکتای مهربانی که از جام صبوری اش تو را نوشاند؛ و امروزای زینب، همان یکتای سراسر مهر، تو را به وصال خود فرا میخواند. گوارا باد بر تو این وصال شیرین با معبود یگانه و این وداع ابدی با دنیای پر درد و رنج.
در مجلس ابن زیاد غوغایی است. مردم گرد آمده اند. سرهای شهدا را وارد مجلس کرده اند و نیز کاروان غریبان را با غل و زنجیر! ابن زیاد سرمست از غرور رو به زینب کبری (س) کرد و با سرزنش گفت: «کار خدا با برادرت حسین را چگونه دیدی؟» و زینب در بند اسارت، مصیبت دیده و داغ فراق چشیده پاسخ داد: «جز زیبائی ندیدم؛ آنان گروهی بودند که خدا برایشان شهادت را نوشته بود پس به قتلگاه خود شتافتند. اما تو دادگاهی در پیش داری و باید به کارهایت پاسخ دهی؛ و آن روزای پسر زیاد، چه پاسخی توانی داشت؟»
کاروان عشق، غریبانه به شام بلا رسیده است. چند روزی است که مصیبت شهادت برادران، فرزندان و دیگر عزیزان، دل سوخته زینب (س) را مدام آتش میزند. ساعتی نیارمیده است؛ یا به تیمار بیمارش سرگرم بوده یا کودکان را به سامان آورده است یا برای دفاع دین با زبان جنگیده است. اینک در مجلس یزید چقدر خسته است و چقدر دل سوخته؛ اما خستگی و دل سوختگی موجی نیست که دریای صبر زینبی را متلاطم کند و یا زبان برّان او را در دفاع از دین به لکنت اندازد؛ سپس در برابر یزید ستمکار و میگسار زبان به خطبه میگشاید: «ای یزید، اگر اکنون این حوادث تلخ مرا مجبور ساخته تا با، چون تویی هم سخن شوم، بدان که من قدرت تو را بس ناچیز میشمرم و تو را پستتر از آن میدانم که نکوهشت کنم یا زبان به سرزنشت باز کنم. به زودی خواهی دید که زیان کرده ای. اینک بنگر که آیا این تصمیم تو جز سفاهت چه بود و حال آنکه روزگار قدرت تو همین چند روز بیش نیست». شهامت زینب کبری و خروش کلامش مجلس یزید را دگرگون ساخت و کار را بدانجا رسانید که یزید به عذرخواهی برخاست و زبان به ندامت گشود و این نبود مگر همان رسالت عاشورایی که زینب (س) بر عهده داشت.
ایمان استواری که زینب (س) به معبود یگانه دارد و اطمینانی که او بر سخن حق و برتری ولایت احساس میکند، از او شیرزن شجاعی میسازد که با جرأت تمام در برابر یزید فریاد برمی آورد: «ای یزید، آیا خیال کردهای اینکه روزگار را بر ما تنگ کردهای و جهان را تیره ساختهای و ما را، چون اسیران در شهر گرداندی به آن معنی است که ما را نزد خدا منزلتی نیست و تو نزد خدا کرامتی داری؟ سرجای خود بنشین و بازهم بنشین که هرگز چنین نیست. به خدا سوگند، تو فقط پوست خود را کندی و کالبد خود را دریدی و خود را خوار ساختی و این ننگ هرگز از زندگی تو پاک نخواهد شد».
افتخار جامعه زنان همین بس که شیرزنی حماسه آفرین، چون زینب کبری (س) از میان آنان به پاخاسته است. زینبی که تاریخ هرگز نام او و حماسههای او را از یاد نخواهد برد. حماسهای که زینب آفرید و مبارزهای که او در برابر ظلم و ستم زمانه انجام داد، تاریخ کمتر به خود دیده است. خدا او را برای عاشورا آفریده بود و او حماسه عاشورایی اش را برای بقای اسلام آفرید. رحمت بی پایان خدا بر او که افتخار عالمیان است.
امشب آخرین شب ماندن است. فردا باید سفر عشق آغاز شود و زینب (س) در برابر شوهرش، عبدالله بن جعفر طیّار، به تقاضای رخصت نشسته است تا پابه پای برادر عازم شود؛ و عبدالله که میداند گفتن «نه» بهانه مفارقت جان از بدن زینب (س) است، «نه» نمیگوید. زینب (س) پا در کاروان عشق مینهد و عبدالله شاید برای بقای فرزندان بنی هاشم یا به دلیلی دیگر میماند، در حالی که نگران مولایش حسین (ع) است. او، دل با کاروان همراه دارد و برای اثبات این عشق دو فرزندش، محمد و عون، را با کاروان رهسپار میکند. رحمت ابدی حق بر آنان که مهر حسین (ع) را در سینه داشتند.
ابن عباس، صحابی وفادار حضرت که اینک اصرارش در منصرف ساختن امام (ع) بی نتیجه مانده است، از امام میخواهد که در سفر شهادت، زنان و دختران را با خود همراه نکند. پاسخی که ابن عباس در برابر این خواهش میشنود نه از امام که از عقیله بنی هاشم، خواهر امام است که میفرماید: «ابن عباس، آیا میخواهی که بزرگ ما، سرور ما و مولای ما تنها برود و ما را بگذارد؟ نه، به خدا قسم که ما با او زنده ایم و با او میمیریم؛ چرا که روزگار جز او را برایمان باقی نگذاشته است»؛ و این گونه بانوی قهرمان کربلا، وفاداری به ولایت و عقیده را به تصویر میکشد. رحمت و درود خدا بر او و بر برادر بزرگوارش باد.
پافشاری بر عقیده و ارزشها در زینب کبری (س) تا آنجاست که در میان غل و زنجیر اسارت، پس از آنکه با شترهای بی محمل در شهر گردانیده شد و استهزا و سرزنش فراوان شنید، در مجلس ابن زیاد، وقتی ابن زیاد گفت: «سپاس خدای را که شما را مفتضح نمود و دروغتان را آشکار کرد»، فرمود: «سپاس خدا را که ما را بزرگ داشت به پیامبرش محمد (ص) و ما را طاهر گردانید از هر بدی و آلودگی. پس همانا که فاسقین رسوا میشوند و فجّار دروغ میگویند و ما نه فاسقیم و نه فاجر». ضرباتی که زینب (س) با کلامش بر دهان ظلم میکوبد نشانههای پیروزی خون بر شمشیر است.
زینب کبری (س) مادر دو شهید از شهدای کربلا به نامهای محمد بن عبدالله و عون بن عبدالله است. او با دست خود لباس جنگ بر تن دو فرزندش پوشانید و هر دو را در رکاب مولایش حسین (ع) به شهادتگاه فرستاد. او پس از شهادت فرزندان به سوگ آنان ننشست؛ چرا که این دو قربانی را برای آن مرد بزرگ بسیار کوچک میدید و نگران آن بود که با اشک او در دل مولایش شرم یا اندوهی راه یابد و او که سراپا عشق حسین (ع) بود، اینک آرام به خیمه پناه برده تا با برادر روبرو نشود. شگفتا از این عشق! و شگفتا از دریای معرفتی که در وجود او جاری است!
امروز مادران شهیدان در سوگ مادری به ماتم نشسته اند که دو فرزندش را در راه دفاع از دین و ولایت رهسپار شهادت کرد. شهادت عقیله بنی هاشم، زینب کبری را به همه مادران شهیدان تسلیت میگوییم. به همه آنان که به آینه وجود او چشم دوختند و خالصانه او را سرمشق خود قراردادند و با دست خود غنچههای بوستان زندگیشان را به دین و ولایت تقدیم کردند. همه آنان که در دریای معرفت زینبی غرق شدند و به مروارید عشق بر ولایت دست یافتند. همه آنان که خود را به پرده حیای زینبی آراستند و زینب گونه، فریاد دفاع از دین سر دادند و همه آنان که اینک زینب گونه مظلومیت خون شهدا و پیروزی همیشگی دین را فریاد میکنند. مژده باد آنان را بر چنین سرمشقی که انتخاب کردند. بشارت باد آنان را بر چنین راهی که برگزیدند.
تاریخ شیعه، تاریخ مظلومیت و مصیبت است. روزی در عزای رسول خدا (ص)، روزی در ماتم شهادت خیرالنسا (س)، روزی در اندوه غربت و شهادت، علی (ع) روزی در عزای شهادت غریبانه حسن (ع) و روزی دیگر در ماتم عاشورا و حسین (ع). اما توای زینب،ای جگرگوشه رسول خدا (ص)،ای دردانه علی (ع)،ای میوه دل زهرا (س)، رحلت تو تکرار همه مصیبت هاست؛ مرور همه رنجها و ماتم هاست؛ تجلّی لحظه لحظه عمر پر از اندوه توست. نام تو تجلی نام اهل بیت است و یاد غربت تو، یادواره مظلومیتهای بی پایان اهل بیت. گویی تو آیینه تمام نمای مصیبتهای خاندان عصمت و طهارتی. درود و سلام بی پایان خدا بر تو و بر اهل بیت رسول خدا (ص).
عالم از آغاز آفرینش در انتظار شما بود. دنیا همیشه دل به گوهر وجود شما خوش خواهد داشت و گرد محور عشق شما خواهد چرخید که شما اهل بیت بهترین اید و توای زینب، بهترین خواهری. چنان که پیامبر فرمود: «حسین بهترین پدر، مادر، برادر و خواهر را دارد»؛ و توای زینب، در گام به گام زندگی ات نشان دادی که به راستی بهترین خواهری. سلام و درود خدا بر تو و بر برادرت حسین (ع) و بر خاندان وحی (ع).
حماسه کربلا و قیام امام حسین (ع) دو مرحله مهم دارد: مرحله نخست آن اعتراض امام حسین (ع) به ستمکاری و کج رویها بود که سرانجام منجر به شهادت آن حضرت شد؛ مرحله دوم کشاندن این حماسه از سرزمین کربلا به دیگر نقاط جهان و تعمیم آن به تمامی زمانها و سرزمینها بود. این مرحله را حضرت زینب، شیرزن کربلا، رشیدانه انجام داد. آن حضرت با زبان علی گونه خود و افشای توطئههای یزید، انقلاب عاشورا را عالم گیر کرد.
علامه سیدعبدالحسین شرف الدین (ره) فرموده اند: «بزرگوارتر، کریمتر و نجیبتر از زینب (س) دیده نشده است. او نشانهای از نشانههای الهی بود. زینب (س) در تیزفهمی، صفای نفس، لطافت حس، قوت قلب، شجاعت و شهامت، استواری و استقامت بی نظیر بود».
علامه شیخ جعفر نقدی درباره حضرت زینب (س) فرموده اند: «پرورش زینب، این گوهر گران بها، در آغوش نبوت بود. زینب (س) در خانه رسالت بالید. شیر وحی از مادرش زهرای بتول (س) نوشید و به دست پسر عم رسول خدا (ص)، علی مرتضی (ع)، کرامت فرا گرفت. زینب پرورش آسمانی یافت و تربیتی روحانی. تن پوش فاخر شکوه پوشید و ردای پاکدامنی بر تن کرد».
عبادت از بالاترین درجات بندگی است و پیشوایان معصوم (ع) مرتبه والایی در پرستش دارند. از حضرت رسول تا حضرت مهدی (عج)، همه با خدای بزرگ انس و الفتی ویژه داشته اند و بهترین لحظاتشان هنگامی بوده است که در خلوت با خدای خود به راز و نیاز میپرداختند. زینب (س) نیز بخشی از شب را به عبادت میپرداخت و در دوران حیات خود هیچ گاه شب زنده داری را ترک نکرد. آن چنان عبادت میکرد که او را عابده آل علی (پرستنده آل علی) نام دادند. امام سجاد (ع) فرموده اند: «در شب یازدهم عاشورا هم نماز شب زینب کبری (س) ترک نشد و نشسته نماز خواند».
علامه مامقانی (ره) درباره حضرت زینب (س) فرموده اند: «زینبی میگویم، زینبی میشنوی! اما چه میدانی که زینب کیست؟ او دارای صفات پسندیده بوده است؛ چندان که احدی از زنان، جز مادرش، دارای چنین صفاتی نبوده و نیستند. چنان که در موردش گفته میشود زینب، صدیقه صغری (س) است. زینب (س) در حجاب و عفاف، یگانه زنی است که احدی از مردان او را در زمان پدر و برادرانش تا زمان واقعه عاشورا ندیده بود».
سخن علامه سید محسن امین درباره حضرت زینب (س)
علامه سیدمحسن امین درباره حضرت زینب (س) میفرمایند: زینب کبری (س) از زنان با فضیلت است و فضایلش مشهورتر از آن است که بیان شود. خرد، استواری و بلاغتش نیازمند گفتن نیست؛ چرا که همه اینها از خطبهای که در کوفه و شام ایراد فرموده بود به خوبی معلوم است. آن گونه که گویا از زبان پدرش علی (ع) سخن میگوید. البته از زینب (س) عجیب نیست؛ زیرا او از شاخههای درخت نبوت و از خاندان هاشمی بود. جدش رسول خدا (ص) پدرش علی مرتضی (ع) و مادرش زهرای بتول (س) و برادرانش حسن (ع) و حسین (ع) است.
از ویژگیهای برجسته زینب (س) شجاعت است؛ شجاعتی علی گونه که در عاشورا نیاز بود. اگر ذرهای ترس و وحشت از حکومت طاغوتی و ستمگر یزید داشت، نمیتوانست پیروز شود. شجاعت زینب (س) باعث شد تا پرده از جنایات یزید ستمگر بردارد. شیرزن خاندان آل علی چنان با صلابت ندا سر داد که کاخ سلطنت امویان ستمگر از جای کنده شد.
روح متلاطم زینب (س) از توفانها عبور کرده بود و از دریای آتش گذشته بود. اندیشه و زبان او آگاهی بخش بود و مردم جرعه نوش چشمه دانش او بودند. نهضت بیداری در مدینه آغاز شد. نهضتی که ریشه اش خون پاک حسین (ع) و یارانش و پاسدارنده و تبیین کننده اش زینب (س) بود. شعلههای بیداری افروخته شده بود و آتش نهضت مدینه شعله ور بود. حاکم مدینه برای یزید نامهای نوشت و آنچه پیش آمده بود توضیح داد. یزید دستور تبعید زینب را داد.
حضرت زینب (س) به واسطه کمالات و شایستگیهای بسیاری که داشتند، القاب و نامهای گوناگونی همچون صدّیقه، موثّقه، عارفه، فاضله، کامله و عابده خاندان علی (ع) دارند. او را عالمه غیر معلّمه ـ دانشوری که استاد ندیده است ـ و عقیله بنی هاشم هم میگفتند.
حضرت زینب کبری (س) در بین خاندان رسالت و در خانه شریف امام علی (ع) به دنیا آمد و در دامان پر مهرحضرت زهرا (س) بزرگ شد. پرورش قُدسی آن حضرت در خانهای بود که ایمان و پرهیزکاری و شجاعت وعفاف در آن موج میزد. در واقع پنج تن آل عبا مربیان آن حضرت بودند و پرورش او را به عهده داشتند. از این رو، از چنین بانویی چندان شگفت نیست که مصیبتهای کربلا و پس از آن را آن گونه تحمل کرده دلاورانه دربرابر ستمگران بایستد و شکوه و شوکتشان را به سُخره گیرد و با افشای جنایتهای ستمگران اموی، آنها را رسوای زمین وزمان سازد.
عمر ابونصر، دانشمند لبنانی، در کتاب فاطمه دخت پیامبر مینویسد: «کاملاً روشن است که زینب (س) دخترفاطمه زهرا (س)، در میان خاندان پیامبر، از شجاعترین و سخنورترین افراد بود و فصاحت و بلاغت بسیاری در کلامش داشت. شهرت حضرت زینب (س)، به خصوص، پس از ماجرای کربلا و وقایع بعد از آن است که در آن، زینب اوج دلاوری، نترسی، استواری و بلاغت خود را نشان داد».
حسن قاسم پژوهشگر عرب در کتاب حضرت زینب مینویسد: «بانوی پاک و بزرگوار، زینب دختر امام علی بن ابیطالب (ع) و خواهر حسنین (ع)، از خانواده ریشه داری بود و گوهر ارجمند، روح کامل و جان پاکی داشت. گویی در قالب و ساختاری آفریده شده بود که به فضایل و نیکیها عطرآگین شده بود. هر کس در آثاروجودی و زندگی آن بزرگوار تحقیق کند، در برابر خود زنی را میبیند که نُماد حق، فضیلت، شجاعت، جوانمردی، فصاحت، قدرت روحی و پاکی و پرهیزگاری است».
شیخ صدوق (ره) میفرماید: «حضرت زینب (س)، از برادر بزرگوارش سیدالشهدا (ع) نیابت خاص داشت و پس از شهادت سالار شهیدان (ع)، تا هنگامی که امام سجاد (ع) در بیماری بود، مردم در مسائل حلال وحرام به آن بانو رجوع میکردند».
شیخ طبرسی میگوید: «حضرت زینب (س) روایات بسیاری از مادر گرامی اش نقل کرده است. هم چنین گفته اند:ایشان از پدر و مادر و برادران بزرگوارش و نیز از ام سلمه و ام هانی و برخی از زنان حدیث نقل کرده است واز جمله راویانی که از او حدیث شنیده و نقل کرده اند میتوان به ابن عباس، امام سجاد (ع)، همسرش عبداللّه بن جعفر و فاطمه صغری دخت گرامی امام حسین (ع) اشاره کرد».
حضرت زینب (ع) در عبادت و پرستش مانند مادرش فاطمه زهرا (س) بود. از امام سجاد (ع) روایت شده است که فرمودند: «عمه ام زینب، در مسیر کوفه به شام نیز نمازهای واجب و نافله خود را به طور کامل به جا میآورد ودر برخی از منزلها نماز خود را نشسته به جا میآورد. علت این کار را از او پرسیدیم، فرمود: به دلیل شدت ضعف و گرسنگی است که نشسته نماز میخوانم؛ زیرا حضرت زینب (س) سهم غذای خود را که یک قرص نان بود، بین کودکان تقسیم میکرد». نیز روایت شده است که حضرت سید الشهدا (ع) در وداع آخر، به خواهر گرامی اش فرمودند: «خواهر، مرا در نماز شب فراموش نکن».
روایت شده است که هرگاه حضرت زینب (س) به دیدار برادر گرامی اش امام حسین (ع) میرفت، آن حضرت به احترام خواهرش، از جا برمی خاست و او را در جای خود مینشاند. این نشان دهنده منزلت والای حضرت زینب (س) است.
خطبه حضرت زینب کبری در شام و در برابر طاغوت زمان حماسه بلندی است که آسمان فرساترین همتهای مردانه را در برابر شکوه خود به کرنش وا میدارد و یادآور شجاعت علیّ مرتضی و فصاحت و بلاغت حضرت فاطمه زهراست. در زیر بخشهایی از آن را مرور میکنیم:
سپاس پروردگار عالمیان را و درود بر پیامبرش و خاندان او. راست گفت: خداوند که فرمود: آنها که زشتکاری کنند و به بدکاری رو آورند، عاقبتشان بدانجا رسد که آیات خدا را دروغ شمرند و آن را به سخره گیرند.ای یزید، آیا گمان کردی که، چون عرصه را بر ما تنگ کردی و آسمان را پیش چشممان تاریک، و، چون مانند اسیران در شهرها گرداندیمان، ما نزد خدا بی مقدار شدیم و تو کرامتمند و گمان بردی که این پیش آمدها از مقام ارجمند توست؟ و از این رو برخود میبالی و ناز میکنی و شادی که دنیا به میل توست و روزگار بر وفق مراد تو و سلطنت تنها از آن تو؟ آرامتر یزید! آرام تر! از یاد بردی سخن خدا را که فرمود: آنان که به راه کفر رفتند، گمان نکنند این دو روزه مهلتی که به آنها دادیم مقدمه سعادت آنهاست؛ نه، بلکه این مهلت برای آن است که بر گناهان خود بیفزایند و آنان را عذابی خوار کننده در پیش است.ای پسر آزاد شده به دست پیامبر! آیا این از سر عدل است که زنان تو در پرده باشند و زنان آل محمد بی پرده همراه دشمنان در شهر گردانده شوند؟ اهل منازل به تماشایشان بایستاند و از دور و نزدیک، پست و شریف بر آنها بنگرند و حال آنکه یاوری از مردان آنها با آنها باقی نمانده است و نه از حامیان آنها کسی زنده است؟ اینها از سر سرکشی و عصیان توست با خدا و دشمنی تو با رسول خدا و پشت کردن تو به آنچه از سوی خداست؛ و بر این عمل تو تعجبی نیست و جز این امید نمیرود از تو که اینها نتیجه کفر است. دست در خون فرزندان پیامبر بردی و خورشید آل عبدالمطلب را خاموش کردی. دیری نپاید که آرزو کنی کاش دست و پایم فلج و زبانم لال میشد و کاش مادرم مرا متولد نکرده بود، آن روز که پا در وادی خشم خدا نهادم و به دشمنی پیامبرش برخاستم.ای یزید، اگر امروز ما را به قهر و چیرگی، غنیمتی انگاشتی، دیری نپاید که غرامت از تو باز ستانده شود و تهی دست باشی، مگر به آنچه از پیش فرستاده ای. خداوند به بندگانش ستمکار نیست. ما به خدا شکوه بریم و به سوی او پناه گیریم. و، اما تو چنان که توانی جهد کن و حیله بیفکن؛ اما قسم به آنکه ما را به وحی و کتاب و نبوت شرافت داد، نخواهی توانست دوران ما را به سرآوری و از هدف بازمان داری و ناممان را محو کنی و این ننگ از دامان تو پاک نخواهد شد. حال بنگر که آیا جز به پلیدی اندیشیده ای؟ که روزگارت دو روزی است و جمعیت تو پراکنده جمعیتی، آن روز که منادی فریاد کند لعنت خدا بر ستمکاران است.
سپاس خدایی را که ابتدای کار ما را سعادت و مغفرت و پایان آنرا شهادت و رحمت قرار داد. الهی، نعمتت را بر شهیدان ما لبریز کن، بر اجر و مزدشان بیفزا و ما را جانشینانی نیکو بدار. به درستی که خدا بخشنده و مهربان است.